قبل از اینکه وارد کنگره۶۰ شوم، زندگییمان شبیه یک بازی پازلِ درهمریخته بود، هر تکهای از آن در گوشهای افتاده بود؛ اعتماد، آرامش، عشق، لبخند و ... همه گم شده بودند.
من فقط میدانستم چیزی خراب شده؛ اما نمیدانستم از کجا باید شروع کنم تا دوباره بسازمش.
روزِ اولی که وارد کنگره شدم، همهچیز برایم عجیب بود. آن نظم، احترام و آرامش خاصی که اینجا بود، انگار وارد دنیای دیگری شده بودم.
تا قبل از آن، فکر میکردم من باید پازلِ مسافرم را درست کنم؛ اما کنگره به من یاد داد که اول باید تکههای وجودِ خودم را پیدا کنم.
هر سیدی که گوش میدادم، مثل پیدا کردنِ یک قطعه گمشده بود. گاهی، یک جمله از استاد یا راهنما، درست همان تکهای بود که مدتها دنبالش میگشتم تا طرحِ زندگیام کامل شود.
کمکم فهمیدم این بازی پازل، فقط برای سرگرمی نیست؛ برای ساختن انسان است، برای رهایی، برای دانایی.
هر تکهای که درست در جای خودش قرار گرفت، نوری در دلم روشن شد، امیدی زنده شد و من توانستم آرامآرام لبخند بزنم، لبخندِ واقعی، از دلِ آرامش.
حالا میدانم طرح این پازل، طرح انسان عاشق، آگاه و امیدوار است. من تازه وارد این بازیِ زیبا شدهام؛ اما میدانم تا آخرش میمانم؛ چون هر تکه گمشدهای اینجا پیدا میشود؛ در میانِ صدای عشق و دانایی کنگره۶۰.
در پایان، شاکر خداوندی که این مسیر را در برابرم قرار داد و سپاسگزار مهندس دژاکام که با دقت و عشق، چنین مجموعه حسابشدهای را بنا نهاد، هستم.
نویسنده: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم)
رابط خبری: همسفر خدیجه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم)
عکاس: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون ششم)
ویرایش و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
235