وقتی نیرویی از کم شروع شود و به درجه بالا برسد، نقطه تحمل پیدا میشود. من قبل از کنگره، اصلاً هیچ چیز بلد نبودم؛ همیشه با خدا صحبت میکردم و میگفتم: ای که مرا خواندی، راه را نشانم بده.
یک روز مسافر من گفت: شما باید به کنگره بیایی که همراه باشی.من گفتم: چرا همیشه مادرها بروند؟ و نرفتم. تا اینکه پدرش به کنگره آمد و بعد زنگ زد گفت: شما هم میتونی بیای، خانمها هستند. من حرکت کردم و به لطف خدا وارد کنگره شدم و زندگی من تازه شروع شد.
داستان زیادی در حالم و زندگیام بود بهطوری که خودم را فراموش کردم ولی همه چیز در کنگره استارت خورد. همیشه این را گفتم که مثل آدم یخزده بودم؛ مثل کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر، همه حال من در آن کتاب بود. درسها و آموزشها را اصلاً نمیفهمیدم ولی الان، در این سه سالی که بدون مسافر آمدم، تازه معنی وادی نهم را فهمیدم. چون خیلی کم خودم را میشناختم ولی وادیها، آموزشها، درسها و سیدیهای کنگره خیلی به جهانبینی من کمک کرده است و من الان نقطه تحمل پیدا کردم.
در این سه سال سعی کردم، خودم را بشناسم، درک کنم و به خودم مشغول باشم؛ به طوری که کلام، رفتار، کردار و درست زندگی کردن را بیاموزم. با اینکه مسافر دارم و او هنوز سرگرم مصرف مواد است، تلاش کردهام کنار بیایم و نقطه تحمل پیدا کنم؛ تا بتوانم در کنار یک مصرفکننده، زندگی سه نفر دیگر را که با هم زندگی میکنیم، آرام و راحت نگه دارم. این موضوع را مدیون کنگره۶۰ و آقای مهندس هستیم و از آقای مهندس و خانواده محترم ایشان سپاسگزارم.
در پایان این جمله را یادآور میشوم که یک زمان میخواستم جهان را تغییر بدهم و اکنون متوجه شدم که برای تغییر جهان، باید حتماً خودم را تغییر بدهم.
نویسنده: همسفر سهیلا رهجوی راهنما همسفر نرگس (لژیون چهاردهم)
رابط خبری: همسفر سهیلا رهجوی راهنما همسفر نرگس (لژیون چهاردهم)
ویرایش و ارسال: همسفر نیلوفر رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
99