English Version
This Site Is Available In English

آزادمردی مسافر احمد

آزادمردی مسافر احمد


جلسه چهاردهم از دوره سیزدهم سری کارگاه‌‌های آموزشی عمومی کنگره‌ ۶۰، در نمایندگی شهباز، با استادی  مسافر راهنما مسعود، نگهبانی مسافر احمد و دبیری مسافر عباس با دستور جلسه: (جهان‌بيني در ورزش و آزاد مردی مسافر احمد) در روز پنجشنبه تاریخ ۱۴۰۴/۰۸/۰۱ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد
سلام دوستان مسعود هستم یک مسافر
خیلی ممنونم. امروز خیلی خوشحالم که به مناسبت تولد و آزادمردی احمد عزیز و همسفر محترمشون در نمایندگی شهباز حضور دارم. برای من یکی از افتخارات بزرگ است که پا به شعبه شهباز بگذارم، چرا که عرق خاصی نسبت به این شعبه دارم. استاد عزیزم آقای ابراهیمی در اینجا هستند و همچنین اساتید محترمی مانند آقا رضا که همیشه از آن‌ها درس گرفتم.
امیدوارم امروز بتوانم دوباره آموزش بگیرم، زیرا در هر جلسه‌ای که حاضر می‌شوم، من فقط درس می‌گیرم و ظرف خود را آورده‌ام که چیزی بار کنم و ببرم. امروز دوتا دستور جلسه داریم: اول "جهان بینی در ورزش" و دوم تولد آزادمردی احمد عزیز. خواهش می‌کنم احمد آقا بلند شوند و با همسفرشان تشویقشان کنیم.
در مورد دستور جلسه اول، "جهان بینی در ورزش"، باید بگویم که ورزش از اول جزو اصول درمانی کنگره 60 نبود، اما با حرکت‌ راه نمایانمی‌شود، آرام آرام به بخشی از درمان ما تبدیل شد. به‌جرأت می‌توانم بگویم آغاز سقوط یک سفر دومی در کنگره 60 از جایی شروع می‌شود که از ورزش فاصله بگیرد و خواب صبح‌مان زیاد می‌شود. ورزش کردن، به‌ویژه در پارک یا استخر، تلنگری است برای اینکه از خواب صبح فاصله بگیریم و خدایی نکرده در معرض سقوط قرار نگیریم.
یک‌بار با یکی از بچه‌ها در انژیوی دیگر صحبت می‌کردم که گفت ورزش یک امر شخصی است، مانند نماز خواندن. اما در کنگره به ما آموزش داده‌اند که ورزش، تکمیل‌کننده درمان ماست. آقای مهندس دژاکام می‌گویند من دوست ندارم بچه‌های کنگره زود بمیرند و به همین دلیل لژون‌هایی چون لژون سیگار و تغذیه سالم و ورزش تاسیس شدند.
خداوند لطف و عطاءی به ما کرده که این زمان را در اختیار داریم تا در این سیستم، کارهایی را انجام دهیم. خیلی حیف است که بخواهیم به راحتی بدن خود را از بین ببریم. برای این بدن باید ارزش قائل شویم و این جسم همان اسب ماست. نحوه برخورد ما با این اسب بسیار مهم است زیرا می‌تواند تعیین کند که آیا می‌توانیم سال‌ها با آن پیش برویم یا اینکه زود از بین می‌رود.
ما زمانی مصرف‌کننده مواد مخدر بودیم و اکنون خوشبختانه مژده‌ای به ما داده شده که می‌توانیم بیشتر از افراد عادی زندگی کنیم. در کنگره، الفاظ و جهان بینی‌هایی داریم که هیچ کجا نمی‌توانید پیدا کنید. ورزش کردن و حفظ سلامت جسمی برای ما بسیار اهمیت دارد. ما جمعه‌ها در پارک ورزش می‌کنیم تا حال‌مان خوب شود، نه اینکه به هم توهین کنیم یا با هم دعوا کنیم. ما باید اهمیت این جهان بینی را در ورزش درک کنیم و یاد بگیریم که برنده یا بازنده نیستیم بلکه مهم این است که یاد بگیریم و حال خود را خوب کنیم.
در دستور جلسه دوم، تولد آزادمردی احمد عزیز قرار داریم. امیدوارم همیشه موفق باشند. یک شعری بود که به یاد احمد می‌گویم: "چون زمستان پنجمین بگذشت، ششمش خوش بهار می‌بینم." این شعر نشان می‌دهد که هر دوره‌ای تمام می‌شود و دوره جدیدی آغاز می‌گردد. سفر دوم شاید هم سهل است و هم سخت، اما موفقیت در آن وابسته به تلاش و پشتکار است.
احمد با ناامیدی وارد کنگره شد و حالا با تلاش و یادگیری، موفق به دریافت شال راهنمایی شده است. امیدوارم همواره بتوانیم این آموزش‌ها را در زندگی‌مان به کار بگیریم و به آرامش برسیم. از همه شما که به صحبت‌هایم گوش کردید، سپاسگزارم.

