جلسه پنجم از دوره بیست و پنجم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ روزهای یکشنبه نمایندگی شیروان به استادی پهلوان محترم مسافر یحیی، نگهبانی مسافر غلامرضا و دبیری مسافر تاج محمد با دستور جلسه "وادی نهم: وقتی نیرویی از کم شروع بشود و بِه درجه بالا و بالاتری برسد نقطه تحمل پیدا میشود" در تاریخ یازدهم آبان ماه ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان یحیی هستم یک مسافر.خداوند را شاکرم که این فرصت را به من داد تا در جمع پرمحبت شما دوستان حضورداشته باشم. از استاد عزیزم، آقای رحمان، سپاسگزارم که اجازه دادند در این جمع باشم، و همچنین از همه شما بزرگان که من را پذیرفتید، تشکر میکنم.
دستور جلسه درباره وادی نهم و نقطه تحمل است. چیزی که فکر میکردم ندارم و واقعاً هم قبلاً نداشتم. اگر امروز کمی نقطه تحمل پیداکردهام، مدیون آموزشهای اساتید بزرگی مثل آقای رحمان و دیگر راهنمایان هستم.
یادم هست زمانی که وارد کنگره شدم، تمام زندگیام فقط ۳۰ میلیون تومان بود. باورم نمیشد. ولی دقیقاً ارتباط دارد به همین وادی؛ که میگوید وقتی نیرویی از کم شروع شود و به درجه بالا و بالاتری برسد، نقطه تحمل و ظرفیتش زیاد میشود.
وقتی وارد کنگره شدم، هنوز روی دارو نرفته بودم. فقط یک مغازه برایم مانده بود و بقیه زندگیام را در اعتیاد ازدستداده بودم. بعد از حدود ۲۰ روز حالم بهتر شد و گفتند مراسم گلریزان است. همانجا بود که من تحت تأثیر حس و محبت افراد مثل پهلوان ابوالفضل، اعضای لژیون سردار و آقای رحمان قرار گرفتم. آن حس به من منتقل شد و باعث شد تصمیم بگیرم وارد لژیون سردار شوم.
از همان ۳۰ میلیون، تصمیم گرفتم ۶ میلیون تومان را به لژیون سردار دهم. آقای رحمان گفتند میتوانی پرداخت کنی، اما تا شش ماه نمیتوانی عضو لژیون سردار شوی چون حالت خوب نشده است؛ و واقعاً هم درست میگفتند. ولی من دنبال چیزی نبودم جز تجربه این حس.
سه میلیون را نقد و سه میلیون را چک دادم. حتی کسی که من را به کنگره آورده بود گفت: «دیوانهای! اینهمه سرمایهداری که اینطور میبخشی؟» اما بعد از آن، اتفاقهای خوب یکییکی شروع شد. کرونا آمد، اوضاع همه خراب شد ولی من ماندم و به من کمک شد. به نظر خودم این قدرت لژیون سردار بود که باعث شد من بمانم و پیشرفت کنم.
سال بعد که رها شدم، تصمیم گرفتم دنور شوم. مبلغش برای من خیلی سنگین بود. آقا مرتضی گفت: «رشد با درد همراه است.» و باید مبلغی بدهی که برایت سخت باشد. وقتی ۵۰ میلیون را بخشیدم، حس خیلی بهتری را تجربه کردم و یک مرحله بالاتر رفتم.

سال ۱۴۰۱ که برای گرفتن پهلوانی پیش مهندس رفتم، گفتند: «اگر خانه نداری، نمیشود.» برگشتم و تلاش کردم، و خدا شاهد است خانه خریدم. کسی همراه من بود و همان مسیر را با من تجربه کرد. ما ده نفر رفتیم برای گرفتن پهلوانی، مهندس فقط درخواست دو نفررا قبول و تایید کرد. مهندس نمیخواست پول بگیرد، میخواست ما بفهمیم و به توان مالی برسیم.
ما همه در کنگره از بخشش بهرهمند شدیم. کسی که تازهوارد میشود، مواد برایش از پول مهمتر است. اما وقتی شروع میکند پلهپله کم کردن مواد، حالش بهتر میشود. این همان بخشش است؛ از کم شروع میشود تا میرسد به گنج بیپایان درون.
به نظر من، رهایی در لژیون سردار یعنی رهایی از فقر. من فقیر بودم، همهچیزم را ازدستداده بودم. اولین بار مهندس گفت سرمایهات کم است، برو قوی شو. من در مسیر ماندم، تلاش کردم و خدا را شکر امروز نه ازلحاظ مالی اذیت میشوم و نه ازلحاظ جسمی و روحی.الان که نگاه میکنم، باورم نمیشود در این ۴-۵ سال چه اتفاقاتی افتاده. مغازهدارم، خانهدارم، دوستان خوب دارم، حال خوب دارم؛ و همه اینها را مدیون بخشش و آموزشی هستم که در کنگره گرفتم.
اما یک نکته مهم دارد: توقع نباید داشته باشی. اگر توقع داشته باشی، بازندهای. بخشش یعنی بدهی و رها کنی، بدون انتظار.
در ادامه نهمین آزمون داخلی نمایندگی شیروان:

در ادامه تقدیر از نگهبان سایت:

مرزبان خبری: مسافر صادق
تایپ: مسافر مجتبی لژیون چهارم
ویراستاری: مسافر محسن
ارسال: مسافر محمد
- تعداد بازدید از این مطلب :
110