English Version
This Site Is Available In English

دلنوشته ای از دل هفته‌ی گلریزان

دلنوشته ای از دل هفته‌ی گلریزان

آنچه باور است، محبت است، و آنچه نیست، ظروفی تهی بیش نیست. 
 

این دل‌نوشته را برای خودم می‌نویسم و شاید برای تو؛ برای تو، دوست و همراه امروز من، و برای خودم تا فراموش نکنم که کجا بودم، چه می‌کردم و زندگی را – که چه عرض کنم – عمرم را چگونه سپری می‌کردم و چه خسارت‌های جبران‌ناپذیری به خود، خانواده و جامعه وارد می‌ساختم. تا آن زمان که احساس کردم به انتهای خط رسیده‌ام؛ شاید همچون تو، و شاید تو همچون من. 
 

در لحظه‌ای که از ادامه‌ی زندگی ناامید و از همه چیز بریده و درمانده بودم، قدرت مطلق، روزنه‌ای از نور و امید را در مسیرم قرار داد تا به سوی روشنایی گام بردارم و گرمای بی‌دریغ خورشید را در زندگی‌ام احساس کنم. این نور و گرما را زمانی از ژرفای وجودم درک کردم و از تابش آن لذت مضاعف بردم که دریافتم وارد نهادی مردمی شده‌ام؛ نهادی که توسط فرشتگانی اداره می‌شود که روزگاری تاریک‌تر و سیاه‌تر از من داشتند، اما امروز، تمام وقت خویش را صرف درمان و نجات دیگران می‌کنند، آن هم بدون هیچ‌گونه چشم‌داشتی. 
 

نخستین نکته‌ای که هنگام ورودم، پس از مشاهده‌ی نظم، انضباط و دیسیپلین خاص کنگره، توجه مرا به خود جلب کرد، تمیزی، زیبایی و نظافت مثال‌زدنی محیط بود. اما حیرت من زمانی دوچندان شد که دانستم تمام امور عمرانی، ساختمانی و آماده‌سازی این مکان به‌دست برادران همدرد دیروز من انجام شده است؛ همان‌ها که خود را وقف ساختن محیطی امن کرده‌اند تا منِ نوعی بتوانم آسوده خاطر به درمان جسم و روان خود بپردازم. 
 

و امروز که به درمان قطعی اعتیاد نائل آمده‌ام و در حال آموزش جهان‌بینی هستم، در درون خود احساس مسئولیت می‌کنم؛ مسئولیتی برخاسته از آگاهی و جهان‌بینی، که مرا وا می‌دارد تا به شکرانه‌ی آنچه یافته‌ام، سعی کنم با یاری هم‌دردهای دیروزم و یاران واقعی امروزم، تلاش نمایم تا مکان یا مکان‌هایی را مهیا کنیم که در آن بتوان خانواده‌های دیگری را از رنج، مشقت و از‌هم‌پاشیدگی نجات داد. 
 

بی‌تردید، تحقق این امر بزرگ جز در «هفته‌ی گلریزان» ممکن نیست؛ زمانی که می‌توان بدون حساب و کتاب، بدون جمع و تفریق، از صمیم دل بخشید... تا لذتِ یاری، ولو اندک، را با تمام وجود چشید. تا بتوانم با افتخار، خود را حتی به اندازه‌ی یک آجر در ساختمان کنگره سهیم بدانم.
 

به قول دوست عزیزی: «بخشش، ثروت نمی‌خواهد، دلِ بزرگ می‌خواهد.» و باز به گفته‌ی استاد سردار در کتاب *۶۰ درجه زیر صفر*: 
«در اراده‌ی خود به جهت انجام کارها، هیچ هراسی به خود راه ندهید و پیش بروید، زیرا جلودار واقعی، آن خداوندی است که ناممکن‌ها را در مقابل شما، ممکن می‌سازد.» 
 

با احترام ؛
**مسافر اصغر** 
نام راهنما: آقای یاسر – لژیون ششم – نمایندگی محمدی‌پور قم؛

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .