اگر بخواهم احساس خود را نسبت به محیط لژیون به تصویر بکشم، میتوانم آن را به حال کودکی تشبیه کنم که در پارکی شلوغ گم شده است. در میان اشک، ترس، دلهره و ناامیدی رها شده بودم. ناگهان، سپیدی لباسهای اعضای کنگره۶۰، نوری در تاریکی مطلق دنیایم بود.
آغوش گرم مرزبانان، پناهی بود که از آن محروم بودم. لبخندهای همگروهیها، مرهمی بر دل زخمیام شدند. گویی مادرم را در میان آن همهمه، حرف و شلوغی پیدا کردم. آنها دستم را گرفتند و مرا به سوی روشنایی همراهی کردند.
هماکنون نوری را از دور مشاهده میکنم؛ تنها نگرانیام این است که کاش این نور، سرابی در پیش چشمانم نباشد و واقعیتی باشد که گامبهگام به آن نزدیک میشوم.
هر روز که به کنگره میآیم، این حجم از مهربانی، لبخندهای خالصانه و بدون منت را میبینم. لبخندهایی که فاقد هرگونه دروغ و دورویی هستند. آغوشهایی که پس از پایان دعا و نیایش گشوده میشوند، چقدر جذاب و دلنشین هستند.
امیدوارم هر انسانی که مانند من از زندگی، از مردم و از دو روییها بریده و شکست خورده است، با کنگره۶۰ آشنا شود و به این آغوش مهربان پناه ببرد تا با همراهی آنان به رهایی و روشنایی دست یابد.
پیوند قلبها در چهارده ثانیه سکوت و دعا ، ارتباطی عمیق با پروردگار برقرار میشود. در همان لحظه که دستهایمان را به یکدیگر میدهیم، دلهایمان نیز با یکدیگر گره میخورند. ما مانند اعضای یک خانواده، به هم نزدیک شدهایم؛ در جشنهای تولد یکدیگر، از ته دل شادمان و ذوقزده میشویم و از خداوند برایشان روشنایی و آیندهای نیکو آرزو میکنیم.
نویسنده: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون هشتم)
رابط خبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون هشتم)
عکاس: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون ششم)
ارسال: همسفر مهناز رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم) دبیر دوم سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
91