وقتی من به عنوان یک تازهوارد و بدون مسافرم وارد کنگره شدم خیلی نگران و مضطرب بودم که قرار است چه برخوردی با من داشته باشند، آیا من میتوانم بدون آمدن مسافرم در کنگره باشم؟ تمام تمرکز من روی مسافرم و درمان و رهایی او بود، در ابتدا همهچیز برای من غیرقابل درک بود نظم در جلسات، رفتار و قوانینی که تا آن روز برای من معنای خود را از دست داده بودند، کمکم جان گرفتند و معنا پیدا کردند. با آموزشهای راهنما و توجه کردن به مشارکتهای همسفران دیگر متوجه شدم که کنگره محلی است برای درمان مسافر از تاریکی اعتیاد و برای من همسفر از تاریکیهای درون خودم که من ناخواسته تسلیم آنها شده بودم، ترس از دست دادن مسافرم، ناامیدی و نفرت داشتن از هرچیزی، من باید اول خودم را از قید و بند این زنجیرها رها میکردم؛ اما با آموزشهای کنگره و شرکت در جلسات هر روز راه را برای من هموارتر میشد تا قبل از ورود به کنگره همیشه دنبال ریشهیابی بودم که چه عاملی باعث شد که مسافرم به سمت مواد برود و در ذهن خودم دنبال مقصر میگشتم که او را تنبیه کنم، ولی در کنگره آموزش گرفتم که چگونه تفکر کنم، به چه چیزهایی فکر کنم، به چه چیزهایی نباید فکر کنم، چگونه با مسافرم رفتار کنم، رفتار او را مدام زیر نظر نداشته باشم او را سرزنش نکنم آموزش گرفتم که مسافرم بخاطر نیاز جسمی خود مصرفکننده است نه بهخاطر لذتجویی یا وسوسه وقتی توانستم تا حدودی مسافرم را رها کنم، افکارم کمی آرامش پیدا کرد و من تفاوت فکر کردن با تفکر صحیح را متوجه شدم که در وادی اول موضوع را روشن و روان برای من رهجو بیان میکند، آرامآرام توانستم از ترسها و ناامیدی و دیگر افکار منفی فاصله بگیرم و با امیدواری به سفرم ادامه دهم و مسافرم بعد از مدتی وارد کنگره شد و شروع کرد به سفر کردن، او هم تحت آموزشهای کنگره قرار گرفت وادیهای کنگره کلید تمام قفلهای بسته هستند، وادیها فقط آموزشهایی نیستند که من باید از روی آنها نوشته و تحویل دهم؛ بلکه فانوسهایی هستند در مسیر تاریکی، آنها به من یاد دادند که تفکر آغاز هر ساختاری است و انسان موجودی با قدرت انتخاب، مسئولیت و ظرفیت تغییر است.
خداوند حاکمی چون عقل در من قرار داده تا همیشه تلاش کنم و صدای عقل خود را بشنوم و تحت فرمان او باشم، به فرمانعقل بودن یعنی سعی کنم به موقع در جلسات حاضر باشم، قوانین و حرمتهای کنگره را رعایت کنم و مراقب افکار منفی باشم که باعث دور شدن من از آموزشها میشود. آموزش، تجربه و تفکر صحیح و اصولی شرطی برای رسیدن، حرکت کردن، پی بردن و کشف حقیقت است که باید رمز و راز آن را بدانم که با حرکت راه برای من نمایان میشود، وقتی راه را پیدا کردم که همان صراطمستقیم است بابد در آن راه بمانم و اگر خسارتی به خود، خانواده و یا جامعه وارد کردم باید جبران کنم و با آموزش، تفکر صحیح و تجربههایی که به دست میآورم میتوانم نیروی درون خود را شناسایی کرده و آن را تقویت و تلاش کنم تا در مسیر حرکت کنم. با آموزش گرفتن در کنگره صبر و تحمل من بالاتر رفته و یاد گرفتم که گذشته بخشی از مسیر است که از داشتن آن در رنج بودم؛ اما نباید آن را همیشه همراه خود داشته باشم، میتوانم آن را تغییر دهم و مسیری تازه در زندگی انتخاب کنم چون زندگی همیشه جاری و در جریان است من آموزش دیدهام که احترام به قوانین، احترام به خودم است و اگر حرمت کنگره را نگه دارم کنگره هم حرمت مرا نگه میدارد امروز من دیگر آن رهجوی پریشان و سردرگم نیستم بلکه شخصی هستم که با آموزشها و چراغهای همیشه فروزان و روشن در وادیها مسیر تازهای میتوانم آغاز کنم، مسیر روشن کنگره همیشه به راه خود ادامه میدهد و نیازی به وجود من ندارد؛ ولی من نیازمند کنگره هستم بهخاطر عشق و محبت که باعث آرامش، قدرت و توانی که در من بهوجود آورده است برای ادامه دادن و رسیدن به هدفهایم و همیشه خداوند را شکر میکنم و سپاسگزار آقای مهندس هستم.
نویسنده: همسفر خدیجه رهجوی راهنما همسفر منیژه (لژیون ششم)
رابط خبری: همسفر افسانه رهجوی راهنما همسفر منیژه (لژیون ششم)
ویرایش و ارسال: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر محبوبه (لژیون چهارم) دبیر دوم سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
118