نهمین جلسه از دوره شصت و سوم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران نمایندگی خلیج فارس بوشهر با استادی پهلوان مسافر محمدحسن، نگهبانی مسافر داریوش و دبیری مسافر حسین با دستور جلسه «وادی نهم؛ وقتی نیرویی از کم شروع بشود و به درجه بالا و بالاتری برسد، نقطه تحمل پیدا میشود» روز یکشنبه 11 آبان 1404 ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان محمدحسن هستم یک مسافر. خداوند را شاکرم که این فرصت به من داده شده تا در جمع شما عزیزان باشم و بتوانم آموزش بگیرم.
دستور جلسه امروز وادی نهم است. تمام دستور جلسات مانند یک زنجیر به هم متصل هستند. وادی اول تا وادی هفتم که حرکت درونی و قوانین حرکت را بیان میکند، از وادی هفتم تا وادی چهاردهم حکم اجرا را دارد. یعنی هفت وادی اول، وادیهایی هستند که در درون انسان تغییر ایجاد میکند و هفت وادی دوم در بیرون از انسان باید نمودش مشخص باشد.
وادی اول وادی تفکر است. وادی اولویتبندی است. یعنی من قدرت و تشخیص این را داشته باشم که خواستههای خودم را روی کاغذ بنویسم و اولویت را مشخص کنم.
وادی دوم وادی امید و ناامیدی است. یعنی وقتی که هدف خود را تعیین میکنم و فاصله الان خودم را تا هدفم میبینم، دچار ناامیدی میشوم. در آنجا توضیح داده میشود که تو میتوانی این کار را انجام بدهی.
وادی سوم وادی اعتماد به نفس است. میگوید فقط خودت میتوانی مسائل خود را حل کنی و به اهدافت برسی. وادی چهارم وادی خودشناسی است. میگوید خط و خطوط بین خودت و خدای خود را مشخص کن. خودت را بشناس و خدای خودت را بشناس، از هر کسی انتظار درست داشته باشیم.
وادی پنجم وادی تصفیه و پالایش است و مراحلی را برای شروع کردن تصفیه و پالایش به ما میگوید. برگشتن از ضد ارزشها، خودداری کردن، غیبت نکردن، پسانداز کردن، تسلیم و توکل و رضا و... مسائل را عنوان میکند که باید چه اتفاقی بیفتد و سپس اگر تزکیه و پالایش را من بتوانم انجام دهم، نور عقل در زندگیام میتابد.
در وادی هفتم میگوید رمز و راز کشف حقیقت در دو تا چیز است: یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت مینمائیم. اگر وادی هشتم را من بتوانم درست انجام دهم، در وادی هشتم میگوید حالا بیا حرکت کنیم. در وادی نهم تازه یواش یواش حرکت بکن، یعنی تا تزکیه و پالایش انجام نشود، اجازه حرکت داده نمیشود. حرکتی که درست باشد، یعنی راه پیدا شود و در جهتش حرکت بکنم.
حالا من چه کار باید بکنم؟ میخواهم تزکیه و پالایش هم بکنم، نمیتوانم! میگویم زورم نمیرسد! درست آنجایی که احساس میکنم نمیتوانم و زورم نمیرسد و تزکیه و پالایش هم ضعیف است، یک بند و تبصرهای هست که میگوید تصفیه و پالایش با بخشش شروع میشود. با بخشش خودم، با بخشش درون خودم، با بخشش دیگران، با بخشش صفات منفی خودم.
همانطور که در سفر اول، یک پنجم موادم را بخشیدم، یک پنجم دانایی به من بخشیدند و ذره ذره آمدم تا رها شدم. سیگارم هم همینطور، سیگارم را بخشیدم، آدامسم را بخشیدم، از آدامس نیکوتین رها شدم. اضافه وزنم هم همینطور باید ببخشم. چربیها را باید ببخشم، بد غذا خوردن و ناآگاهی را، به جایش آگاهی بگذارم تا به رهایی برسم.