سلام دوستان احمد هستم یک مسافر
می‌گویم: گاهی آرزو دیر میسر می‌شود، اما در دل همان تأخیر، حکمتی نهفته است. من از خدا می‌خواهم که در راهی که قدم گذاشته‌ام، موفقم کند. خدا را شکر می‌کنم که در مسیر زندگیم، راهنمایان و سرورانی داشتم که طی پنج سال گذشته از دانش و آگاهی‌شان بهره‌مند شدم. از همه عزیزانی که زحمت کشیدند و یاری‌گر بودند، به‌ویژه مرزبان‌های گرامی، صمیمانه تشکر می‌کنم.
درود و خداقوت می‌گویم به همه کسانی که  خدمت‌رسانی به مردم کوشا هستند. همچنین سپاس‌گزارم از هم‌سفرانی که بی‌منت زحمت می‌کشند، هرچند گاهی تلاش‌شان دیده نمی‌شود. از عزیزانی که از شهرهای دور مثل گلپایگان تشریف آورده‌اند نیز سپاسگزارم. حضورشان برای من افتخار است و باعث خوشحالی‌ام می‌شود.
از راهنمای عزیزم، آقای مسعود بسیار تشکر می‌کنم. ایشان همیشه وقت گذاشتند و راه را نشان دادند. مدت زمانی که در کنار مرزبان بزرگوار، آقای ابراهیمی، و در سفرهای اول و دومم با جناب رضا بودم، برایم تجربه‌ای ارزشمند بود. در این مسیر از آقای مجیدی آموختم که قدرشناس باشم و قدردانی از دیگران را فراموش نکنم.

در کنگره ما در ورزش فقط تمرین بدنی نداریم، بلکه «جهان‌بینی در ورزش» را یاد می‌گیریم. واقعاً بیرون از کنگره این نوع نگرش وجود ندارد. پسر من دروازه‌بان است و به مسابقه‌اش رفته بودیم. مادری را دیدم که حالش خیلی بد بود و گفت شب نخوابیده چون پسرش مسابقه داشته و خیلی نگران بوده. همان لحظه خدا را شکر کردم که ما در کنگره جهان‌بینی را آموختیم.
در پایان از همه راهنماهای عزیز، همسفران و مسافران گرامی تشکر می‌کنم که به صحبت‌هایم گوش دادند.
و یک تشکر ویژه از محمدحسین و زهراجان دارم؛ در این مسیر بسیار به ما کمک کردند. اگر کمک این عزیزان نبود، واقعاً زندگی‌مان نمی‌چرخید و من نمی‌توانستم با آرامش از خانه بیرون بیایم و در کنگره آموزش ببینم.
ممنونم که گوش دادید.

هیچ‌گاه در لژیون نمی‌نشستیم مگر آنکه از راهنما و سخنان‌شان یاد می‌کردیم. ایشان همیشه تأکید داشتند که هدف راهنما شدن، صرفاً دریافت شال راهنمایی نیست، بلکه باید شایستگی و درک حقیقی خدمت را داشت.
یادم هست که پارسال دوست و راهنمای عزیزی داشتیم که از او بسیار آموختم و با همه وجود برایمان زحمت کشید. امسال، به شکلی دیگر در میان ماست؛ سفری دیگر آغاز کرده است و یقین دارم در جای جدید نیز پربار و موفق است. برایش از صمیم دل آرزوی خیر دارم و از خدا می‌خواهم که در مسیرش یاریش کند.
در این مسیر، من یاد گرفتم که اتحاد و انسجام چقدر مهم است. آقای بنی بارها گفته بودند: اگر بخواهیم رشد کنیم و پیشرفت داشته باشیم، باید ید واحده باشیم. در جلسات مرزبانی، نخستین سخنی که می‌گفتند این بود که: «با هم باشید، حس‌تان به هم خوب باشد.» اجازه نمی‌دادند حتی یک کلام منفی بر زبان بیاید. این درس بزرگ را از ایشان گرفتم که اگر یکی از ما ضعیف شود، همه عقب می‌رویم.
همچنین از مرزبان‌های قدیمی آموختم که تعصب و جدایی بی‌معناست؛ باید درک و محبت داشت. دیگر برایم مهم نیست که نمایندگی کجا ساخته شود یا چه کسی برنده باشد. کنگره در وجود من ساخته شده است.
از خدا می‌خواهم مرا یاری کند تا در این راه ثابت‌قدم باشم. در قرآن آمده است که خداوند «خلق جدید»ی آفریده، انسانی نو با روح الهی در درونش. او پیامبران و بزرگان را فرستاد تا انسان از راه حق منحرف نشود. اکنون من باور دارم که خداوند همیشه هوای بندگانش را دارد و حتی برای ما، در تاریک‌ترین لحظات، راهنما می‌فرستد.
از راهنمای خود قول می‌گیرم که هیچ‌گاه مرا تنها نگذارد، چون این مسیر طولانی است و تنها با یاری خدا و دوستان می‌توان از نفس به کمال رفت. امید دارم که بتوانم در این راه قدمی هرچند کوچک بردارم.
از مسئولان برگزاری آزمون‌ها، مخصوصاً آقای عده‌ای، نهایت تشکر را دارم. زحماتشان در پشت‌صحنه همیشه دیده نمی‌شود، اما ارزشمند است.
ارتباط من با دوستان از طریق شعرهای کوتاه ادامه دارد، حتی اگر بیست روز یا یک ماه فاصله بیفتد. این ارتباط‌ها برایم ارزشمند است و به من حس زنده بودن و پیوستگی می‌دهد.
جلسه امروز بسیار خوب بود. از قسمت هم‌سفران و همه عزیزان سپاسگزارم. و در پایان، دو بیت از شعر خودم را تقدیم می‌کنم:

سلام دوستان اعظم هستم یک همسفر
خدا را شکر می‌کنم که امروز اینجا هستم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان صمیمانه تشکر می‌کنم که چنین بستری را برای ما فراهم کرده‌اند. همچنین از برادر عزیزم بسیار سپاسگزارم که آدرس کنگره را به ما دادند.
برادرم به کنگره می‌رفت و من از نزدیک می‌دیدم که چه تغییراتی در رفتارش ایجاد شده بود. مثلاً در خانه، مادرم می‌دید که او سر ساعت چهار آماده می‌شود، لباسش را عوض می‌کند و می‌رود. از خودم می‌پرسیدم این چه برنامه‌ای است که این‌قدر برایش مهم است. همین باعث شد کنجکاو شوم و در ادامه خودم هم دنبالش بروم و با او همراه شوم.
اولین بار که با کنگره آشنا شدم، با آقا احمد بود. ایشان مرا آوردند و در ماشین برایم چای آوردند و گفتند: «اگر این چای را بخوری، دیگر نمی‌توانی از کنگره جدا شوی!» از همان‌جا مسیر من شروع شد و حالا خدا را شکر، شش سال است که در کنگره حضور دارم.
از راهنمای محترم، آقا مسعود، تشکر ویژه دارم که بسیار به مسافرم کمک کردند. حال خوب امروزمان را مدیون زحمات راهنماهای عزیز هستیم. همچنین از خانم الهه عزیز سپاسگزارم؛ خیلی چیزها از ایشان یاد گرفتم. همان‌طور که فرمودند، نزدیک گلریزان هستیم، و من بخشش را در کنگره از ایشان یاد گرفتم.
از همان سال اول، دوست داشتم در گلریزان شرکت کنم؛ چون عزیزانی بودند که با شرکت خود، این مکان و آموزش‌ها را برای ما حفظ کردند تا ما هم بتوانیم به حال خوب برسیم. پس وظیفه ماست که کمک کنیم تا این مسیر باز بماند و دیگران نیز از آموزش‌ها بهره‌مند شوند.


از ایجنت و مرزبان‌های گروه خانواده و نیز گروه مسافران تشکر می‌کنم. همچنین از همه عزیزانی که به ما تبریک گفتند، سپاسگزارم؛ هم مسافران و هم همسفران.
خیلی از آقای احمد تعریف می‌کنند، اما یک مورد هست که لازم می‌دانم بگویم: ایشان در خانه بسیار خوش‌اخلاق و صمیمی هستند. شاید در بیرون کمتر بگو و بخند دارند، اما در خانه با محبت و مهربان‌اند. ما حتی همکاری داریم که کشاورز است و دو دختر دوقلو دارد. او می‌گفت از احمد آقا می‌ترسیم! اما وقتی به خانه ما آمد و با ایشان آشنا شد، خندید و گفت: «قیافه‌شان جدی است، ولی چقدر خون‌گرم و مهربان‌اند!»
از اعضای تیم والیبال که خودم هم عضوش هستم تشکر می‌کنم؛ واقعاً خوب درخشیدند. از خانم اکرم عزیز، مربی والیبالمان، سپاسگزارم که هر جمعه تشریف می‌آوردند و با دلسوزی آموزش می‌دادند.

تهیه و تنظیم مسافر احمد کاربر سایت

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .