🌸 شبِ آخر؛ قبل از رهایی
مقدمه
در کنگره ۶۰، هر دارویی که با عشق، آگاهی و ایمان مصرف شود، به دارویی مقدس و نجاتبخش تبدیل میشود.
شربت اوتی (Opium Tincture)، داروییست که هزاران انسان را از تاریکی اعتیاد به روشنایی آرامش و تعادل رسانده است.
این دلنوشته از زبان مسافر محمدرضا لژیون دوازدهم - نمایندگی پروین اعتصامی اراک است؛
مسافری که امشب آخرین وعدهی اوتی خود را مینوشد و فردا، در آستانهی دریافت رهایی از دستان مهندس دژاکام، با یار درمانگر خود خداحافظی میکند.
یه روز راهنمایم حمیدآقا گفت:
«اوتی خیلی ارزشمنده، گاهی وقتا توی سفرم باهاش حرف میزدم.»
این جمله تا شب توی ذهنم میچرخید…
اون شب، قبل از خوردن وعدهی اوتی، منم باهاش حرف زدم و درد دل کردم:
سلام به روی ماهت، به اون رنگ سیاهت.
ببین چقدر دوستت دارم و عاشقتم.
قربونت برم، روزی سه بار میارمت،
قبل خوردن، روی چشمام میذارمت.
سر ساعت، طبق تجویز، میام و مینوشمت.
توی اون جیبی که سمت قلبمه، میگذارمت.
چون ذات تو رو میدونم،
و به چشم دارو بهت نگاه میکنم.
یه چیزی هست که باید بگم…
داره میرسه روزی که باید بذارمت و برم.
راستش رو بگم؟
میخوام برم… واقعاً برم؟
نه! نمیرم.
آخه تازه رسیدم،
کجا بذارم برم؟
میمونم، برای قدردانی، برای جبران.
اما تو برو… تو برو به دادِ دیگری برس.
توی چشماش بدرخش، طبق DST برو،
برو و زندگیشو روشن کن.
راستش باید بری…
چون هر پله که پایین میام،
تو کمتر میشی؛
از TDS به BID،
و بعد Daily میشی.
یواشیواش محو میشی…
پس برو قربون چشم و رنگ سیاهت.
برو، یادمه چی بودم و حالا چیام.
از ناکجا به کجا رسوندیم.
من میدونم، تو هم بدون:
حالا من از روی ماه سیاهت،
ذات پاکت رو شناختم و رو سفیدم.
ای اوتیِ سیهرویِ سپید!
ذات خیلیهارو روشن کردی،
خیلیا چشم به رات دارن.
اگه یه روز نباشی،
داد و بیداد بلند میشه…
برو که خدا به همرات. 🌺
با عشق و سپاس از تو،
که مرا از تاریکی به روشنایی رساندی.
🕊️ نوشتاریازمسافر: محمدرضا_ لژیون دوازدهم
ویراستاری و تنظیم: مسافرمحمد
«مسافران نمایندگی پروین اعتصامی اراک»
- تعداد بازدید از این مطلب :
248