سیدی حس
همهچیز، از درون من آغاز میشود؛ آنچه در زندگیام جاری است، نه یک تصادف کور؛ بلکه نتیجه مستقیم خواستههایی است که در عمق وجودم شکل گرفته و فرمانش صادر شده است. معقول یا نامعقول، همین که خواستهای متولد شود، جهان شروع به بافتن شرایط میکند. این یک اصل کیهانی است؛ هر بذری که میکارم، چه دانهی نور باشد و چه بذر تاریکی، با صدور فرمان ریشه میگیرد و محیط را برای رشد خود مهیا میکند. منشأ و خالق وضعیتهایم، خود من هستم.
چه ساده بود که گمان کنیم بدبختیهای ما، تنها کار دست بستر، محیط یا اجتماع است؛ اما حقیقت این است: محیط، تنها یک زمینه است. اگر خواسته و حس منفی مانند حسادت، کینه، یا ترس در دل من جوانه نزند، هیچ نیروی بیرونی با تمام قدرتش، قادر به خلق وضعیتی ویرانگر برای من نخواهد بود.
سرنوشت من دو سر دارد؛ یک سر در بیرون و سر اصلی در قلب و تفکر من است. بستر بیرونی، تنها انعکاس آینهوار تمایلات درونی است. این بدان معنا است که اگر درون من، خواستهای برای رهایی و آرامش نباشد، زیباترین و آرامترین محیطها نیز نمیتوانند مرا به تعادل برسانند. این بستر است که به فرمان درونی من، شکل میگیرد و پر و بال مییابد.
جاذبه تاریکی و مقاومتهای پوشالی به این معنا است که درون هر انسان، ذراتی از ناخالصی و ضعف وجود دارد، همان برادههای آهن که نمادی از تمایلات نامعقول و ضدارزشها هستند. این برادهها، در برابر جاذبه موقعیتها یعنی همان آهنرباها نیروی کششی ایجاد میکنند که ما را به سمت اعمال نادرست، افکار مسموم یا سقوط اخلاقی میکشاند. این نیروی جذب، عمیقا در ریشههای حس و ناخودآگاه ما نفوذ میکند. مقاومت کردن در برابر این کشش، تنها هدر دادن انرژی است.
چقدر میتوان مقابل نیرویی که از درون تو را میخواند، ایستاد؟ دیر یا زود، طاقت تمام میشود و تاریکی غالب خواهد شد؛ چرا که مقاومت، انرژیبر بوده و منابع درونی ما محدود است. این انرژی که صرف مقابله با جاذبه میشود، میتوانست صرف رشد و سازندگی شود؛ اما در جنگی بیپایان به هدر میرود.
تنها راه رهایی، تزکیه و پالایش میباشد. این به معنای جنگیدن با سایهها نیست؛ بلکه به معنای تغییر ماهیت این برادههای ناخالصی است. باید ذرات درون را چنان صیقل داد و پاک کرد که خاصیت جذب به سوی پلیدی از بین برود؛ باید آهنهای درون به مس تبدیل شوند. این دگرگونی، یک فرایند تدریجی و عمیق است که در آن، ریشه میل به سمت ضدارزشها، خشکانده میشود. آنگاه است که دیگر نیازی به اعمال ضدارزشی یا افکار مخرب نخواهی داشت. این مفهوم رسیدن به تعادل و درمان ریشهای روح و روان است. هدف، ساختن یک انسان جدید است که اساسا، در مدار فرکانسهای منفی قرار نمیگیرد و دیگر، جاذبهای برایش معنا ندارد.
اما این نبرد، نبردی نرم و فریبنده است. تمایلات نامعقول وقتی با هم متحد میشوند، یک ساختار قدرتمند ذهنی خلق میکنند که هدف آن بقای ضعفهای من است. این ساختار، با استفاده از فریب و حیلت، خود را به عقل نزدیک میکند و فرماندهی را در دست میگیرد. هر بار که به یک فرمان غلط، تن میدهی، این ساختار قویتر میشود و شاخههای خود را در سراسر وجود گسترش میدهد. رها کردن یک عادت زشت یا یک تفکر مخرب، دیگر صرفا یک تصمیم نیست؛ بلکه مبارزه با یک موجودیت قدرتمند درونی است که در تمام شاخههای وجود ما شعبه دارد و برای حفظ قلمرو خود، تا آخرین نفس مقاومت میکند. این ساختارها، زمانی که فرد به خط پایان رهایی نزدیک میشود، از تمام نیروی خود استفاده میکنند تا او را از هدف بازدارند.

این ساختار برای حفظ خود، در احساسات من دست میبرد؛ ترس، تردید یا القای ناامیدی میکند تا من را از مسیر تزکیه باز دارد. همانند یک قدرت اقتصادی که با نوسان در بازار، هراس ایجاد میکند؛ این ساختار نیز با ایجاد نوسانات شدید احساسی، ادراکات مرا مخدوش میسازد. در سفر به سوی نور؛ باید پیوسته بیدار بود، آیا این حسی که من نسبت به راهنمایم، مسیرم، یا حتی خودم دارم، واقعی است؟ یا یک فریب زیرکانه از سوی ساختاری است که از فروپاشی خود میترسد؟ از این رو، قوانین و چارچوبها برای فراهم کردن شرایطی امن در نظر گرفته شدهاند تا نیروهای منفی و بازدارنده نتوانند بر تفکر ما مسلط شوند و مسیرمان را منحرف سازند.
آزادی واقعی، زمانی بهدست میآید که فرماندهی عقل، پاک و مستقل شود. من این قوانین را آموختهام تا از تسلط نیروهای بازدارنده بر خود جلوگیری کنم و با پالایش دائم، صدایی را بشنوم که شایسته فرماندهی بر جهان هستی من است و آن صدای نفس مطمئنه میباشد.
نویسنده: همسفر نیره رهجوی راهنما همسفر نیلوفر (لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر هنگامه رهجوی راهنما همسفر نیلوفر (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر مینا رهجوی راهنما همسفر افسانه دبیر سایت (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی صبا
- تعداد بازدید از این مطلب :
133