بعضی سفرها از نقطه صفر شروع میشوند و به بینهایت میرسند
امروز میزبان گفتوگویی ویژه از دل تاریکیها تا روشنایی بازپسگیری زندگی هستیم. مهمان ما ایجنت محترم، مسافر اقبال است. سلام و خوش آمدید

۱. در آغاز، لطفاً خودتان را "به رسم کنگره ۶۰" برای مخاطبان ما معرفی کنید:
🔸سلام دوستان اقبال هستم یک مسافر
آخرین آنتیایکس مصرفی: شیره و تریاک
چهارده ماه سفر کردم
روش: DST
داروی درمان: شربت OT
نام راهنما: آقای علیرضا زرکش
رهایی: ۱۱ سال
🔸سفر سیگار انجام دادم
آخرین آنتیایکس: ۴۰ نخ سیگار
۱۴ ماه سفر کردم
نام راهنما: آقای علیرضا فیضآبادی
رهایی: ۱۰ سال و ۶ ماه
🔸سفر جونز انجام دادم
روش: دژاکام
نام راهنما: آقا رضا
کاهش وزن: ۱۸ کیلو
رشته ورزشی: والیبال و شنا
۲. کسب جایگاه پهلوانی، چه تحول بنیادینی در نگاه و مسیر شما ایجاد کرد؟
برای من این قصه همیشه اینگونه بود که میپرسیدم: «اصلاً چرا میخواهم پهلوان شوم؟» میدانستم که اگر پهلوان شوم، به من این اجازه را خواهند داد تا خودم را واقعاً ببینم. بتوانم ایرادهایم را ببینم و برای برطرف کردن آنها، ابزار و بستری فراهم شود. بستری که در آن بتوانم این اضافات درونم — چه در جسم و چه در جان — را از بین ببرم. کینه و نفرت، خساست و تنگنظری، یا دروغ؛ چه در صور پنهان و چه در صور آشکار. باید میتوانستم اینها را درمان کنم. نگاه من به پهلوانی این بود: میخواستم به من اجازه دهند این اتفاق برایم بیفتد؛ در این بستر رشد کنم و در نهایت، خدمتی راستین داشته باشم.
۳. ضمن عرض تبریک بابت قبولی درخشان در آزمون لژیون ویلیام وایت، فضای آزمون و مسیر مطالعه برای آن، چه تجربهٔ متفاوتی برایتان ساخت؟
فضای حاکم بر کنگره، فضایی آموزشی و خدماتی است. من که از سنین کودکی سیگار کشیدن را آغاز کردم، بر این باورم که مسئلۀ سیگار مستقیماً با جهانبینی انسان درگیر است؛ مستقیماً با این تفکر درگیر است که چرا باید به درمان برسم. آنچه دروازۀ اعتیاد را همواره گشوده نگه داشته، بحث سیگار است. اینکه چرا پذیرفتم؟ چون دوست داشتم. آن تجربه و حس خوبی که در این بستر، پس از درمان اعتیادم تجربه کردم، میخواستم با دیگران سهیم شوم. و این بازمیگردد به لژیون سردار؛ تا آن حس خوبی که در لژیون سیگار برایم رخ داد، بتوانم به دیگران نیز انتقال دهم و بتوانم به انسانها و خدمتگزاران بسیاری یاری رسانم تا آنان نیز از این بستر بهره برند و خویش را به درمان و تعادل نزدیک کنند.
۴. خدمت در کنار مهندس، بزرگترین و ارزشمندترین درسی که به شما آموخت چیست؟»
سوال بسیار دشواری است. هر روز که به خدمت آقای مهندس میروم و تنها ایشان را مینگرم، درمییابم که مهمترین موضوع آموزشی، نگاه کردن است؛ اینکه ببینم آقای مهندس چه کاری انجام میدهد. مهمترین موضوع این است که آقای مهندس از خطوط عبور نمیکند. من دریافتهام که آقای مهندس حتی از خطوط کشیده شده زمین والیبال نیز نمیگذرد. هرگاه سوار ماشین میشود، نخستین کاری که میکند بستن کمربند است. اینها آموزشهایی است که من از آقای مهندس میگیرم. اگر من نیز بخواهم تغییر کنم و به بازی سفر دوم درآیم، نیازمند آنم که از یک سری خطوط - چه در صور آشکار و چه در صور پنهان - رد نشوم. باید بیاموزم که از خطوط ساعت خواب شب - که یازده شب است - عبور نکنم. از خطوطی که هستی برایم تعیین کرده، نباید بگذرم. از خطوطی که کنگره تعیین کرده، نباید عبور کنم.
