سلام، روزبه هستم؛ یک مسافر با هجده سال تخریب انواع آنتیاکس. چهار ماه است که سفر سیگار را آغاز کردهام، با راهنمایی راهنمای خوبم، آقای محمد بهرامی. کنگره چیزهای زیادی به من اضافه کرده است. زندگی من به دو بخش تقسیم میشود: قبل و بعد از حضورم در کنگره. من قبل از کنگره، آدم بیتحملی بودم. یادم هست روزهای اول حتی پنج دقیقه نشستن روی صندلی برایم سخت بود. تمرکز کردن، حوصله داشتن، گوش دادن به حرف دیگران، شنیدن انتقاد، رانندگی در ترافیک و منتظر ماندن — هیچکدام را تحمل نمیکردم. اما حالا ساعتها مینشینم، گوش میدهم، یاد میگیرم و نهتنها اذیت نمیشوم، بلکه از این حضور لذت میبرم. من برای درمان مصرف مواد وارد کنگره شدم و هیچ وقت فکر نمیکردم روزی برسد که بخواهم سیگار را ترک کنم. سیگار بخش مهمی از زندگی من بود. زندگی بدون آن برایم قابل تصور نبود. فکر میکردم مگر میشود غذا بخورم و بعدش سیگار نکشم؟ مگر میشود بروم شمال، کنار دریا، در هوای خوب و سیگار نکشم؟ وقتی باران میبارد، وقتی قهوه میخورم، بدون سیگار چه کنم؟
اما حالا... حالا برایم آسان شده.کنگره و آموزشهای مهندس به من یاد داده که با وسوسهها و با فکرهای مسخرهای مثل «زندگی بدون سیگار نمیشود» کنار بیایم. حالا حتی بوی سیگار را هم نمیتوانم تحمل کنم. یکی دیگر از اتفاقات خوب برای من، نظم است. یاد گرفتهام نظم داشته باشم؛ همین سرِ ساعت حاضر شدنها، لباس مرتب پوشیدن و در یک چارچوب قرار گرفتن. یاد گرفتهام که قوانین وجود دارند و باید خودم را با آنها تطبیق دهم. واقعاً تمام زندگیام را مدیون کنگره ۶۰ هستم. من یکبار دیگر به دنیا آمدهام و این زندگی جدید را مدیون کنگرهام. تازه فهمیدهام زندگی یعنی چه، از تاریکی به سمت نور رفتن یعنی چه، و باید بابت تکتک نعمتهایی که دارم، شکرگزار باشم.
نگارنده: مسافر روزبه(لژیون یکم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
118