English Version
This Site Is Available In English

امیدی که همواره بیش از ناامیدی‌ بود

امیدی که همواره بیش از ناامیدی‌ بود

از کدامین کوچه شهر وجودی‌ام بنویسم تا کلامی اثربخش و دل‌نشین باشد؛ اما خوب می‌دانم که کوچه دل همیشه کلامش با عشق است، همان عصاره زندگی‌بخش انسان‌های به‌دست فراموشی سپرده شده که از ازل تا ابد همانند آن خلق نشده است.

همیشه وقتی مطلب پوشیده‌ای پیش می‌آمد از خداوند می‌خواستم حقیقت مطلب را برایم روشن کند. وقتی به کنگره۶۰ آمدم، حقیقت مطالب، حتی نادانسته برایم به‌راحتی روشن می‌شود و خداوند را بابت این آرزوی برآورده شده شکرگزارم.

تاریکی شب را در بیابان می‌دیدم و از خودم می‌پرسیدم چه چیز در دل این تاریکی است؟ سال‌ها این سوال ذهنم را به خود مشغول کرده بود تا وقتی که ازدواج کردم، سال‌هایی که مسافرم در تاریکی فرو رفته بود، من و فرزندانم نیز در آن تاریکی فرو رفته بودیم و این مسئله من را رنج می‌داد. تنها چیزی که در راه تاریکی در دل داشتم، امید، تغییر و بیرون آمدن از تاریکی بود؛ زیرا مسافرم هیچ‌گونه حمایتی از خانواده‌اش نداشت.

وقتی مصرف‌کننده‌ ژولیده و خمیده‌ای را در پارک یا خیابان می‌دیدم دلم می‌لرزید؛ اما هر چه بود گذشت، من به‌راستی هیچ وقت ناامید نشدم و امید من همیشه بیشتر از ناامیدی‌ام بود. هر دری باز می‌شد، می‌دویدم و هر دری بسته می‌شد، می‌کوبیدم. آن‌قدر دویدم و کوبیدم تا بالاخره صاحب‌خانه را ملاقات کردم و خداوند را شکر می‌کنم که اجازه ملاقات را به من داد.

این پادشاه خوبان که در این روزگار پر از هیاهو، شب و روزش رنگ شده با احیا انسان‌های خسته است. چقدر زیبا گفت فرزندم در روز ملاقات با آقای مهندس حسین دژاکام، که ‌مادر ایشان چقدر ثروتمند هستند. به‌راستی که ثروت، حساب بانکی، پول، دلار، خانه، ماشین و ویلا نیست؛ بلکه تعداد قلب‌هایی‌ است که از زنگار غم زدودیم، تعداد چشم‌هایی‌ است که اشک‌هایشان را پاک کردیم و تعداد لبخندهایی ا‌ست که بر لبان خسته‌ مخلوق خداوند ایجاد کردیم. آقای مهندس حسین دژاکام بدین‌سان ثروتمندترین فردی ا‌ست که امروز می‌شناسم.

همیشه از تاریکی‌ها هراس داشتم، غافل از اینکه هر تاریکی آبستن هزاران نقطه نور است که منتظر آبیاری امید و جرقه‌ آرزویی زیبا است تا شعاع اضافه کند و تاریکی را کنار بزند. به‌راستی تاریکی مادر روشنایی ا‌ست و هراس من بی‌مورد بود؛ چون تا مادری نباشد فرزندی متولد نخواهد شد.

من هنوز مثل انسانی هستم که مقابل دریایی ایستاده و فقط وسعت دریا شگفت زده‌اش کرده و نمی‌داند که در عمق این وسعت چه شگفتی‌هایی است و هزاران برابر بزرگ‌تر از وسعت آن است. امیدوارم که در رکاب این مرد بزرگ بتوانم قطره‌ای از دریای بیکران برای احیا انسان‌های به‌دست فراموشی سپرده شده، باشم.

در این راه راهنمایانم را فراموش نخواهم کرد. خداوند را بابت این جایگاهی که در آن هستم هزاران بار شکر می‌کنم و امیدوارم روزی برسد که چشمان هیچ کودکی از رنج اعتیاد پدر یا مادر اشک‌بار نباشد.

نویسنده: همسفر بهجت رهجوی راهنما همسفر مهناز (لژیون یازدهم)

رابط خبری: راهنمای تازه‌واردین همسفر حلیمه رهجوی راهنما همسفر مهناز (لژیون یازدهم)

ویرایش: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر سونا (لژیون شانزدهم) دبیر سایت

ارسال: راهنمای تازه‌واردین همسفر زهره نگهبان سایت

همسفران نمایندگی کاسپین قزوین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .