" بنام مهر آفرین مهر گستر "
سلام دوستان من حسن هستم یک مسافر
پیشاپیش جشن زیبا و معنوی کنگره ۶۰ بر همه اعضا کنگره ۶۰ بس فرخنده و پرشگون بادا
قلم ازسکون به حرکت در می آید و بر روی صفحه سفید کاغذ شروع به رقصیدن میکند و می تابد و می تابد وبر خود می بالد و سايه عشق پدیدار میگردد،به پیش میرود به کجا؟
به سمت جاذبه ای ازنوع خودش با حسی که گرفته و دریافت داشته ، سخت ترین و پر پیچ و خم ترین پیچهای مسیر را طی میکند چرا که میداند به کجا میرود ودر جستجوی چه می باشد .
درمسیر نیروهایی به سمت او می آیند تا او را از این حرکت و عمل باز دارند و با پيشنهادها و وسوسه های دنیوی و به ظاهر زیبا ولی فریبنده و شیطانی ؛ ولی او چشم و گوش و ذهن خود را بر روی اینها بسته،
چون چشم دل و عقل او را به جای دیگری رهنمون کرده است جایی که جز عشق و محبت و دوای درد درد مندان و هم نوعان چیز دیگری برایش پدیدار نمیگردد ؛
او از خود گذشته است ، سر را زیر پا نهاده ، مگر نمیدانی از اماره گذر نموده ، همان نفس سرکش با خواستههای نا معقول را میگویم و اکنون لوامه برایش پدیدار ومهم است ولوامه را زیبا باتفکر و با فرمانی که از قلعه فرماندهی به او میرسد به پیش میبرد و روزها وشبها در پی ساختاری زیبا و عبور از لوامه و پا نهادن در منطقهٔ مطمئنه میباشد وچشم وگوش جسم وذهن را بر روی تاریکیها بسته و قلب ذهن و حواس خویش را به مسیر خوبیها وارزشها رهسپار کرده و میداند تنها کسی که میتواند او را به سمت لا مکان وقدرت مطلق به پرواز در بیکران و امواج با الوان زيبا نماید خودش و اختیاری که به او داده شده میباشد.
پس باید از این فرصتی که در این جهان در اختیارش نهاده شده با تفکر و آموزش و تجربهای که کسب نموده و می نماید بهترین و پربارترین استفاده را شامل خود کند واز عنایتی که خداوند به او ارزانی داشته و در دوره ای از حیات که بزرگترین دانشمند و محقق زمان توسط مجرب ترین راهنماها آموزنده ترین و پر بار ترین آموزشها را در اختیار او میگذارند کمال استفاده را ببرد و در حین آموزش به وضوح روئیت مینماید که چگونه انسانهایی در هر قسمت بدون هیچ چشم داشتی خدمت میکنند،
مگر نه این که اینها همان افراد عادی جامعه بوده اند که قبل از این حرکت عظیم در تاریکیها به سر میبردهاند وگرفتار اعتیاد بوده اند وحرکت کردهاند و راه برایشان نمایان گردیده و در مکتب عشق کنگره 60 با تفکر و آموزش و تجربهای که کسب نموده اند وآموخته اند که چطور و چگونه توشهای برای حیات و بعد دیگر خود قبل از اینکه این جهان خاکی را ترک نمایند بفرستند و این انسانهای امروز در صف جهت پرداخت مبلغ سرداری، دنوری، پهلوانی و نشان در بی نشانی همان درد مندانی بودند که قبلا در چنگال نيروهای تخریبی و بازدارنده اسیر گشته بودند ولی اکنون با عزم و اراده وحرکت و آموزش تبدیل به عقابهایی گردیده اند که میخواهند در بالا ترین و دست نیافتنی ترین قله ها و مکانها پرواز کنند و در این عمل عظیم از یکدیگر پیشی بگیرند زیرا فهمیده اند و میدانند تنها چیزی که میتوانند از مال و اموال خود از این جهان خاکی به جهان دیگر ببرند و برای خودشان باشد همین کمکهای بلا عوض می باشد، وگرنه هیچ چیز مال ما نیست و باید همه را بگذریم و از این جهان خاکی به بعد دیگری برویم و خوشا به حال کسانی که میتوانند و به این نقطه از دانایی رسیده اند قبل از اینکه این دنیا و جهان خاکی را ترک کنند برای خود توشهای اندوخته و از قبل روانه آن حیات و بعد دیگر نمودهاند وبا دستانی پر به سوی دیار باقی میروند و به آن جایی برسند که از آنجا انشعاب يافته اند وگاهی بعضی فکر میکنند یا میگویند کسانی که در لژیون سردار دنور پهلوان یا نشان در بی نشانی شرکت میکنند یا وضع مالی خیلی خوب دارند يا عقل درستی ندارند ولی نمیدانند که آنها به جایی رسیده اند که با فرمان عقل قدم بر میدارند و پرداخت انجام میدهند و طرف معامله آنان خداوند میباشد چون به این تفکر رسیده اند که پولشان در جای درستی و برای کمک به درد مندان خرج میشود .
انشالله که با تفکر و آموزش من و امثال من هم بتوانیم در جشن گلریز ان حضور پر شوری داشته باشیم و مفتخر به دریافت شال پهلوانی و در ادامه نشان در بی نشانی بشویم.
خوشا آنان که در ظاهر فقیرند
به باطن بهتر از شاه و امیرند
چون قلم آمد شدن آغاز کرد
چشم جهان را به سخن باز کرد.
به قلم مسافر حسن لژیون 21 ( سفر اول )
ارسال مسافر مهدی ل 16
- تعداد بازدید از این مطلب :
116