English Version
This Site Is Available In English

تغییر با حرکت اتفاق می‌افتد

تغییر با حرکت اتفاق می‌افتد

جلسه چهاردهم از دوره دوم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره60 نمایندگی قوچان به استادی راهنما همسفر شکوفه، نگهبانی همسفر گیتی و دبیر موقتی همسفر اکرم با دستور جلسه «جهان‌بینی در ورزش» روز یک‌شنبه ٢٧ مهرماه ١۴٠۴ ساعت ۱۵:٠٠ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

از تمامی خدمتگزاران تشکر می‌کنم که فرصت خدمت را به من دادند. عزیزان، واژه پهلوان استفاده شد؛ من هنوز خود را لایق دریافت شال نمی‌دانم، اما اگر خدا یاری کند و توانش را بدهد، صددرصد روزی که فردی خواسته‌ای دارد، اگر برای آن خواسته قدم‌های بزرگی بردارد حتماً به آن می‌رسد. ما توانستیم این خواسته را اعلام کنیم؛ هر چند شاید اصلاً فکر نمی‌کردیم چه اتفاقاتی پس از آن خواهد افتاد، اما همین که اولین و بزرگ‌ترین قدم، یعنی داشتنِ خواسته برداشته شد، خدا را صد هزار مرتبه شکر که خواسته من نیز برآورده شد. من به چیدمان خداوند اعتماد کامل دارم؛ چه‌قدر زیبا پله‌ها را به ترتیب برای انسان می‌چیند. خدا را صد هزار مرتبه شکر، امروز مجدداً در قوچان در لژیون سردار حضور دارم.

به نظر من رهجویانی که در کنگره آموزش بخشندگی را دیده‌اند و آن را اجرا می‌کنند، هرگز پولشان با بخشندگی‌شان برابر نیست؛ بخشندگی آن‌ها بسیار بالاتر از این حرف‌هاست. رهجویی داشتم که سال گذشته در گل‌ریزان شرکت نکرده بود. او به خانه رفت و دستگاه قالی‌بافی تهیه کرد و شروع به بافت قالیچه کرد. سال بعد دقیقاً قبل از موعد گل‌ریزان، زودتر از اعلام قالیچه را فروخت و 6 میلیون تومان کمک کرد و عضو لژیون سردار شد. این حس فقط در بچه‌های کنگره است وگرنه دارایی را خیلی‌ها دارند.

همیشه مثال می‌زنم؛ کسانی که اصلاً کنگره‌ای نیستند مثلاً می‌گویند: «فلانی این‌قدر اعلام کرد.» به نظر من آن‌ها کار خاصی انجام نداده‌اند؛ انگار یک فنجان آب را از یک استخر برداشته‌اند. برای ما باعث افتخار است، اما کسانی که عضو کنگره نیستند درک نمی‌کنند. آن‌ها صرفاً به عنوان یک کمک وارد می‌شوند و مسلماً بازتاب اعمالی که انجام می‌دهیم، چه در کنگره باشیم چه نباشیم در زندگی جاری است؛ زیرا این سخن خداوند است که می‌گوید: «اگر دانه‌ای بکارید و آن را فراموش کنید، مطمئن باشید باران به شما نشان می‌دهد که آن دانه کجا کاشته شده است.» امروز نه، فردا نه، شاید سال‌های آینده مشخص می‌شود که آن درختی که دانه آن را کاشتید، حالا همه دارند از آن استفاده می‌کنند.

دستور جلسه امروز درباره جهان‌بینی در ورزشی است؛ ما می‌خواهیم جهان‌بینی ورزشی را به بخشش ربط دهیم. جهان‌بینی در ورزش به ما آموزش می‌دهد که وقتی وارد کنگره می‌شویم، ورزش را صرفاً رقابت و زورآزمایی تلقی می‌کنیم، اما وقتی وارد کنگره می‌شوید، می‌بینید نه، ورزش خودش نوعی بخشش است. چگونه؟ این‌که من اجازه می‌دهم کسانی که هم‌ گروه من هستند بازی کنند؛ نه به این دلیل که ضعیف هستند، گروه آن‌ها را عوض کنم یا  کسی را به جای او به تیم وارد کنم یا ذخیره باشد؛ چنین چیزی در کنگره نداریم، چون بخشندگی را یاد گرفته‌ایم.

