جلسه دوم از دوره چهل و هشتم کارگاههای آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره 60 نمایندگی شهرری به استادی راهنمای محترم مسافر مرتضی، نگهبانی راهنمای محترم مسافر محمدرضا و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه "جهان بینی در ورزش" شنبه 26 مهر 1404 ساعت 16/30 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مرتضی هستم یک مسافر:
خداوند را شاکرم که باز هم اینگونه مقدر شد تا یکبار دیگر در این جایگاه در خدمت شما عزیزان باشم،در ارتباط با موضوع جلسه، قبل از اینکه به کنگره بیایم، نگاه من به ورزش اینطور بود که یا باید ببرم یا ببازم! یعنی اگر میبردم، به ظاهر حالم خیلی خوب میشد و اگر میباختم، خیلی حالم گرفته میشد. حتی اگر تیم محبوبم خوب بازی میکرد ولی میباخت، خیلی اذیت میشدم.اما وقتی وارد کنگره شدم یاد گرفتم که هیچ چیز مسابقه نیست، همه چیز یک بازی است. و این بازی از جابهجایی انرژی به وجود میآید و لذت برای انسان حاصل میکند.
اگر قرار باشد از این بازی، از این مسابقه یا از هر کاری که انجام میدهی لذت نبری، یعنی چیزی یاد نگرفتی، یعنی باختی. مسابقه است؛ یک طرف میبرد، یک طرف میبازد. مهم این است که من تمام تلاش خودم را بکنم. اگر بردم که خب، و اگر باختم، شاید تیم مقابل تلاش بیشتری کرده؛ نباید به آنها یا به خودم بد بگویم یا سرزنش کنم. به نظر من این همان نگرشی است که کنگره به ما در ورزش، در زندگی و در همه زمینهها یاد داده است. همه ما میدانیم که درمان در کنگره با ورزش نیست، بلکه ورزش مکملی است که در کنار روش درمانی (DST) به ما کمک میکند تا جسم سالمتری داشته باشیم.
همهمان دیدهایم که گاهی در مسابقات داور اشتباهی میکند یا اتفاقی میافتد که برخلاف میل عدهای تمام فضا را به هم میریزد. متأسفانه این در جامعه هم زیاد دیده میشود، ولی من در کنگره یاد گرفتم که باید در هر شرایطی، چه در شرایط سختی و باخت و چه در شرایط برد، سعی کنم بهترین عملکرد را داشته باشم. همه بچههای کنگره به نوعی به ورزش مشغولاند، و این از نعمتها و موهبتهای بزرگیست که کنگره در اختیار ما قرار داده تا بتوانیم از طریق ورزش، جسم خود را سالمتر کنیم. وقتی هم جهانبینی درست را یاد بگیریم، این ورزش باعث رشد و ارتقای ما در همه زمینهها میشود.
بیشتر از این درباره ورزش صحبت نمیکنم و دوست دارم کمی درباره علیرضای عزیز بگویم.
.jpg)
.jpg)
۱۰ سال که نه، تقریباً ۸ سال است که من در شعبه نیستم و شما بیشتر از من علیرضا را میشناسید و با او برخورد داشتهاید. من هم برخوردهایی داشتم و چیزی که مشخص است و لازم به گفتن ندارد این است که علیرضا پسر بسیار خوب و بیحاشیهای است. من راهنمای او هستم و معمولاً اگر کسی در شعبه رفتاری خارج از چارچوب انجام دهد، خبرش به راهنما میرسد؛ اما تا امروز هیچوقت نشنیدم کسی از علیرضا شکایتی کرده باشد یا گفته باشد کاری برخلاف قوانین انجام داده، و این نشان میدهد که او در مسیر بوده و مسیر را درست طی کرده است.
خدا را شکر، سفر خیلی خوبی داشت، برنامهاش عالی بود، و در زندگیاش هم اتفاقات خوبی افتاد. علیرضا زمانی که به کنگره آمد، باورهای اشتباهی داشت؛ مثلاً میگفت چرا فلان همکارم موفقتر از من است؟
به او گفتم این نگاه اگر در تو بماند، خودت اذیت میشوی، نه او. چون با این طرز فکر، تو درجا میزنی. باید یاد بگیری موفقیت دیگران راهی برای موفقتر شدن خودت باشد، و شکست دیگران درسی برای اینکه تو شکست نخوری.
خیلی قشنگ خودش را تغییر داد. با اینکه در زندگی مشکلات زیادی داشت، اما پا به کار آمد، فعال شد، خدمت کرد.
در قسمتهای مختلف کنگره از جمله مرزبانی، تازهواردین، مشاوره و… خدمت کرد و تمام مراحل خدمتی را با عشق طی کرد. خدا را شکر حالش بسیار خوب است. از خداوند میخواهم برکت زحماتی که در کنگره کشیده در زندگیاش جاری شود و هر روز بیشتر از قبل بدرخشد.
"در ادامه جشن ده سال رهایی راهنمای محترم مسافر علیرضا لژیون چهاردهم"
.jpg)
اعلام سفر راهنمای محترم مسافر علیرضا:
سلام دوستان علیرضاهستم مسافر، آخرین آنتی ایکس شیشه و شیره، 11 ماه سفر کردم، به روش DST با داروی OT نام راهنما آقای مرتضی رحیمی، رهایی از بند مواد 10 سال و 9 ماه، رهایی از نیکوتین به راهنمایی آقا مازیار 9 سال و 8 ماه ورزش در کنگره تنیس روی میز
.jpg)
آرزوی راهنمای محترم مسافر علیرضا:
آرزو می کنم که تمام کسانی که مسافرانشون به هر نحوی نیامدند به کنگره بیان و در کنگره حضور دپیدا کنند.
.jpg)
خلاصه سخنان راهنمای محترم، مسافر علیرضا:
پیش از هر چیز، خدا را شکر میکنم که چندین سال این فرصت را به من داد تا در کنگره، در این حلقه محبتو عقل و ایمان باشم. صحبت کردن در اینگونه مراسمکمی سخت است. به یاد دارم وقتی راهنمای تازه
واردین بودیم، به ما میگفتند یکی از مهمترین موارددر کنگره این است که بتوانی احساساتت را کنترل کنیبه طور مثال وقتی یک تازه وارد میآید، یکمصرفکننده که دنیایش پر از ترس، حقارت، پریشانی و
خرابی است،
وقتی در مقابل شما با گریه مینشیند، توهم دلت میخواهد با گریه هایش گریه کنی اما باید ایناحساس را کنترل کنیم تا بتوانیم حرف بزنیم و اینکار مقداری سخت است، خدا را شکر که در جمع شما
هستم و بودم و انشالله خواهم بود.
شکرگزاری فقط به زبان نیست، درست مثل محبت و عشق که فقط در حد حرفنیست،عشق باید در عمل پنهان باشد تا به آن باور
برسید.
وقتی درباره شکرگزاری صحبت میکنم ، باید بگویم که آدم می بایسست بعضی موضوعات را درک کردهباشد تا بتواند شاکر آن باشد .من خودم در دنیایتاریک اعتیاد بودم. بدترین تاریکی ها در دنیای اعتياد است چون اولین و آخرین چیزی که اعتیاد ازتو میگیرد، تواناییهایت است.
وقتی تواناییهایت را از دست بدهی، دیگر هیچ کاری نمیتوانی کنی. من زمانی بسیار خوب کار میکردم اما مصرف اعتیاد بهجایی رسید که اصلاً نمیتوانستم کار کنم .
اما حالا بعد از گذشت ده سال در اجرای وادی پنجم هستم و میبینم که چقدر راحت شدهام. درقسمتی از کتاب ۶۰ درجه میگوید به جایی میرسی که حتی نیروی اضافی هممیآوری و من اکنون به آن نقطه رسیدهام و این فوقالعاده است وهمه اینها از برکات کنگره است .
ازهمسرم تشکر میکنم که هم در زمان مصرف و هم دردوران کنگره، در کنارم بود مخصوصاً در دوران مصرف که واقعاً من را حمایت می کرد. اگر او نبود، منهرگز کنگره را تجربه نمیکردم او شرایطی را فراهم
کرد که بتوانم به کنگره بیایم و درمان و خدمت راشروع کنم. زمانی که مصرفکننده بودم او را اذیتکردم و بعد از آمدن به کنگره هم گاهی با کم گذاشتنوقت، باز هم اذیتش کردم اما او در هر دو حالت با
ما بود
و اکنون هم حمایت گر من می باشد بسیار ازاو متشکرم و امیدوارم بتوانم محبت هایش را جبرانکنم ، از آقای مهندس و خانواده محترمشان بسیارسپاسگزارم که این بستر را برای ما فراهم کردند تا ما به تعادل برسیم. درمان، فراتر از ترک است و فراتر از درمان، رسیدن به "تعادل" است این تعادل بسیار مهم است امیدوارم همه دوستان به اینتعادل نسبی برسند و به جایگاهی که کنگره برایآموزش و خدمت مد نظر دارد، دست یابند،
از راهنمای عزیزم آقا مرتضی تشکر میکنم که در این مسیر بسیار به من کمک کردند. چه زمانی که بودند و چه زمانی که رفتند اما حس و انرژیشان حاضر بود، چیزی که درکنگره یاد میگیریم، همان "حس" است و این حس بسیار تعیینکننده و مهم است .
از آقا کوروش عزیز و آقا مسعود یاد میکنم و من هیچگاه برای آنها "خدابیامرز" نمیگویم، چون معتقدم تفکر مردنی و از بین رفتنی نیست . آقا کوروش و آقا مسعود یک "تفکر"
هستند وعلت این که من امروزدر این جایگاه قرارگرفتم از راهنماییها و تشویقهای آقا مسعود است.
من قصد نداشتم مسیر مرزبانی را بروم، اما ایشان گفتند برو و در این مسیر شرکت کن، اگر انتخاب شوی حتماًمیتوانی راهنمای تازه واردین یا راهنمای شال نارنجی باشی. از راهنمای قبلی همسرم تشکر میکنم که با راهنمایی هایشان، او را طوری هدایت کردند که بتواند بهتر در کنار من باشد .اگر بخواهیم در موردکنگره و خودمان صحبت کنیم، صحبت بسیار است و دراین فرصت کوتاه نمیگنجد.
حالا در خصوص موضوع جهانبینی در ورزش باید بگویم جهانبینی جزیی از صور پنهان انسان است، ورزش یعنی"ورزیده" شدن، ما 2 نوع ورزیدگی داریم هم ورزیدگیجسمی و هم ورزیدگی در صور پنهان. در بحث ورزش و رسیدن به هر توانایی، جهانبینی لازم است. تمامکنگره، آقای مهندس، خانوادهشان و آموزشها ، همگیتلاش و هدف شان برای این است که ما به "تربیت نفس"برسیم، اگر این نبود، من علیرضا نمیتوانستم هیچ کاری انجام دهم .امیدوارم در کنگره بمانیم و دغدغه این "تفکر" را داشته باشیم، چه اینجا باشیم و چهنباشیم، اگر این تفکر با ما باشد، در آینده
میتوانیم از یک زندگی باکیفیت تر و بهتر برخوردارشویم و از زندگیمان لذت ببریم. همه آنچه در زمانمصرف برایمان پیش آمد، ناشی از تفکر غلط بود،آمدیم در کنگره با معانی درست آشنا شدیم؛ مثل"تولید" و "تودیع". اگر از بچهها بپرسید تودیع یعنی چه، شاید بگویند "سپردن چیزی به کسی ."من تااینجا، افتخار خدمت در لژیون ۱۴ را داشتم، اینچرخه ادامه دارد: تفکر سالم، ایمان سالم، عملسالم، حس سالم، عقل سالم و در نهایت به عشق سالم میرسد.
همانطور که راهنمای عزیزم آقا مرتضی میگفت:سالمتر و سالمترو این چرخه ادامه دارد، از خواهرعزیزم هم تشکر میکنم. آنچه ما را به هم متصل نگهمیدارد، "پیوند محبت" است، نه قراردادهایی مثل دوست، رفیق، همسر، فرزند و... این را کنگره به ما یاد داده و این واقعیت ماجراست .وقتی آدم به این جایگاه میآید، همه چیز واژگون میشود و نمیتوانی آنچه را که در ذهن از قبل چیدهای، به راحتی بیان
کنی.
.jpg)
خلاصه سخنان راهنمای همسفر مسافر علیرضا
سلام. خدا را شکر میکنم بابت چنین روزی و این روز را به راهنمای محترم آقای علیرضا و خانواده محترمشان تبریک عرض می کنم. در راس کنگره ۶۰ ازآقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم.
همسفر آقا علیرضا از بسیاری چالش ها عبورکردند و ایشان بسیار قوی و با اراده هستند و من شخصاً درجایگاه راهنما از ایشان آموزش می گیرم،من می خواهم به مریم خانم (همسفر علیرضا) و دیگر همسفران بگویم که باید بعضی از واقعیت ها را بپذیریم تا زودتر به آرامش برسیم ،
جنس آدمها و رنج هایشان با یکدیگر فرق داردو اساساً در دنیا تعریفی برای رنج نداریم و هر کسی ازدیدگاه خودش رنج را تعریف می نماید، جمله ای از آقای مهندس همیشه در گوش من ماندگار است که میگوید وقتی دندانت درد می گیرد حس بدی است اما این یک نشانه است که می خواهدبه تو بگوید دندانت دچار مشکل شده است، بنابراین دردها ورنج های موجود در زندگی نشانه ای است که به تو بفهماند یک جایی در زندگی مشکلی وجود دارد،
حالا یا تدبیر مناسبی وجود نداشته یا تفکری پشت آن وجود نداشته است و یا تلاشم به اندازه مناسبی نبوده اما چیزی که وجود دارد این است که من باید بپذیرم که این مشکل من است که در حال بروز است و اگر بتوانیم این مشکلات را به صورت یک چالش به آن نگاه کنیم واقعآ دیدگاه من تغییر خواهد کرد و اینکه می گویند زندگی رنج آور است و با انسان سر جنگ دارد را موافقش نیستم،
زندگی همیشه به انسان نشانه ها را می دهد من معتقدم باید در راستای زندگی حرکت کرد تا بتوانیم تفکرات سالمی راداشته باشیم.بنابراین پذیرفتن مشکلات در وهله اول بسیارمهم است و در مقابل مشکلات باید حرکت کرد تا بتوان به رشد و ارتقاء رسید و این رشد می بایست به صورت پله پله باشد.
انسان در مقابل از دست دادن ها در زندگی قطعاًچیزهایی را متقابلاً بدست می آورد و به نظر من این از دست دادن ها به منزله شکست و ضرر نیست بلکه هزینه و بهاء ورودمن به مراحل بالاتر می باشد.در پایان از خداوند می خواهم به سبب خدمتی که این خانواده در کنگره انجام داده اند وباعث شدند بسیاری از تاریکی ها نجات پیدا کنند و حال دلشان خوب شود به همان انداره آرامش در زندگی شان جاری شود
.jpg)
خلاصه سخنان همسفر مسافر علیرضا:
سلام. خدا را شکر میکنم که امروز این جشن برگزار شد و ما اینجا هستیم. از کنگره ،۶۰ آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم. ما زندگی و سلامتی مان را مدیون آنها هستیم.
از آقای رحیمی نیز تشکر میکنم که همیشه برایمان زحمت کشیدهاند. از راهنمایان خودم، خانمهای منصوره، فاطمه،فریبا و فوزیه صمیمانه سپاسگزارم. از تکتک آنها آموزش گرفتم. روزهایی بود که به لژیون میآمدم و خالی بودم، اما پر و باانرژی بیرون میرفتم. واقعاً برای من زحمت کشیدند .
حال من وقتی به کنگره آمدم بسیار بد بود. علیرضا آن زمان راهنمای تازه واردین بود. من با این "منیّت" که "نیازی به کنگره ندارم" آمدم. همیشه به علیرضا میگفتم: "مگر این خدمتهایت تمامی ندارد؟" او میگفت: "زکات درمانم است" یا "مرزبانی است" یا "جایگاه کلینیک است".
آن زمان دو سال بود که او راهنمای تازه واردین بود. من حتی موقع امتحانهایش دعا میکردم قبول نشود! چون فکر میکردم چراباید اینقدر در کنگره بماند؟ نمیدانستم که تا وقتی خودم بیمار نشدم و به جهانبینی و آموزشها محتاج شدم. خدا را شکر که خدا دوستم داشت و کاری کرد که سلامتی هایم را به دست بیاورم و به کنگره بیایم .هر بار علیرضا به کنگره میآمد،
دنبال راهی بودم که حالم را بهتر کند، حتی با شنیدن یک کلمه. آمدن به کنگره حال مرا بسیار بهتر کرد. سلامتی هایم رابه دست آوردم. وزنم بر اثر بیماری و استرس شدیداً کم شده بود و نمیتوانستم غذا بخورم. اما الان دوباره وضعم بهترشده است. انشالله که این روند ادامه پیدا کند و بتوانم خدمت کنم. همیشه دوست داشتم به درد خودم و دیگران بخورم،
اما فکر میکردم به درد هیچکس نمیخورم. انشالله که این اتفاق بیفتد.
به علیرضا به خاطر این روز تبریک میگویم و یک"خدا قوت"
جانانه به او میگویم. چه روزهایی بود که نگران بود به
.jpg)






مرزبان کشیک: مسافر هاشم
تنظیم و ویراستار: مسافر رضا از لژیون چهاردهم
تایپ: مسافر هاشم از لژیون ششم
مسافران و همسفران نمایندگی شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
283