English Version
This Site Is Available In English

کنگره‌۶۰ مسیری جدید را در زندگی من باز کرد

کنگره‌۶۰ مسیری جدید را در زندگی من باز کرد

روزی از روزها خسته، افسرده، ناراحت و پر از غم‌و‌اندوه، احساس می‌کردم دیگر جایی در این دنیا ندارم. تنهایی و بی‌کسی در این شهر غریبه، نفس‌گیر بود. انگار تمام درها به رویم بسته شده بودند تا اين‌که جرقه‌ای در ذهنم زده شد. یادم آمد جایی است که شاید هنوز هم پابرجا باشد. از یکی از همکارانم پرسیدم و او تأیید کرد. روزهای برگزاری‌ جلسات را گفت و من اولین شنبه به‌سمت کنگره۶۰ راهی شدم. همین که وارد شدم با آغوش گرم و لبخند مهربان خانم سمیه (ایجنت محترم) و خانم مریم (مرزبان) روبه‌رو شدم، انگار کسی در دل من شمعی روشن کرده باشد. آن لحظه، احساس امنیت، آرامش و مهم‌تر از همه حس تنها نبودن در وجودم موج زد. چه‌قدر دلم می‌خواست با کسی حرف بزنم.

منتظر بودم زودتر لژیون انتخاب کنم تا این‌که خانمی را دیدم، چهره‌ او برایم آشنا بود، انگار سال‌ها بود او را می‌شناختم؛ خانم عفت! بی‌اختیار به‌سمتش رفتم و در لژیون او نشستم. آن‌جا احساس کردم در کنار کسانی هستم که دردهای من را درک می‌کنند، کسانی‌که قضاوتم نمی‌کنند، پشتم حرف نمی‌زنند، فقط می‌شنوند و درک می‌کنند. چند جلسه‌ای گذشته بود؛ شاید یک ماه که جشن گلریزان فرا رسید. مسافرم هم آن روز همراه من به کنگره۶۰ آمد. همیشه فکر می‌کردم که به‌زودی، شاید ده یا یازده ماه دیگر رها شود؛ چون در گذشته هم چندین بار شاید ۷ یا ۸ بار در طول ۶ سال او را به کمپ برده بودیم؛ اما این‌جا در کنگره۶۰، به من گفتند: صبر داشته باش و عجله نکن و من دائم می‌پرسیدم: یعنی بعد از ده ماه همه چیز تمام می‌شود؟ ولی باز هم پاسخ می‌شنیدم: نه، صبر کن. امروز نزدیک به سه سال است که من در کنگره۶۰ مانده‌ام؛ اما مسافرم سفرش را خراب کرد. اوایل خیلی غصه خوردم؛ ولی امروز خدا را شکر می‌کنم؛ چرا که ماندن من در کنگره۶۰، مسیری جدید را در زندگی‌ من باز کرد.

از انسانی خشمگین، ناراحت و پر از بغض، تبدیل به انسانی آرام‌تر و امیدوارتر شده‌ام؛ البته هنوز به آرامش کامل نرسیده‌ام؛ اما بسیار بهتر هستم. از خدا می‌خواهم به آقای مهندس عمر باعزت و طولانی عطا کند، کسی‌که کنگره۶۰ را بنا کرد تا انسان‌های گمگشته، راهی برای بازگشت به خود بیابند. کنگره۶۰ به من بخشندگی، شجاعت و صبر را آموخت. همیشه فکر می‌کردم، انسان بخشنده‌ای هستم؛ اما این‌جا فهمیدم که تا بخشش واقعی فاصله داشتم. با لطف خدا و آموزش‌هایی که دیدم، توانستم وارد لژیون سردار شوم. اوایل از این‌که نتوانم پرداخت‌هایم را به‌موقع انجام دهم، می‌ترسیدم؛ اما هر بار که کارتی کشیدم، خیرو‌برکت چند برابری‌ را در زندگی‌ام دیدم. این رحمت را با تمام وجود لمس کردم.

امسال برای دومین بار در لژیون سردار شرکت کردم؛ شاید مبلغی که پرداخت کرده‌ام، زیاد نباشد؛ اما همین مبالغ کوچک، چراغ این خانه را روشن نگه‌ می‌دارد تا کسانی مثل من، روزی راهی برای نجات پیدا کنند. امیدوارم بتوانم در جایگاه‌های بالاتری مثل دنوری و پهلوانی هم شرکت کنم. از خدا می‌خواهم این شجاعت را به من دهد. به‌قول آقای مهندس: دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما بکاریم تا دیگران بخورند. کنگره۶۰ به من یاد داد پس‌انداز کنم، ببخشم و از خودم عبور کنم. منی که روز اول فقط برای بهبود مسافرم آمده بودم، امروز چیزهایی را به‌دست آورده‌ام که با هیچ پولی در دنیا قابل خریدن نیست. کنگره۶۰ به من یاد داد چگونه زندگی کنم. امیدوارم چراغ این مکان همیشه روشن بماند تا نوری باشد برای راه کسانی‌که هنوز در تاریکی رنج و درد هستند، نوری که هدایتشان کند به‌سمت آرامش، امید و ماندگاری.

نویسنده: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر عفت (لژیون چهاردهم)
رابط خبری: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر عفت (لژیون چهاردهم)
ویرایش: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون هفتم) دبیر اول سایت
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شهرری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .