وقتی وارد کنگره شدم همهچیز برایم گنگ و ناآشنا بود. چندین ماه بود مسافرم در سفر بود و بارها از من خواسته بود که بهعنوان همسفر وارد کنگره شوم؛ اما من توجهی نمیکردم؛ ولی بالاخره با اصرار ایشان و در روز جشن همسفران وارد کنگره شدم؛ آن روز هیچچیزی برایم جذاب نبود؛ حتی وقتی به خانه برگشتم از اینکه من را به آن مکان برده بود اعتراض کردم؛ ولی نمیدانم چه حسی در وجودم نهیب میزد. روز دیگری از روی کنجکاوی در کارگاه حضور یافتم؛ آن روز همهچیز برایم جالب بود؛ برنامههایی که بر اساس قوانین کنگره انجام میشد، مشارکتهای تکتک افراد که در آنجا حضور داشتند و جملهای زیبا که برایم بسیار خوشایند بود؛ سلام کردن بهعنوان دوست و مشارکتهایی که با حس خوب بودند و هر آنچه در وجودشان بود به زبان میآوردند؛ برای من مهم بود که این افراد چرا اینقدر حالشان خوب است مگر با شخص معتاد زندگی نمیکنند، ظاهراً با ورود به کنگره تمام سختیها و ناراحتیهای زندگی خود را در بیرون از کنگره میگذاشتند و با حس خوب وارد میشدند و با یکدیگر سرود کنگره را همخوانی میکردند.
دعای کنگره برایم بسیار زیبا بود؛ دست در دست یکدیگر و با حس خوب دعا را با تمام وجود میخواندند و یکدیگر را بغل میکردند؛ چه حس خوبی، انگار تمام انرژیهای زیبای دیگران را در وجود خود حس میکردی، همه یکدیگر را دوست داشتند بااینکه اصلاً هم را نمیشناختند؛ ولی خیلی زیبا روحشان به یکدیگر پیوند خورده بود. الآن ۸ ماه است که من به همسفران پیوستهام و در حال حرکت با آنها هستم و از آموزشهایی بهره میگیرم که گامبهگام توسط خدمتگزاران انتقال پیدا میکند؛ اکنون کنگره جزئی از زندگی و همسفران گوشهای از وجودم شدهاند و هرلحظهای که آنها را نمیبینم دلتنگی عجیبی در من ایجاد میشود. خدا را شکر که قدم در مسیر کنگره گذاشتم و آرامش را در زندگیام یافتم. امیدوارم تمام کسانی که گرفتار این بیماری هستند و تلخی در زندگی آنها پدید آمده است راهشان به این بهشت زیبا باز شود و همه به آرامش و آسایش برسند.
نویسنده: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون چهارم)
رابط خبری: همسفر منصوره رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون چهارم)
ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر اکرم دبیر سایت
همسفران نمایندگی اردستان
- تعداد بازدید از این مطلب :
140