English Version
This Site Is Available In English

معجزه شکرگزاری

معجزه شکرگزاری

سومین جلسه از دور پنجاه و چهارم کارگاه‌های آموزشی کنگره ۶۰؛ ویژه آقایان همسفر در نمایندگی آکادمی، با استادی راهنمای محترم همسفر ماجد، نگهبانی همسفر امیرعلی و دبیری همسفر امیرحسین، با دستور جلسه «وادی نهم و تاثیر آن روی من»، پنجشنبه 15 آبان ۱۴۰۴ ساعت ۱۴ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

خیلی خدا را شکر می‌کنم که در این جایگاه می‌توانم خدمت کنم. راجع به این وادی، در راه که داشتم فکر می‌کردم، دوتا مسئله به فکرم رسید. یک مسئله‌ای بود که من تقریباً یکی دو سال اوّل پنجشنبه‌ها مغازه نمی‌رفتم. یعنی از ترس اینکه توان این را نداشته باشم که کارهایم را انجام بدهم اصلاً مغازه نمی‌رفتم.
 

به مشکل هم برخوردم. صبح می‌رفتم پارک لاله خیلی خوب بود. می‌توانستم؛ مثلاً دو سه ساعت، چهار ساعت بروم مغازه. راهی هم نبود با موتور شاید یک ربع راه بود. امروز داشتم به این قضیه نگاه می‌کردم که تا دقیقه ۹۹ البته یک‌ذره بیشتر شد چون‌که یک‌ذره مشکلی داشتم تا دقیقه ۹۹ در مغازه بودم و خوب یک‌لحظه نگاه کردم گفتم که خوب این همان نقطه تحمل است دیگر و خدا را شکر کردم بابت این قضیه.

یک مطلب دیگری هم که هست این که من خودم به این تجربه رسیدم. تجربه شخصیم را بگویم. زمانی که من در یک مسیر قرار می‌گیرم، آموزش می‌گیرم و یواش‌یواش حرکت می‌کنم؛ چون دائم در این وادی‌ها مثل وادی پنج مدام در مورد حرکت و حرکت‌کردن صحبت می‌کند. من به آن جایگاه می‌رسم یک مقدار ظرفیتم بیشتر می‌شود، حسّم خراب می‌شود. این خیلی جای سؤال بود برای من که من فرمان‌برداریم را کردم. کارهایم را دارم انجام می‌دهم. ظرفیتم هم دارد اضافه می‌شود. تا این مقدار دارم لذّت می‌برم که ظرفیتم دارد بالا می‌رود؛ ولی چرا حسّم خیلی جالب نیست؟

با دکتر امین که صحبت کردم راجع به این قضیه به من گفتند که مشکلت سر تشکرنکردن کافی از استاد هست. یعنی با ایشان که صحبت کردم گفتند تو فلان مشکلت حل شد آیا آمدی از من تشکّر کنی؟ من یک‌دفعه دست پاچه شدم گفتم آقا من چندباره آمدم خدمتتان. حتّی توضیح دادم جزئیات کار را و شما چندتایی از آنها را هم اصلاح کردید. کلامی تشکّر کردم؛ ولی پاکت نبود. گفت کلامی به درد خودت می‌خورد، بعد تا آمدند توضیح بدهند گفتم آقا من شرمنده‌ام. من آن سی‌دی خواب ماندن شما را فراموش کردم، خواب ماندم. یادم رفت از شما تشکّر کنم. آیا می‌توانم اوّلین چهارشنبه این کار را انجام دهم؟ گفتند نه دیگر بگذار برای اولین مناسبت. هی هم توضیح می‌دادند که من این را که می‌گویم به‌خاطر خودت است. من دنبال پولش نیستم. گفتم آقا من اصلاً متوجّه شدم. پس یک‌بخشی از اینکه حسّ من بسته بود به‌خاطر این بود که این کار را انجام نداده بودم. گفت بله درست است. این را یادم بود که بگویم که چون آدم کلّی می‌آید زحمت می‌کشد. جهان‌بینی را کاربردی کند و استاد را با یک بدبختی من پیدا بکنم. خودم را می‌گویم. بعد زورم برسد تا آن کاری را که استاد گفته را انجام بدهم. با منیّتم و هزار تا تاریکیم کنار بیایم و بیفتم در مسیر. حالا که دارد نتیجه می‌دهد من لذّت نبرم. خوب این خیلی درد دارد.

این را متوجّه شدم که به‌خاطر آن شکرگزاری‌نکردن از استاد است و مطلب دیگری هم که به ذهنم رسید؛ چون هفته بعد هم گلریزان است و آقای مهندس هم که در جلسه هفته پیش مدام اشاره می‌کردند به گلریزان. این که من نقطه تحمّلم در بد کاسبی‌کردن خوب بود. خوب همه می‌دانند که نقطه تحمّل در مسائل منفی سریع بالا می‌رود. خیلی نیاز به استاد هم ندارد؛ ولی در مسائل مثبت سخت است. یعنی من می‌توانستم بد پول دربیاورم و بعد لباس قشنگ تنش کنم. تازه باز هم طلبکار باشم. اولاً تغییردادن این قضیه به اینکه من بتوانم خوب پول در بیاورم و شاکر باشم به‌جای طلبکاربودن کار سختی بود؛ ولی با آموزش‌های کنگره شدنی شد.

یعنی هر وقت من در این قضیه گیر می‌کنم، در قضیه مالی و کاری، سریع یاد این میفتم که آقای مهندس خودشان می‌گویند هفت سال بعد از رهاییم آمدم یک روز پایین و گفتم آقا این آخرین چک بدهی من است. یعنی این دوباره دارد به من می‌گوید که نقطه تحمّل ذره‌ذره ایجاد می‌شود. یک دفعه‌ای درست نمی‌شود. من هر جا که خواستم کار یک دفعه‌ای انجام دهم چند پلّه هم رفتم عقب‌تر و از این کاربردی‌تر چیزی ندیدم.

آخرین مسئله‌ام راجع به همان گلریزان است. سری اول که می‌خواستم ۶ تومان مبلغ سرداری را بدهم و وارد لژیون بشوم، همین که گفتند قسطی هم می‌توانی پرداخت کنی، بال درآوردم. یعنی با اینکه ۲۰ تومان داخل حسابم بود، پرداخت ۶ تومان برایم خیلی سخت بود؛ چون احتمالاً آن پول با شرک قاتی بود و من خیلی اجازه خرج‌کردنش را نداشتم.

 بعداً نگاه می‌کنم حالا با کوچک‌ترین خدمتی که دارم می‌کنم چقدر راحت‌تر دارم این کار را انجام می‌دهم باز می‌رسم به نقطه تحمّل، باز می‌رسم به لطف آقای مهندس و خانواده ایشان که این‌همه چیز را به من یاد دادند که قسمت به قسمت زندگی من.

یعنی من تا امروز خودم را می‌گویم مشکلی نداشتم شخصاً، حالا شاید شما تجربه دیگری داشته باشید. تا امروز مشکلی نداشتم. در هر قسمتی از زندگی‌ام که با آموزش‌های کنگره برایش جواب پیدا نکنم و این یک چیزی است که هر چقدر می‌گذرد بیشتر متوجّه می‌شوم که اینجا چقدر بزرگ است و من چقدر می‌توانم چیز یاد بگیرم.

تایپ: همسفر مجید (لژیون نه)

ویراستاری: همسفر علی (لژیون شش)

تصویربرداری: همسفر مهدی (لژیون چهارم)

تهیه و تنظیم: سایت همسفران آقا، نمایندگی آکادمی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .