English Version
This Site Is Available In English

آن روز تولد من بود

آن روز تولد من بود

خداوند را شاکرم که بهترین راه را در مسیر زندگی‌ام قرار داد. هر روز که می‌گذرد، برای بالا بردن نقطه تحمل و خوب اندیشیدن، یاد می‌گیرم که با آموزش، تکرار و تجربه، در کنار مسافرم باشم تا بتوانیم با آرامش و با وجود سختی‌های مسیر، راه خود را با موفقیت طی کنیم. قبل از ورودمان به کنگره، به هر دری زده بودم تا مسافرم بتواند به زندگی بازگردد، اما موفق نمی‌شدم و هر بار به بن‌بست می‌رسیدیم؛ از بستری شدن در بیمارستان گرفته تا مراجعه به بهترین پزشکان و روان‌شناسان... چون مسافرم از سن کم شروع به مصرف مواد کرده بود و ۱۷ سال تخریب مواد مخدر داشت، همیشه دچار استرس، نگرانی و ترس بود.

هرچه بیشتر پافشاری می‌کردم، بیشتر شکست می‌خوردیم. تا جایی که دیگر حال او خوب نبود و من کاملاً درمانده شده بودم؛ به‌گونه‌ای که هیچ امیدی به بهبودی مسافرم نداشتم. اما با وجود همه سختی‌ها، ایمان قلبی داشتم که خداوند حتماً راهی را در مسیر زندگی ما قرار خواهد داد. پس از آن همه دعوا، جنگ و ناراحتی، یک روز مسافرم به خانه آمد و گفت: «سلام، یک خبر خوش دارم!» آن روز تولد من بود و با خودم فکر کردم شاید یادش مانده است، چون ۱۷ سال بود تولدم را به یاد نیاورده بود. اما خداوند یادش بود و در همان روز تولدم، زیباترین هدیه را به من داد؛ مسافرم در همان روز وارد کنگره شد. اکنون، با وجود تمام فراز و نشیب‌های زندگی و چالش‌ها، به لطف راهنمای عزیزم و اتصال به کنگره، در مسیر آرامش و رشد قدم برمی‌داریم. مسافرم نیز با تلاش فراوان در مسیر خدمت است و امیدوار است در آزمون راهنمایی قبول شود. با دستان پرمهر آقای مهندس عزیز، اکنون سه سال و هفت ماه و بیست روز است که ما آزاد و رها هستیم.

نویسنده :همسفر عطیه رهجوی راهنما  همسفر سمیه (لژیون چهارم)
رابط خبری :همسفر شهناز رهجوی راهنما  همسفر سمیه (لژیون چهارم)
ارسال: همسفر سولماز دبیر سایت

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .