به نام قدرت مطلق الله :
خداوند در نظام خلقت درد و درمان را با هم آفریده ، اگر دردی بندگان خدا را درگیر نموده است بدین سبب هر دردی را دارویی می باشد و هر دارویی را روشی...
هر شخصی به تنهایی نمیتواند برای درمان بیماری و یا درد خود اقدام نماید ؛ گرچه درد را بداند و درمان را هم ، برای هر درمانی باید به حضور کار بلد رسید و گفته های او را کاملاََ عمل نمود تا به نتیجه مطلوب رسید....
روزهای تاریک زندگی گذشته خودم را در جلوی دیدگانم مرور میشود چه روزهای تیره و تاری برای خودم درست کرده بودم ، در منجلاب اعتیاد با مصرف انواع و اقسام مواد مخدر و قرص هر روز به اعماق تاریکی و فلاکت فرو می رفتم ، هر روز صبح موقع بیدار شدن چشمانم اشکبار و خمیازه و آبریزش و درد و عرق سرد امانم نمی داد .
نمی دانستم کجا بروم و کدام سو حرکت کنم هر روز ناامیدتر از گذشته با مصرف شدید مواد مخدر دیگر زانوهایم طاقت ایستادن را ، حتی نداشت ، طفلهای کوچکم که دستهایشان در حالت پرواز به سوی من بود و لبخند زیبایشان برای آغوش سرد...
افسوس که احساسی جز رفتن به سوی مواد نداشتم ، زیر مُچ های کوچکشان که زدم انگار ناامید شدن و شروع با گریه کردن و....خفه شو ، خفه کن این لعنتی ها را هر روز به همین روال از خانه بیرون می زدم و انگار هیچ کس و هیچ چیز را نمی بینم و حتی خودم را....
می رفتم به جایی که در نگاهم بهشت وا می نمود ولی جز تباهی و سیاه روزی چیزی دیگری در آن کوچه ها نبود!!!!
همه از من فاصله می گرفتند ، صورتم در آئینه چروکیده بود ، پاهایم سست و کم کم کمر دارد کمانی می شود...
مهمانی و دیدار نزدیکان برایم آرزو شده بود ، طفلهای کوچکم الان ۶ سال دارند ولی من فعلاََ تلافی آن شبها را که می خواستند در آغوش گرم پدرشان بازی بکنند و خوابشان بگیر ولی افسوس که این آغوش سرد و بی رَمَغ بود برایشان.
صداهایی که آزارم میداد کمی به خودت فکر کن ! تا کی؟ بله چه کار کنم چند بار رفتم ترک نمیشه ، نمیشه ، نمیشه ، گریه هایم دیگر عادی شده بود. گوشه ای افتاده و به چیزی جر مرگ فکر نمیکردم و آرزوی صبح و شبمم شده بود و اما اینکه وارد کنگره شدم برای اولین و آخرین بار با فعل خواستن و هدف در کنگره می توان به آن حال خوشی دست یافت ، چند روز از سفرم گذشته اسم ها برایم مرور میشود و پر تکرار ترین اسم ، نام مهندس دژاکام است که مردی تولد یافته از قعر تاریکی ؛ ققنوس وار برآمده از خاکستر خودش ، خوب میداند آتش کجاست و خاکستر بر جای مانده از چیست ؟
مردی که دردی اگر باشد خودش است درد بی دردی علاجش آتش است!!!
آرام ترین صدا و با محبت ترین آوازی که تاکنون شنیده ام :
به نام قدرت مطلق الله.
سلام دوستان پرویز هستم یک مسافر ، به ناخود آگاه گوشه چشمانم تر میشود فقط یک کلمه پر از معنی مسافر ، همین کافی است ، امید زنده شد پس میشود از کفن در آمد و از خاکستر زندگی گرفت ، چون الگوی زنده ای داریم هر چه بیشتر می آیم بیشتر برایم عظمت انسانیت معنی پیدا می کند ، عظمت علم و دانش در کتاب ۶۰ درجه ، عظمت عرفان در چهارده وادی عشق ، راه رهایی این است و سخنانی که باید در گوشه ی صندوقچه دل گذاشت ، ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم ، آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی ست...
اینها آبی برای غسل در صحرای بی کسی و تنهایی بود و اینک سلامتی ما OT که با شهد گوارای خود زنده میکند.
اعتقادی که آهن ، آهن را می برد و داروی ناپیدای ما در دست ماست ولی خبر نداریم و این بیخبری ما را به کجا رساند ، عاقلی باید آدرس درست بدهد برای یخبندان زیر صفر ، و آن هم از هم نوع خودمان است کسی که این راه را رفته و تجربه دارد ، درد و رنج سفر را می داند ، از بی مهری زمین و زمان خاطره دارد و از راهنمای ارجمندم گوهر ناپیدای وجودم نهایت تشکر و قدر دانی را دارم که بی شک اگر راهنمایی های او نبود پرویزی هم الان مطمعنن وجود نداشت از ایشان نهایت قدر دانی را می نمائم که دستم را گرفت و مرا از ویرانه ها کشید بیرون تا دوباره به زندکی ام برگردم ممنون و سپاسگزارم.
دلنوشته: مسافر پرویز لژیون هفتم
خدمتگزار سایت: مسافر هادی
- تعداد بازدید از این مطلب :
77