من این نبایدها را یاد گرفتهام.
حرف نزدنها را یاد گرفتهام.
انجام ندادنها را یاد گرفتهام.
یاد گرفتهام که خشمگین نشوم.
یاد گرفتهام از چراغ قرمز عبور نکنم.
از خطوط قرمزی که میتواند فردی را از نقطه تحملش خارج کند و به مرحله آشوب برساند، عبور نکنم و اکنون در حال توانستنم که این خطوط را هرچه بیشتر اجرایی کنم، تا بتوانم توانمند شوم. استاد امین درباره توانایی میفرماید: ما هنگامی میتوانیم بگوییم توانمند شدهایم که کاری را که میتوانیم انجام دهیم را انجام ندهیم. در جایی که من میتوانم به گوش کسی بزنم، اگر نزنم، یعنی توانستهام به توانایی کنترل خشمم فائق آیم. آنچه از آقای مهندس یاد گرفتم، این است: کارهایی که نباید انجام دهم را انجام نمیدهم.
۵. حالا که در مراحل پایانی دوره پُربار ایجنتی قرار دارید، اگر بخواهید یک تجربهٔ کلیدی را به عنوان نقشهٔ راه به مسافران تازهنفس انتقال دهید، آن تجربه چیست؟»
مهمترین و مهمترین موضوع، آموزش است. در کتاب کلیله و دمنه، آنجا که کبوترها در دام صیاد گرفتار شده بودند و میخواستند بپرند ولی نمیتوانستند، و هرکدام تقلا میکردند که از این دام نجات پیدا کنند و نمیتوانستند، آنجا کبوتری بود که از همه عاقلتر بود. آمد و به آنها گفت: "تمام نیروهایتان را جمع کنید و به یک سمت حرکت کنید و پیش فلان موش بروید، و آنجا موش بندهای پاهایتان را بجود تا بتوانید آزاد شوید." وقتی کبوترها نیرویشان را جمع کردند و در یک مسیر پرواز کردند، توانستند از آن دامی که صیاد برایشان پهن کرده بود، آزاد شوند. در کنگره هم همینطور است. مهمترین دامی که نیروهای منفی برای من پهن کردهاند، این است که دانایی من متوقف شود. مهمترین موضوعی که میتواند مرا از این دام رها کند، سیدی نوشتن است؛ اینکه همهی کنگره به یک سمت و یک موضوع، توان و قدرتشان را بگذارند و حرکت کنند، تا بتوانیم از دام اعتیاد و خیلی از ضدارزشها عبور کنیم. مهمترین موضوع این است که سیدی بنویسید، آموزش بگیرید و خدمت کنید.
۶. هفتهٔ پیشِ رو، میزبان جشن گلریزان هستیم. اگر پیام یا سخنی برای این مناسبت بزرگ دارید، بفرمایید:
محتوای لژیون سردار آنچنان گسترده است که اگر بخواهم در این باره سخن بگویم، شاید سالها و ماهها و ساعتها زمان نیاز باشد. لژیون سردار، لژیون بخشش و گذشت است. تمام آنچه که ما در باب جوانمردی، فتوّت، جود و کرم و بخشش آموختهایم، در لژیون سردار مورد گفتگو قرار میگیرد. در لژیون سردار، پوریایولیها خدمت میکنند، تختیها خدمت میکنند، انسانهای بزرگی خدمت میکنند که شأن و مقامشان در این است که درد دردمندی کاهش یابد. و آنگاه که درد کم شد، آن دردمند توانمند گردد. من همواره از خود و خانوادهام میپرسم: چه کاری میتوانم انجام دهم تا درد دردمندی کمتر شود؟
کنگره علم را در اختیار دارد، نیرو را در اختیار دارد، و من نیز در بستر لژیون سردار باید کمک کنم تا دردمندانی که وجود دارند - چه در رنج بیماریهای خاص، چه در بیماری اعتیاد، یا در بسیاری از تاریکیهایی که به زبان نمیآیند، بتوانیم این بستر را روز به روز گسترش دهیم و انسانهای دردمند را از بند رهایی بخشیم. لژیون سردار، لژیون ثروتمندان و پولداران نیست؛ لژیون فقراست. آنان که خواهان رهایی از فقر هستند، باید حتماً در لژیون سردار با تمام توان خدمت کنند.

برای شما آرزوی قدمهای بلندتر و خدمتی گستردهتر در مسیر رهایی داریم.ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.
تهیه و انتشار: مسافر سعید
- تعداد بازدید از این مطلب :
246