«بهنام قدرت مطلق، الله»
اکنون که درحال نوشتن این دلنوشته هستم، دلم پر از شُکر است، نه برای لحظهای از تجلیل؛ بلکه برای سالهایی که بهعشق خدمت نفس کشیدم. من مینویسم نه برای گفتن از خودم؛ بلکه برای یادآوریِ مسیری که از تاریکی به روشنایی پیمودم؛ راهی که هر قدمش با دعا، اشک، لبخند و امید آمیخته بود.
کنگره برای من، تنها یک مکان نبود؛ بلکه زمینی بود که در آن، بذرِ من خام کاشته شد و با اشک راهنما، نور آموزش و عشق دیگران، آرامآرام جوانه زدم؛ چراکه زمینش پر از صبر و آسمانش پر از محبت بود و من در میان آن خاکِ اَمن، آموختم که محبتِ بیچشمداشت، زیباترین نوع از عبادتِ خداوند است. بارها در این چند سال افتادم و دوباره برخاستم، اشتباه کردم و یادگرفتم، بخشیده شدم و بخشیدم.
بنده آموختم که خدمت یعنی رها کردنِ خود برای رشد دیگران، یعنی باور کردنِ اینکه اگر دستی را بگیری، خدا دستت را میگیرد. اگر امروز درختی از من بهبار نشسته، بهیُمنِ نوریست که از دلِ آموزشهای آقای مهندس تابید و به برکتِ محبتی است که از جمعِ همسفران گرفتم. من در این سالها فهمیدم که نظم، عبادت بوده و محبت، داروی جان است و خدمت، زیباترین شکل از عشق میباشد.
خداوندا، تجلیل در کنگره، تجلیل از یک انسان نیست؛ بلکه تجلیل از قدرت تو در بازسازیِ انسانها است، از تویی که مرا از خاکِ ناامیدی به باروریِ ایمان رساندی. سپاس از همه شما که در این مسیر، آینه لطف خدا بودید. من با دلی آرام و چشمی اشکآلود میگویم: خدایا شکرت که اجازه دادی همسفر و خادم باشم و عاشق بمانم. من در این پایان و تا آغازی نو باتمام وجودم سر تعظیم در برابر راهنمایان عزیزم فرود میآورم؛ چراکه آنها چراغی بودند که در تاریکترین شبهای سفر، نوری برای دیدنِ راهم شدند؛ زیرا هر واژهی آموزش آنها، بذر دانایی در خاکِ دلِ من بود.
سپاس از همه همسفران، از خواهرانِ همدلم که در کنارشان گریستیم، خندیدیم، آموختیم و رشد کردیم؛ شما تکیهگاه روزهای سخت و همپیمانِ سکوت و دعاهای بیصدا و شاهدِ جوانهزدنِ ایمان در وجودم بودید و اما رهجویان عزیزی که در کنار یکدیگر در مکتب عشق آموختیم. شما دلیلِ خدمت من بودید؛ شما انگیزهی ایستادنم و آیینهای بودید که هر روز خودِ تازهام را در شما میدیدم؛ همچنین از شما آموختم که عشق وقتی جریان پیدا میکند که بیتوقع ببخشی. اینک به تکتک اعضا کنگره، مهندس دژاکام بزرگ، استاد امین گرامی، خانم آنی عزیز، تکتک دیدهبانان و اسیستانتهای محترم بهپاس نوری که در جان انسانها دمیدند باتمام وجودم میگویم: خدایا شکرت، شکر، شکر، شکر و شکر که مرا در این مسیر قرار دادی تا بفهمم بندگی یعنی خدمت و خدمت یعنی عاشقی کردن.
تایپیست: راهنما همسفر مریم (لژیون دوم)
ویرایش و رابط خبری: همسفر مرضیه رهجو راهنما همسفر زهرا (لژیون ششم)
عکاس: راهنما تازهواردین همسفر فاطمه
ارسال: همسفر زکیه رهجو راهنما همسفر زهرا (لژیون ششم)، نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ملاصدرا (نیکآباد)
- تعداد بازدید از این مطلب :
182