English Version
This Site Is Available In English

تولد یک‌سال رهایی مسافر خسرو رهجوی راهنمای محترم مسافر عباس

تولد یک‌سال رهایی مسافر خسرو رهجوی راهنمای محترم مسافر عباس

اعلام سفر مسافر:

سلام دوستان خسرو هستم یک مسافر؛ آخرین آنتی ایکس مصرفی شیره خوراکی، یازده ماه سفر کردم به روش DST، دارو اوتی، راهنمای درمان آقای عباس مقیمیان، لژیون ۵ نمایندگی بنیان مشهد، ورزش در کنگره شنا، مدت رهایی یک‌سال و پنج‌ماه و بیست‌روز، رهایی نیکوتین راهنمای محترم مسافر حجت یک‌سال و چهارماه و بیست‌روز.

آرزوی مسافر:
آرزویی که برای تمام سفر اولی‌ها و سفر دومی‌ها دارم به قول آقا حجت، «به تعادل رسیدن» است. در هر موقعیت و هر مشکلی همه به آن تعادل برسند.

خلاصه سخنان راهنمای درمان مسافر:
سلام دوستان عباس هستم یک مسافر؛ خدا را شکر که من این روز را می‌بینم. همان‌طور که ظاهر خسرو را می‌بینید نیاز به گفتن ندارد. بیشتر بچه‌ها او را دیده و می‌شناسند و حالِ خوبِ او را دیده‌اند؛ خنده‌هایش را دیده‌اند. اول این‌طور نبود. کنگره و آموزش‌ها بود که انسان را به این مرحله رساند. آن زمان که آمدم راهنمای تازه‌واردین خسرو بودم. زمانی که لژیون ۵ را از آقا مرتضی تحویل گرفتم و خسرو نامهٔ اولش را گرفته بود؛ مانند الان نمی‌خندید. آن موقع دیدم واقعاً می‌خواهد درمان شود. پله‌هایش به نسبت داروی مصرفی جواب نمی‌داد؛ ولی خدا را شکر ادامه داد و او را در لژیون به‌عنوان دبیر گذاشتم تا خدمت کند و چیزی نبود که در هر شرایطی انجام ندهد. زمانی که لژیون خدمتگزار بود خیالم راحت بود. با آموزش‌هایی که گرفته بود می‌دانست چگونه با بچه برخورد کند. از زمانی که در لژیون بوده تا الان من ندیدم از دستش کسی ناراضی باشد. یا از حرفش و نوع برخوردش رنجیده باشد. خدا را شکر سفر کرد و سفرش را تمام کرد. در سفر دوم جهان‌بینی که یاد گرفته بود کاربردی‌اش کرد. خسرو از گذرگاه‌های سختی گذشت. شاید هر کسی نتواند بگذرد یا افراد معدودی بتوانند با همهٔ این شرایط گذر کنند. خدا نیز به او کمک کرد و در شرایطی قرار گرفت تا بتواند خدمت کند. اگر خدمت نمی‌کرد و در کنگره نبود، شاید اینجا نبود. خسرو خیلی خوش‌اخلاق است. هرچه بگویی فلان کار را انجام بده گوش‌به‌فرمان است. شاید بعضی از سفر اولی‌ها هرچه بگوییم گوش می‌دهند. راهنما خواستهٔ نامعقولی ندارد؛ ولی در سفر دوم باید خدمت کنید. درحالی‌که کمک به رهجو است؛ ولی گوش نمی‌دهند. در مورد جهان‌بینی در ورزش بگوییم جهان‌بینی اسمش «جهان‌بینی» است؛ ولی در زمین که قرار می‌گیری آنجا مشخص می‌شود. وقتی می‌بازی و برنده نمی‌شوی و شاید هم از دیدگاه خودمان بگوییم حق با ما بوده است؛ در آن شرایط قرار گرفتن خیلی سخت است. از حرف تا عمل خیلی فاصله است. چیزهایی که در کنگره هست صددرصد با حکمت است. در ورزش هم همین است؛ باید ببینیم در زمین چه کاری انجام می‌دهیم؛ به‌عنوان رهجو چون از حرف تا عمل فاصلهٔ زیادی هست. خسرو در تیم فوتبال دفاع بود و خیال ما هم راحت بود. اگر توپ از ما می‌گذشت، از خسرو نمی‌گذشت. جهان‌بینی در ورزش او نیز خوب و نقطه شروع او بود. خسرو سختی و دشواری‌ها گذشته و اولین لذت‌بردن از آموزش‌هاست. خسرو اولین شالش است و امیدوارم و مطمئناً با همین آموزش‌هایی که گرفته ادامه دهد. این اولین پله بوده است تا بتواند پله‌های بعدی را طی کند و هرچه بگذرد حال و حس بهتری داشته باشد.در مورد خسرو خیلی می‌توان صحبت کرد چه در سفر اول و چه در سفر دوم، ولی همیشه می‌گوییم «آنچه عیان است چه حاجت به بیان است.» امیدوارم هرچه در کنگره یاد می‌گیرد بهای آن را بپردازد؛ با خدمت‌کردن و حالِ خوبش در زندگی به دست آورد. ممنون که به صحبت‌های من گوش دادید.



خلاصه سخنان راهنمای سیگار مسافر:

سلام دوستان حجت هستم یک مسافر؛ آفتاب آمد دلیل آفتاب شد. کاری که امروز خسرو انجام داده، زمانی پایه‌گذاری شد که بدون درمانِ سیگار این رویداد امکان‌پذیر نبود. فکر می‌کنم این خودش پیامی است برای دوستانی که در اینجا هستند که با مواد درگیرند. تبریک می‌گویم و امیدوارم در جایگاه بالاتر او را ببینم.

خلاصه سخنان مسافر:
سلام دوستان خسرو هستم یک مسافر؛ تشکر می‌کنم از آقا رضا ایجنت محترم و گروه مرزبانی و راهنماها و آقا حجت. یکی از علت‌هایی که در این جایگاه مانده‌ام خدمت بود. تمامٔ عزیزان گفتند «خدمت‌کن و از کنگره نرو. نه برای دیگران، برای خودت.» من خیلی مشکل دارم. بیشتر از آنچه شما تصور کنید. ولی سعی می‌کنم پشت در کنگره بگذارم. در زمانی که در بدترین حالت هستم، سعی می‌کنم به دیگران آسیب نرسانم. تازه‌واردی که با بدترین حال می‌آید تصویر دو سال قبل خود من است. با خودم فکر می‌کردم مرزبانی و شال زرد اینجا پادگان است. هرکه را دوست دارند می‌آورند. سعی کردم تا جایی که امکان دارد آن تصور را برای آن تازه‌واردان نسازم و خوب رفتار کنم. آمدم سفر کردم. خدانگه‌دار راهنماها چه آن‌هایی که حضور دارند و چه آن‌هایی که حضور ندارند و خدمتشان را تحویل دادند. آن‌ها حرفی که می‌زدند فقط این بود که «خدمت کنید». من هم سه یا چهار ماه اول خدمت را نمی‌دانستم چیست. در اوتی خدمت کردم بعد دبیر شدم و در سفر دوم آمدم دبیر کارگاه شدم و بعد با انتخاب شما مرزبان شدم. لطفی بود که شما در حق من کردید. اگر این شال نبود من نبودم. یکی از دلایل حضور من انتخاب شما بود. آمدم که خدمت کنم و بیشتر از آنچه که به شما خدمت کنم امروز به خودم خدمت کردم. حضور من در شعبه اگر برای شما یک درصد باشد، برای خودم نود و نه درصد است. زمانی که در این سه روز کنار شما هستم از مشکلاتم دور هستم و تعادل در اینجا حفظ می‌کنم. خدا افرادی را در سر راهم قرار داده است که در گذشته در خواب هم ندیده بودم؛ از هر کدامشان یک چیز یاد بگیرم کافی است. نمی‌خواهم بیشتر صحبت کنم. از همهٔ شما ممنون هستم که به صحبت‌های من گوش کردید.

 






مرزبان خبری: مسافر وحید
تصویربردار: مسافر مهدی و مسافر محسن
نگارش: مسافر علی 
ویرایش و ارسال: مسافر نوید

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .