دلنوشتهای که میخواهم بنویسم، روایت واقعی ۱۰ سال از زندگی من است؛ سفری که آغازش به پاییز سال ۹۴ بازمیگردد. آن روزها مثل همه، زندگی عادی خودم را میکردم؛ پرانرژی، بشاش و عاشق خانوادهام بودم. شاغل بودم و با عشق به سرکار میرفتم و با شادی روزهایم را سپری میکردم، بیخبر از آنکه یک برگه آزمایش قرار است همهچیز را دگرگون کند. اندکاندک دردهای مزمن و ناشناختهای را در جسم خود احساس میکردم و هر روز ضعیفتر و ناتوانتر میشدم و درد در وجودم رخنه میکرد.
تنها در عرض ۱ الی ۲ ماه با تغییرات آشکار جسم و ظاهرم در شوک فرو رفتم. آن انسان شاد و پر جنب و جوش به فردی افسرده، عصبی و گوشهگیر بدل شد که شب و روزش در غم و اندوه میگذشت. نیمههای شب، صدای اشکهایم را که بر بالش میچکید، میشنیدم. ناتوانی در انجام وظایف مادریام، بیش از هر چیز عذابم میداد. مدام از خداوند گله میکردم که چرا با وجود قدرتی که دارد، حال مرا خوب نمیکند؟ به همین شکل، بهترین سالهای عمرم گذشت.
همسرم گرفتار اعتیاد بود و با وجود مشکلات فراوان، دست کم سالم بود و گاهی یاریام میکرد؛ اما مرداد سال گذشته، او دچار سکته مغزی شد؛ تکلماش را از دست داد و بخشی از بدنش فلج شد و تنها ۲ هفته بعد، مادرم را از دست دادم. این حوادث تلخ و پیدرپی همچون آوار بر سرم فرود آمدند، خفه میشدم و روزی هزاران بار از خداوند آرزوی مرگ میکردم؛ اما روزی ورق برگشت و من وارد بهشتی به نام کنگره۶۰ شدم. در آغاز باور نداشتم که من و مسافرم بتوانیم از آن حال خراب نجات یابیم.
اکنون حدود ۵ ماه است که در کنگره حضور داریم و در این مدت، معنای واقعی زندگی را آموختهایم. زندگی پر از فراز و نشیب است؛ اما میتوان راه درست را یافت و با توکل به خداوند و ارادهای استوار، از سختیها گذر کرد. میتوان خود را شناخت، تزکیه کرد و پالایش شد. به باور من، تکتک کلمات آقای مهندس ارزش آن را دارد که با طلا و الماس نوشته شوند. یقین دارم ایشان از سوی خداوند برگزیده شدهاند تا تاریکیهای زندگی انسانهایی چون من را به روشنایی بدل کنند.
من از راه دور، دستبوس ایشان هستم، درست است که هنوز راهی طولانی در پیش دارم تا خود را اصلاح کنم؛ اما به جرأت میتوانم بگویم نسبت به گذشته تغییرات بسیاری کردهام. از خداوند میخواهم یاریام کند و ارادهای نیرومند برایم عطا فرماید تا هر روز بیشتر و بهتر در مسیر پیشرفت و بهبودی خود و مسافرم گام بردارم. امیدم را به خداوند متعال از دست ندهم و از او میخواهم همه ما را از شر نیروهای مخرب و شیطانی در امان بدارد و همواره در راه صراط مستقیم قدم برداریم.
نویسنده: همسفر رعنا رهجوی راهنما همسفر مینو (لژیون دوم)
رابط خبری لژیون دوم: همسفر زکیه رهجوی راهنما همسفر مینو (لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی صائب تبریزی
- تعداد بازدید از این مطلب :
130