English Version
This Site Is Available In English

اعتبار OT روش DST است

اعتبار OT روش DST است

به نام قدرت مطلق الله 

 

جلسه سیزدهم از دوره دوازدهم سری جلسات کارگاه های آموزشی عمومی کنگره۶۰ نمایندگی شوشتر به استادی پهلوان محترم مسافر صفا، نگهبانی مسافر مهدی و دبیری مسافر منصور با دستور جلسه DST,OT در روز پنجشنبه مورخ ۸/آبان/۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان، صفا هستم، یک مسافر، خدا را شکر می‌کنم که در این جایگاه قرار گرفتم و واقعاً از این بابت خوشحال هستم. از ایجنت محترم، آقا کیوان، صمیمانه سپاسگزارم که این فرصت را به من دادند. همین‌طور از نگهبان جلسه تشکر می‌کنم. خوشحالم که در این شعبه حضور دارم، چون علاقه‌ی خاصی به آقا علی دارم. آقا علی از جمله کسانی هستند که همیشه به‌عنوان یک الگو و شخصیتی دوست‌داشتنی از ایشان یاد کرده‌ام و توفیق دیدارشان برایم یکی از نعمت‌های بزرگ الهی است.

به‌باور من، یکی از بزرگ‌ترین الطاف خداوند به انسان این است که در مسیرش یک مربی خوب قرار دهد. برای من نیز چنین اتفاقی افتاد. در مسیر زندگی‌ام، معلمی قرار گرفت که هرچه امروز دارم، مدیون آموزش‌های او هستم؛ آقای مهندس، که از دید من کامل‌ترین مربی و معلمی هستند که می‌توان وجود داشت، زیرا هیچ چیز دیگری نمی‌توانست منِ گذشته را تغییر دهد.

در گذشته انسانی بودم پر از خواسته‌های مادی؛ همه چیز را برای خودم می‌خواستم، هیچ‌کس را دوست نداشتم و مهر و محبتی در من نبود. فکر می‌کردم آمده‌ام تا کار کنم و پول به‌دست بیاورم، چون در نظرم «ماده یعنی همه چیز». برای رسیدن به آن از هیچ کاری دریغ نمی‌کردم و اعمال نادرستم را هم توجیه می‌کردم. در واقع، اعتیاد اصلی من به ماده بود نه فقط به مواد مخدر. اما در نهایت همین وابستگی، همه‌چیز را از من گرفت.

 

در کنگره، به‌واسطه‌ی آموزش‌های آقای مهندس، متوجه شدم بزرگ‌ترین نقطه‌ضعف و ریشه‌ی اصلی تمام مشکلاتم همین وابستگی به ماده است. لژیون سردار این ظرفیت را در من ایجاد کرد تا کم‌کم بتوانم از این وابستگی جدا شوم. پرداخت‌های کوچک — یک میلیون، ده میلیون، بیست میلیون — باعث شد علاقه‌ام به ماده کمتر شود و ذهنم باز گردد. کم‌کم فهمیدم معنای واقعی زندگی چیست و چرا زنده‌ام. قبلاً هیچ‌چیز برایم مهم نبود و فقط به مادیات فکر می‌کردم، اما از وقتی شروع به پرداخت کردم و از ماده فاصله گرفتم، اتفاقات زیبایی درونم افتاد. در ابتدا همراه با درد بود، اما دردی شیرین. فهمیدم تمام رنج انسان از چسبیدن به ماده است؛ تمرکز من آن‌قدر روی آن بود که دیگر هیچ زیبایی‌ای را نمی‌دیدم. با رهایی تدریجی، چشمانم باز شد؛ درخت‌ها، حیوانات و مخلوقات خداوند را دیدم و از آنها لذت بردم، احساس محبت در من زنده شد؛ یاد گرفتم دیگران را هم ببینم و دوست بدارم. به‌جایی رسیدم که اگر نعمتی در سفره‌ی من هست، آرزو دارم نصف آن در سفره‌ی همسایه‌ام باشد. این بزرگ‌ترین و قشنگ‌ترین تغییری است که در من رخ داده. حالا وقتی به چهره‌ی شما نگاه می‌کنم، احساس می‌کنم سال‌هاست می‌شناسم‌تان؛ محبت و ارتباطی در نگاه‌هایمان جاری است که قبلاً وجود نداشت. تمام این دگرگونی‌ها از دل دردها و رنج‌ها بیرون آمد. من در ماده حل شده بودم، مثل شکر در آب. و همان‌طور که برای جدا کردن شکر از آب باید فشار و سختی زیادی وارد شود، من هم برای جدا شدن از مادیات باید رنج می‌کشیدم. اما نتیجه‌ی آن، تولد دوباره‌ای بود برای دیدن عشق و محبت.

امروز از نظر احساسی بسیار رقیق‌تر شده‌ام؛ گاهی در خیابان که راه می‌روم، بی‌اختیار اشک در چشمانم جمع می‌شود. دلم می‌خواهد هیچ‌کس دردی نکشد. این‌ها همه نتیجه‌ی جدا شدن از ماده است، هرچند هنوز در مسیرم. کار سختی است، اما مزه‌ی رهایی را چشیده‌ام، از نظر مادی، هرچه پرداخت کرده‌ام، چند برابرش به من بازگشته؛ اما زیباتر از همه این است که آن پرستش و وابستگی در من از بین رفته. امروز ماده را فقط وسیله‌ی ادامه‌ی حیات می‌دانم، نه هدف آن. ترس‌هایم نیز تا حد زیادی از بین رفته‌اند: ترس از نداشتن، از آینده، از فرزندم... همه‌ی آن نگرانی‌های قدیمی دیگر جایی در ذهنم ندارند، امروز آرامش دارم، محبت دارم و خدا را در زندگی‌ام حس می‌کنم. همه‌ی این‌ها را مدیون آموزش‌ها، راهنمای دلسوزم و مکتب نجات‌بخش کنگره هستم. از انسانی سرد و بی‌احساس، تبدیل به کسی شده‌ام که عشق را می‌فهمد و آن را زندگی می‌کند.

صمیمانه از آقای مهندس، راهنمای عزیزم و تمام دوستانم سپاسگزارم.

در پایان از اعضای خدمتگزار بخش OT تجلیل شد

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .