نهمين جلسه از دور بیست و پنجم کارگاه های آموزش عمومی کنگره۶۰ نمایندگی باباطاهر همدان با استادی پهلوان محترم مسافر علی و نگهبانی مسافر مرتضی و دبیری مسافر علیاکبر با دستور جلسه (وادی هشتم و تاثیر آن روی من) پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شاکرم که مسیر کنگره را به من نشان داد که در این راه صراط مستقیم قدم بردارم، از نگهبان جلسه و دبیر تشکر میکنم که این جایگاه خدمتی را من دوباره تجربه کردم تا بتوانم آموزش ببینم .
دستور جلسه وادی هشتم میباشد که با حرکت راه نمایان می شود، زندگی و هستی ما هنوز در حرکت است یعنی هیچ چیزی در سکون نیست، حرکتی که ما از بدو تولد انجام میدهیم حالا چه انسان چه حیوانات اگر آن حرکت نباشد ما اصلا نمیتوانیم جایگاههای دیگر را تجربه کنیم، آن حرکت هست که دارد به ما قوت قلب داده و آن مسیر و راه صراط مستقیم را به ما نشان میدهد. کنگره فقط برکت هست، آقای مهندس به ما شرف و آبرو داد من به همسفرم میگفتم: خیلی خوشحالم که من معتاد شدم که بتوانم کنگره را تجربه کنم، ما در دوره ای هستیم که کنگره وجود دارد یعنی واقعا باید قدر تک تک این صندلیهایی که الان اینجا نشستیم را بدانیم، من در اعماق تاریکی بودم، آقای مهندس به من شرف داد تا این جایگاه را تجربه کردم ، خیلیها در تاریکیها هستند و هنوز مسیر کنگره برای آنها روشن نشده است لذا قدر این صندلی را بدانیم.
شاید خیلیها همین الان در ورودی همین نمایندگی یا گوشه کناره ساختمانهای شعبه باشند که دارند مواد مصرف میکنند ولی هنوز این کنگره برای آنها آشنا نیست، این کنگره است که به من آبرو داد من علی را از اعماق تاریکیها بیرون کشید و مسیر و صراط مستقیم را به من هم نشان داد، واقعا من علی که تو تاریکیها بودم و نتوانستم سفر اول خودم را که در سال 92 به هشتدهم هم رسیده بودم را ادامه دهم و باعث شد دوباره به سمت تاریکیها بروم، باز خدا را شکر میکنم که راه خودم را پیدا کردم یعنی کسی که نشستن به روی صندلی کنگره را تجربه کرده حرف منرا خوب متوجه میشود، من رفتم سمت مواد ولی دیگر به من مزه نداد و یاد این صندلیها میافتادم ولی وجدان درد داشتم، باز خدا را شکر میکنم که دوباره برگشتم به مسیر و سفر کردم و حرکت به سمت راه مستقیم و راه رهایی برای من نمایان شد.
اگر شما به یک ماهی آزاد توجه کرده باشید که در مسیر رودخانه بر خلاف مسیر شنا میکند، بعضی از جاها آنقدر به ماهی فشار میآید که تصمیم میگیرد از رودخانه بیرون بپرد من میخوام اینرا بگویم که این راه سختی دارد به قول من علی اگر میخواهم سفر خودم را تمام کنم و به این جایگاه برسم به راحتی نیست، سختی، پستی و بلندی و خماری دارد، ولی تو این مسیر باید حرکت کنیم تا به آن درمان لازم برسیم.
پس من که آمدم توی کنگره سفر میکردم، راهنمای من به من گفت تو هر جایگاه خدمتی که خدمت میکنی همه اینا آموزش هست، به من گفتند: آبدارخانه خدمت میکنی؟ گفتم: هرچی شما بگویید و من فقط چشم میگفتم ، من یک سال سر خودم را با سر راهنما عوض کردم، من هفده سال تو تاریکی بودم و آمدم به خودم گفتم عیب ندارد، دستم را به دست راهنما میدهم تا حالم خوب شود، این سرخوشی که الان من دارم از چیست؟ از حرکت در راه صراط مستقیم میباشد، وادی هشتم واقعا وادی خیلی خوب و بزرگی هست که با حرکت راه نمایان میشود، اگر من نمیخواستم حرکت کنم، الان اینجا نبودم و رفتم در آبدارخانه با عشق خدمت میکردم یک و نیم بعد از ظهر توی آبدارخانه چای دم کرده، کارم را شروع می کردم بعد آمدم بالا، بعد آقای خدایی ایجنت شعبه البرز به من گفتند: در نشریات میتوانی خدمت کنی؟ گفتم: هر چه شما بفرمایید. در نشریات خدمت کردم بعد یواش یواش آمدم بالاتر، اینجا از راهنمای خوبم آقای مولایی تشکر میکنم که لژیون سردار را به من معرفی کرد.

لژیون سردار واقعا لژیون قدرت کنگره است ، واقعا آن بخششی که در کنگره میگویند اینجاست، شما در کنگره سه تا سفر دارید سفر اول سفر مواد، سفر سیگار ، سفر جونز، همین که آقای مهندس روی سفر جونز خیلی دارند تاکید میکنند از دیده بانی شروع کردن و الان تو مرزبانی ترازو گذاشتند و هرکسی که اضافه وزن دارد نمیتواند بیاید خدمت کند، مهندس خودش همه چیز را تجربه کرده و دارد به ما تجربههای خودش را میرساند. اول خودش رفت سفر جونز را شروع کرد و دید می شود و به آن نظم داد، خیلیها هستند شاید با غذا خوردن زیاد چاق نشوند ولی بعضیها با بد غذا خوردن چاق می شوند.
بخشش شما همین است که عرض می کنم من که آمدم کنگره دارم دارو مصرف میکنم و روی هشت دهم هستم و راهنما میگويد که پله هفت دهم را شروع کن، همین یک دهم که دارم از دارو کم میکنم و اوتی من کم میشود این خودش بخشش هست، وقتی که من بخشیدم به حال خود میرسم، الان کجای دنیا توانستند اعتیاد را درمان کنند؟ خارجیها هنوز میگویند:اعتیاد درمان ندارد ولی در کنگره۶۰ آقای مهندس راهش را آورده و وقتی که من میبخشم حالم خوب میشود. من روزی که آمدم کنگره پنج و نیم سیسی شربت می خورم ولی چطور می شود که به سهدهم میرسم و در اوج لذت و سرمستی هستم. این طوری است که در کنگره برکت وجود دارد.
خدمت به خلق خدا از بالاترین عبادت هست، دیگران کاشتند ما خوردیم و ما میکاریم تا دیگران بخورند، من میآیم و در کنگره آموزش میبینم و این صندلی که اینجا الان من نشستم را قبلا کسانی دیگر آمدهاند این صندلی را تهیه کرده لذا من هم باید یک صندلی تهیه کنم تا کسانی که الان در تاریکی هستند و دارند مواد مصرف می کنند بتوانند یک روز اینجا درمان شوند و لذتش را ببرند.
روزی که راهنما برای اولین بار گفت: برو لژیون سردار اصلا نمیدانستم چه هست؟ گفتم: اینجا هم دارند پول میگیرند ولی دیدم نه بابا اینجا یک حال خوبی میدهد ، در بیرون شاید پول بدهید حالت خوب نشود ولی اینجا یعنی لژیون سردار کسی که پول میدهد حالش خوب میشود، چرا اینطوری است؟ چون کنگره برکت دارد، من آمدم شش تومان در لژیون سردار کارت کشیدم، بچهها گفتند ببین خیر برکتش چه جوری تو زندگیت جاری میشود، دیدم شد بعد آمدم دنور شدم به قول آقای مهندس که میگویند: بیرون خیلیها هستند که نود سالش است ولی هنوز دارد پول جمع میکنه، از زندگی هم لذت نمیبرد فقط دارد جمع میکند، لژیون سردار برای پولداراها نیست، خيلیها میآیند پیش مهندس و گریه میکنند، دو سه هفته پیش سه نفر آمده بودند برای پهلوانی، سه تا ششصد میلیون میشود یک میلیارد و هشتصد میلیون تومان ولی مهندس گفتد: نه و اجازه نداد، وقتی که برای پهلوانی میروی پیش مهندس آن حس و لذت و شادی منتقل میشود، وقتی من برای اجازه پهلوانی رفتم پیش مهندس از من سوال کرد برای چی میخواهی پهلوان شوی؟ گفتم: حسم اینجوری بود من آن جایگاه را تصویرسازی کردم و گفتم دیگران کاشتند من خوردم من بکارم برای دیگران بعد گفتند:اگه پانصد تومن دادی از خلق خدا و خدا هیچ توقعی نداشته باش. گفتم من پول را دارم میدهم برای اینکه حال خودم خوب شود. نه از خدا، نه از بنده خدا هیچ توقعی ندارم . انشاالله که بتوانید ببخشید و به این جایگاه برسید و روزی همگی شما شود این جایگاه، جایگاه سرداری، جایگاه دنوری، جایگاه پهلوانی و نشان بی نشانی.
من خودم الان بذر نشان بی نشانی رو کاشتم و همسرم میگوید: من پهلوان نمیشوم و میخواهم نشان بی نشانی را پیش ببرم ولی به ایشان برگشتم گفتم: این فکر اشتباه است، این ساختمانی که درست شده آجر به آجر رفته بالا اگر الان شما بیاید بگوید من پهلوان نمیشوم آن جایگاه و آن آجر خالی میماند، اینها همه در صور پنهان هست، انشاالله که بتوانیم گلریزان خوب و پرباری داشته باشیم، جایگاه پهلوانی و نشان بی نشانی و دنوری و سرداری روزی شما شود و آنرا تجربه کنید. از اینکه با سکوت خودتان به حرفهای من گوش کردید ممنون و متشکرم.


تایپ: مسافر محمد (لژیون ششم) خدمتگزار سایت
عکس، تنظیم و ارسال: مسافر محمدرضا (لژیون هشتم) نگهبان سایت باباطاهر همدان
- تعداد بازدید از این مطلب :
1243