دستور جلسه هفته قبل وادی هشتم بود: حرکت کردن. این وادی به ما آموزش داد که حرکت چگونه اتفاق می‌افتد؟ با تغییر. خب این تغییر باید با حرکت اتفاق بیفتد؛ چگونه صفت گذشته من تغییر می‌کند؟ آنجایی که خساستم را کنار می‌گذارم و بخشش را جایگزین می‌کنم؛ یعنی می‌بینیم باز هم حرکتی اتفاق افتاده و برای من تغییری ایجاد شده است. در سوره الرحمن، 31 مرتبه از ما می‌پرسد: «چگونه از نعمت‌های خداوند سپاسگزاری می‌کنید؟»

من چگونه می‌توانم از نعمت‌های خداوند سپاسگزاری کنم. وقتی دلم نمی‌آید مشتم را باز کنم؟ مشت بسته چیزی دریافت نمی‌کند؛ باید باز شود تا چیزی داخل آن قرار گیرد. مسلماً وقتی مشت من در برابر مشت خدا خیلی کوچک است، وقتی با این مشت کوچک خودم کمکی به کسی می‌کنم، مشت خداوند اصلاً قابل قیاس با مشت من نیست و او با مشت خود برای من برمی‌گرداند؛ البته برگرداندن این نیست که من منتظر باشم امروز 1000 تومان بدهم، 10 هزار تومان بیاید؛ اصلاً چنین چیزی نیست. بعضی وقت‌ها برکات زندگی ما آن‌قدر زیاد است که حتی فکرش را هم نمی‌کنیم.

لژیون سردار برای من یک چیز خاص است؛ شاید اصلاً نتوانم آن را بیان کرد. همان‌طور که آقای مهندس می‌گویند ما نمی‌توانیم بوی یاس را برای کسی توضیح دهیم، باید خود فرد بیاید و بو کند. اولین باری که یادم است لژیون سردار برگزار شد، روز گل‌ریزان بود و مسافر وحید استاد جلسه بودند. در آخر جلسه پرسیدند: «دیگر کسی نمی‌خواهد برای سرداری شرکت کند؟» احساس کردم کسی دست من را بالا برد و اعلام دنوری کردم. آن لحظه فکری نکردم، با خودم گفتم: «من با دست خالی شروع می‌کنم، مطمئنم استاد سردار مرا هل داده و می‌توانم؛ در نهایت اگر نتوانستم، پس نداده‌ام.» اما تا عید، بدهی‌ام را تسویه کردم. کنگره به من مدیریت مالی را آموخت و من از بسیاری از خواسته‌های معمولی‌ که قبلاً داشتم چشم‌پوشی کردم. قبلاٌ بخشش در زندگی‌ام معنایی نداشت، حتی از لباس‌هایم هم نمی‌گذشتم و لباس‌های قدیمی را به کسی نمی‌دادم می‌گفتم: «شاید یک روز اندازه‌ام شود.»

وقتی فرزندم به دنیا آمد، اولین دغدغه ذهنی‌ام این بود که «بدبخت شدی؛ تو پسر داری، پس‌ فردا او هم می‌شود مصرف‌کننده، با این پدر مصرف‌کننده، این بچه نه سرمایه دارد نه هیچی.» و من تنها راه نجات خودم و فرزندم را در پس‌انداز می‌دیدم. نکته جالب برایم این بود که من از همان سال اول نه سال دوم شروع به پس‌انداز کردم؛ حتی اگر یک تکه زنجیر مثلاً کمی بلند بود، آن را کوتاه می‌کردم و نگه می‌داشتم. تمام این‌ها را پس‌انداز می‌کردم.

در عین حال مصرف‌کننده بودنِ مسافر من باعث شد که من پس‌انداز کردن را یاد بگیرم، کمی حواسم به خودم باشد و حواسم به آینده فرزندم باشد و آن روزی که فرزندم 14 ساله شد، مسافرم وارد کنگره شد و خدا را شکر به برکت وجود آقای مهندس که ایشان در ابتدا بخشندگی کردند، توانستند رهایی پیدا کنند. ایشان می‌توانستند روزی که رها شدند بروند و بنشینند زندگی‌شان را کنند و تمام عقب‌ افتادگی‌های مالی‌شان را جبران کنند. آقای مهندس که مخترع بودند یا یکی مثل خانم آنی که به عنوان پرچم‌دار پشت همسفران ایستادند و دم در نشستند، آمدند داخل و استارت لژیون همسفران را زدند تا امروز من بیایم اینجا و بتوانم یک محیط جدیدی را تجربه کنم. چه اشکالی دارد که من هم رهرو راه ایشان باشم؟ بگویم: «خب، من هم به عنوان یک همسفر هستم و می‌توانم به آن حس و حال خوب برسم.» اما چگونه؟ با همین قدرت بخشش که اولین قدم را برمی‌داریم.

ما به جشن گل‌ریزان نزدیک می‌شویم. همه ما ماهی یک بار در لژیون سردار می‌نشینیم؛ چه چیزی را تمرین می‌کنیم؟ داریم بخشندگی را تمرین می‌کنیم. برای چه؟ برای این‌که روز آزمون که گل‌ریزان است، سربلند از این آزمون بیرون بیاییم. بچه‌هایی که امسال شال قبول شدند چه‌قدر حس خوبی داشتند؟ چه‌قدر لذت‌بخش بود؟ نه فقط برای آن‌ها بلکه برای همه ما؛ اما ما چه‌قدر ذوق کردیم که بچه‌هایمان شال گرفته‌اند، قبول شده‌اند و در آزمون برنده شده‌اند؟ چه‌قدر خوب است که ما هم در آزمون گل‌ریزان برنده می‌شویم.

به نظر من، از روزی که جشن گل‌ریزان برگزار شد، ما داریم برای سال دیگر در این بستر مناسب، دانه خودمان را می‌کاریم و این‌که من بذر چه چیزی را بکارم خیلی مهم است. شاید من همیشه داخل کیفم را نگاه می‌کردم ببینم: «خب، پنجاهی هست؟ صدی هست؟» مثلاً ده تومانم را بیندازم در سبد قانون یازدهم. ببینید اولین قدم بخشش من از همین سبد معلوم می‌شود. ان‌شاءالله که خداوند به ما توان بدهد که بخشش را در لژیون سردار یاد بگیریم؛ چون در ابتدا حرکت درست را انجام می‌دهیم، بعد نظم را یاد می‌گیریم، بعد زمان‌بندی را یاد می‌گیریم، شرایط مالی‌مان و همه چیزمان را مدیریت می‌کنیم.

خدا را صد هزار مرتبه شکر که هیچ اتفاق کوچکی هم که حالمان را خراب کند نمی‌افتد. به کنگره آمدیم فقط برای این‌که ما به حال خوب برسیم و آرامش ذهنی پیدا کنیم. خیلی‌ها هستند که از نظر مالی و ثروت ماشین، خانه، زمین و ... وضع خوبی دارند؛ آیا حال همه آن‌ها خوب است؟ آیا می‌توانند ببخشند؟ آیا توان این را دارند که چهار تا دانه بریزند تا یک پرنده بخورد؟ پس حالا که این حس خوب به ما داده شده و توانش را داریم، ان‌شاءالله بتوانیم در گل‌ریزان صدِ خودمان را بگذاریم. هیچ‌ کس از ما توقع ندارد بیشتر از توانمان بگذاریم؛ حداقل وقتی از اینجا رفتم پشیمان نشوم.

تایپ و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر محبوبه (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی قوچان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .