دلنوشته ایی برای استاد سردار
در مکتب عاشقی کنگره ۶۰ عاشق رهجو میباشد و معشوق هم خود رهجو،
سخنی با جناب سردار عزیز، جناب سردار از سخنان شما وام میگیرم که همه مطالب در درون و برون ماست. از کلمه به کلمه و خط به خط سخنان شما به آقای مهندس درس میگیرم و میآموزم، شاید هر کلمه را بارها میخوانم و در ذهن پر از زنگار خویش تکرار کرده و به تصویر میکشم شاید در پی زنگارهای ذهن شلوغم، معنا و مفهوم آن را بیابم بلکه دلم به نوری روشن شود. استاد سردار بزرگوار، آری در کتاب عاشقیِ کنگره هرچه بگردی؛ اگر طالبش باشی مییابی، در واقع من با ۶۰ درجه قدم اول را آموختم که چگونه تفکر کنم و بیاندیشم، با کتاب ۱۴ وادی عشق، رسم عاشقی به خود، عاشقی به هستی و عاشقی به خدا را آموختم و همچنان میآموزم. در کلاس درس کنگره از راهنمای خوبم آموختم که منِ رهجو، حلاجی کردن این دنیا و درک هستی را باید با شیره جانم بخواهم تا آن را بیابم، همانطور که شما فرمودید: همه مطالب در درون و برون ماست. مانند: این جملات زیبای شما که فرمودید؛ قلههای بلند آتشفشان آرام و بیصدا، اگر به آنها توان حرکت بدهیم حتماً میدانید چه میشود خاص در جهت نیروی الهی، تصاویری تولید و یا ظهور پیدا میکند، که از درک دورند؛ اما چشمههایی هستند که به بحر میمانند. من با خواندن همین یک مطلب به پهنای صورتم اشک ریختم گویی در این یکسال بیهوده به کنگره می آمدم اما با این جملات ناب به خودم آمدم که چگونه در چاهی از منیت، خودخواهی، غرور و... غرق شده ام ، این تلنگری شد که بدانم در این دنیا با خودم و وجدانم، چند چند هستم، ممکن است این جملات شما را بارها و بارها، و روزهای زیادی تکرار کنم تا مفهوم آن را درک کنم. اما استاد بزرگوار من تازه اول راهم ولی با آموزههای اندکم دریافت کردم که قطعاً مقدر بوده من و مسافرم در راه اعتیاد قرار بگیریم و با امواج سهمگین روزگار، گاهی آنچنان به زیر امواج برویم و گاهی نیز با تفکر درست مانندِ برگی درختی سبک بال بر موج سوار شویم و از موج سواری زندگی لذت ببریم. آری استاد سردار عزیز،قدرت مطلق عشقِ، هستی عشقِ، استاد سردار عشقِ، استاد رعد عشقِ و استاد سیلور عشق است، و در یک کلام آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است. در لژیون پربرکت شما جناب سردار، بخشش را میآموزم تمرین و تکرار میکنم شاید بخشش شما شامل حال من شود؛ بلکه شیرینی آن بخشش را بنوشم و سیراب گردم.
قدرت مطلق را شاکرم که بنده را به این مکان امن سوق داد تا از کویری بیآب و علف عبور کنم به سرزمینِ سرسبزی، پُر از آگاهی، نور و بخشش برسم؛ باشد که در این راه ثابت قدم باشم و به دیگران کمک کنم.
از این رو هزاران بار سجده شکر به جا میآورم و باری تعالی را برای وجود نازنین جناب مهندس، این انسان ارزشمند و سراسر عشق سپاسگزارم. همانطور که در کتاب عشق آمده که پلههای رسیدن به عشقِ خالق، عشقِ بلاعوض به مخلوقین اوست و چه زیبا جناب مهندس این جمله را تمام و کمال انجام دادند و خود را وقف خدمت به مخلوقین کرد.
قطعا ایشان مخاطبِ خاصِ حق می باشند.
به احترام ایشان میایستم و بر خود میبالم که شاگردی کوچک در کنگره ۶۰ میباشم و در برابر آقای مهندس سر تعظیم فرود میآورم. آرزوی سلامتی و بهروزی ایشان را از خداوند منان خواهانم.
به امید روزی که عشقِ واقعی در تمام جهان هستی طنین انداز شود آمین.
نویسنده و ویراستار: همسفر سیده هما رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوم)
عکاس: همسفر غزاله رهجوی راهنما همسفر حدیقه (لژیون چهارم)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی گرگان
- تعداد بازدید از این مطلب :
98