سفر دوم چیست؟ سفر دوم یک حرکت درونی یا تصفیه با بخشش صفات منفی است.
در طول تاریخ، خیلیها بودند که صفت بخشندگی را با خودشان حمل میکردند. نمیخواهم مذهبی صحبت بکنم، ولی امام جواد، جواد از جود گرفته شده، یعنی بخشنده بسیار. میگویند سه بار کل زندگیش را بخشیده، بیل گیتس در بنگلادش نیروگاه برقی تاسیس کرد و خیلی از اشخاص ایرانی، خارجی و اسلامی، همه ادیان هستند. خب، اینها چه خیری برایشان داشته؟ این عمل بخششی را که انجام میدادند، باید یک چیزی داشته باشد. انسان که بیخود یک کاری را انجام نمیدهد. باید یک حال خوب، یک حس خوب، یک خیری، یک برکتی، یک چیزی باشد.
در کتاب عشق، یک تیتر داریم که نوشته شده: چهارده وادی یا راه برای رسیدن به خود. مگر من با خودم فاصله دارم که باید چهارده راه را طی بکنم تا به خودم برسم؟ مگر من خودم کجا هستم؟ فاصله من با خودم چقدر است؟ چه دیواری بین من و خودم است؟ خود من اصلاً کیست؟ این سوالها را چه کسی باید جواب بدهد؟ من چجوری میتوانم این دیواری را که بین خودم، خویش، خویشتنم و خویشم و تنم ایجاد شده، بردارم؟ چجوری باید خودم را بشناسم که خدای خودم را بشناسم؟ من چجوری میتوانم این کینه و نفرتی که درونم هست را کنار بزنم و بتوانم یک مسافر باشم؟ مگر سفر ما از ظلمت به نور نیست!؟ از جهل به دانایی و از نفرت به طرف عشق نیست!؟ من چجوری باید این تاریکی را کنار بزنم؟
آن جهانبینی، آن علمی که آقای مهندس دارد، همان نور و آگاهی است که ذهن ما را روشن میکند.
سفر دوم پایانی ندارد، اما آغاز دارد. آغازش کجاست؟ من تا نتوانم آنهایی که به من در طی زندگی، بدی کردند را ببخشم، بخشیده نمیشوم. یک طرف حساب طلبکار است، یک طرف بستانکار، آن قسمتی که حالا بدهکارم را باید ببینم چه کار میتوانم بکنم. همه اینها از دریچه و دروازه بخشش مالی رد میشود. چرا؟ چون درد دارد، چون فشار دارد، چون ملموس است. میگویم ده میلیون، سه میلیون، صد میلیون، یک میلیارد.
ولی بخشش محبت چقدر؟ معیارش چیست؟ کیلو است یا گرم؟ متر است یا سانتیمتر؟
میگوید آن را بده تا عیار بخشش دستت بیاید و با آن میشود تمرین کرد. ما یک جهان بیرون داریم، یک جهان درون داریم. هفت وادی درون داریم، هفت وادی بیرون، من وقتی که در بیرون یک کار اشتباهی را انجام میدهم، در درونم حالم خراب میشود. وقتی هم در درونم حالم بد است، در جهان بیرون خرابکاری میکنم و این دوتا به هم ربط دارد.
ما برای اینکه بدانیم در صراط مستقیم هستیم یا نه، نشانهاش این است که ببینیم حالمان خوب است یا نه؟
من چگونه میتوانم این جهان درونم و جهان بیرونم را با هم تراز کنم، که این ترازو هی بالا و پایین نشود و حال من خراب نشود؟
تنها راهش بخشش است!
اول خودم را ببخشم، بعد دیگرانی که به من آسیب رساندند، وقتی ببخشیم، نصف حساب کتابهایمان صاف میشود و میماند آن حقهایی که به گردنم هست. حالا این طرفش را که بخشیدی، یک مقداری از آن را هم که خدا میبخشد و یک مقداری را هم خودم سعی میکنم که جبران کنم و این دیواره که بین خودم است، فرو میریزد.
خودم را با خودم مقایسه کنم. امروز خودم را با دیروز خودم و فردای خودم را با امروز ببینم. آیا من مسافرم یا ثابت ایستادهام؟ اگر ثابت یک جا ایستادهام، حرکت نمیکنم، باید ببینم آیا تزکیه و پالایش هم موفق بوده، اجازه حرکت به من دادهاند که من توانستم حرکت بکنم یا نتوانستم حرکت بکنم.

وادی هشتم یک پیام دارد، میگوید: امواج چون گردباد بر زمین فرود میآیند و آنچه برداشتنی است با خود به امانت میبرد. "به امانت میبرند" یعنی چی؟ یعنی شما هر چه فکر میکنی، هر چه گفتار، کردار، تفکر، همه مثل امواج فرستاده میشود به جهان بالا و همانها دوباره به شما تحویل داده میشود.
طبق صحبتهای آقای مهندس، علم آگاهی از زمین به آسمان و از آسمان به زمین، اینکه من در این لحظه چی فکر میکنم مهم است و خودم در آینده متوجه خواهم شد و آن چیزی که یادم رفته را به یادم خواهند آورد. یعنی همان چیزی را که کاشتی، برداشت میکنی. اینکه من امروز آمدم به خاطر خانوادهام درمان بشوم، به خاطر زنم، به خاطر حرف مادرم، پدرم، فامیلم، آبرو و اینها نیست. اگر کاری دارم میکنم، برای خودم دارم میکنم، چون خودم قرار است نتیجهاش را ببینم.
وادی نهم یک پیام دارد، میگوید برای آنانی که قدم به جهان تازه گذاشتند. یعنی تزکیه و پالایش کردن، حرکت کردند. به قول آقای مهندس، این آشغالها و زبالههایی که همراه ذهنشان، گفتار و کردارشان را میخواهند بگذارند کنار، میخواهند یک آدم دیگری باشند. صحبت آقای مهندس است؛ میگوید بذر نیکو بکار! که چه اتفاقی بیفتد؟ هم سایهبانهایت برافراشته باشد و هم قوت کافی داشته باشی.
خداوند روزی را برای کسی تضمین کرده که در صراط مستقیم است. خداوند به همه مثل باران میبارد. مثل خورشید میتابد. ولی تضمین این است.
اگر مشکلی امروز در قسمتی از زندگی دارم و گرهاش باز نمیشود. باید این را بدانم که درون خودم را بگردم.
در نهایت میرسیم به وادی چهاردهم؛ میگوید آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است.
مثل وادی اول میگویند با محبت ساختارها آغاز میگردد و بدون محبت آنچه هست رو به زوال میرود. یعنی ساختاری را که باید به وجود بیاید، ساختار محبت در درون من است. ساختار عشق است.
امیدورام در حد توانمان در زمین بخشش بازی کنیم و کسی که بذری را بکارد، قطعاً نتیجه خواهد داد و نتیجه آن مثل یک عطر یاس است که تا تجربه نکنید نخواهید فهمید و قابل توصیف نیست. انشاءالله همه بتوانند در جشن گلریزان شرکت بکنند، این جشن، جشن ریزش رنجهاست، جشن بخشش. از همه شما سپاسگزارم.

ارسال: مسافر اسماعیل
- تعداد بازدید از این مطلب :
205