English Version
This Site Is Available In English

سفری از دانستن به درک

سفری از دانستن به درک

من وقتی وارد کنگره شدم، بر‌خلاف خیلی از همسفرهایی که با حال خراب یا ناامید آمده بودند، من با حال خوبی به این مسیر پا گذاشتم. نه گم‌ شده بودم، نه به دنبال معجزه؛ فقط شاید چیزی در درونم می‌گفت هنوز بخش‌هایی از زندگی را درست نمی‌شناسم. با این حال، در روزهای اول، علاقه‌ای به شرکت در جلسات نداشتم. نمی‌دانم چرا؟ شاید چون همیشه عادت داشتم راهی که خودم فکر می‌کنم درست است بروم.

من هر چه از قبل می‌دانستم و روی خودم کار کرده و با آن رشد کرده بودم؛ وقتی وارد کنگره شدم دیدم آقای مهندس همان‌ها را در وادی‌ها و در بعضی از سی‌دی‌ها گفته‌اند؛ فقط با بیانی عمیق‌تر، و از زاویه‌ای که انگار سال‌ها تجربه پشتش خوابیده است. در میان همه‌ این تردیدها، تنها چیزی که مرا آرام‌‌آرام به سمت خود کشاند، سی‌دی‌ها و کتاب‌های آقای مهندس بود.

از همان لحظه‌ اول که صدای ایشان را شنیدم یا سطرهای کتاب را خواندم، حس کردم با واژه‌هایی روبه‌رو هستم که از جنس تجربه‌اند، نه از جنس تکرار. من عاشق نوشتن و پادکست گوش دادن و کتاب خواندنم؛ همیشه در دنیای کلمات زندگی کرده‌ام. کتاب برای من همیشه پنجره‌ای بوده رو به درک تازه‌ای از جهان و از خودم؛ اما در کنگره فهمیدم که دانستن با زیستن فرق دارد. من پیش از کنگره هم چیزهای زیادی درباره‌ روان، نظم و شناخت خود می‌دانستم؛ اما دانستنِ بی‌عمل، مثل چراغی در دست بسته است. کنگره به من یاد داد که دانسته‌ها را زندگی کنم، نه این‌که فقط حفظ کنم.

در این نه ماه سفر اول، شاید بیش از هر زمانی در عمرم درس زندگی آموختم. یاد گرفتم که زندگی فقط کار و دغدغه و حرکت نیست؛ بلکه گاهی باید ایستاد، نگاهی کرد به اطراف، به خانواده، به خودِ خسته و بی‌توجه درونمان. یاد گرفتم که تمرین، تنها در ورزش یا کار نیست، تمرین یعنی تکرارِ توجه به آن‌چه مهم است. کنگره به من نشان داد که خانواده فقط جمعی از آدم‌ها نیست؛ بلکه تکیه‌گاه روح است.

یاد گرفتم که برای لحظه‌ها ارزش قائل شوم، برای ثانیه‌هایی که بی‌صدا می‌گذرند و دیگر باز نمی‌گردند. یاد گرفتم که سلامت فقط در جسم نیست؛ بلکه در نگاه، فکر و انتخاب‌های کوچک روزمره است.

آموختم که زمان، سرمایه‌ای است که اگر با آگاهی خرج شود، برکتش چند برابر می‌شود. برنامه‌ریزی یعنی احترام به خود، یعنی دانستنِ ارزش نفس کشیدن و لحظه‌ای زیستن. من با حال خوب آمدم؛ اما با نگاهی تازه‌تر ادامه دادم. شاید تفاوت من با قبل در این باشد که حالا آن دانسته‌های پراکنده‌ام در قالبی منظم و کاربردی شکل گرفته‌اند. آموزش‌های کنگره فقط دانستن نیست؛ بلکه نوعی بازگشت است به درون، به شناخت عمیق‌تر از آن‌چه هستیم.

من فهمیدم که آدمی اگر بخواهد سالم زندگی کند؛ باید از درون شروع کند، از نظم ذهن، از آرامش دل، از ارتباط صادقانه با دیگران. حالا که هر صبح بیدار می‌شوم، می‌دانم چرا باید برای ثانیه‌هایم ارزش قائل باشم، چرا باید لبخند بزنم، حتی وقتی دلیلش کوچک است؛ چرا باید برای خانواده‌ام وقت بگذارم؛ چون آرامش واقعی، در نگاه کسی‌ است که دوستت دارد، نه در موفقیت‌های بیرونی.

کنگره برای من نه مقصد بود و نه آغاز؛ بلکه پُلی شد میان دانستن و بودن. آموختم که هر روز فرصتی است برای بهتر شدن، نه برای تکرار دیروز. حالا، هر بار که سی‌دی‌ گوش می‌دهم یا سطری از کتاب می‌خوانم، حس می‌کنم چیزی در درونم رشد می‌کند، نه فقط عقل؛ بلکه روح. من آمده‌ام که یاد بگیرم چگونه بهتر زندگی کنم، نه فقط چگونه رها شوم و این شاید زیباترین معنای سفر باشد؛ سفری از دانستن به درک، از ذهن به دل، از بیرون به درون.

رابط خبری: همسفر اعظم مرزبان خبری
نویسنده و ویراستار: همسفر یاسمین رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دوازدهم)
ارسال مطلب: همسفر نیلوفر
همسفران نمایندگی سمنان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .