قبل از ورود به کنگره، زندگی برای من معنایی نداشت، فقط منتظر بودم روزها شب و شبها صبح شود. در ذهنم این سوال بود که چرا یک مصرفکننده نصیب من شده است؟
چون همیشه از مواد نفرت داشتم، زجر میکشیدم و فقط نقطه سیاه زندگیام را میدیدم. روز به روز در تاریکی غوطهور میشدم. چند باری اسم کنگره را شنیده بودم، پیام کنگره نیز به من داده شده بود؛ اما امیدی به بازگشت مسافرم نداشتم تا اینکه آن روز، مسافرم به کنگره آمد و امیدی در دل ناامیدم شکل گرفت. پس از چند بار آمدن مسافرم از او درخواست کردم که من را با خود به کنگره بیاورد. همان روز اول، نوری در دلم روشن شد. در صورت تکتک افراد شالدار، عشق و محبت را میشد لمس کرد. تلنگری شد تا کمی از خواب بیدار شوم و معنای محبت را بفهمم.
وقتی راهنمای شال سبز من را در آغوش گرفت، گرمای وجودش را حس میکردم و آرامش در من ظاهر شد. درباره اعتیاد و مسافر برایم صحبت کرد. از همان روز سعی کردم مسافرم را درک کنم و خواست رهایی او را داشته باشم. با آمدن به کنگره فهمیدم غرق در ضدارزشها هستم. از همان روزهای اول تلاش کردم به تزکیه و پالایش خود بپردازم. فکر میکردم میتوانم یکشبه راه صد ساله را بروم و از ضدارزشها بیرون بیایم؛ اما نیروی اهریمن آنقدر بر من تسلط داشت که بسیار سخت و طاقتفرسا بود.
با آموزشهایی که از سیدیها و راهنمایم گرفتم، فهمیدم که تزکیه و پالایش، کار یک شب و یک روز نیست؛ باید درد کشید تا پاک شد.
همیشه سعی میکنم، آموزشهایی که میبینم، روی خودم و زندگیام کاربردی کنم. خدا را شاکرم که مسیر کنگره را نشانم داد. بهترین لحظات عمرم را در کنگره، با دوستان عشق و محبت میگذرانم. همچنین از آقای مهندس سپاسگزارم که چنین بستری را فراهم کرد تا من همسفر رشد کنم، آموزش بگیرم، مورد قضاوت قرار نگیرم و خودم نیز قضاوت نکنم، حال خوش را تجربه کنم و حال مسافرم را درک کنم تا طعم زندگی را برای خود و خانوادهام تلخ نکنم.
در آخر از راهنمایم همسفر مائده بسیار سپاسگزارم. به امید رهایی مسافرانی که خواستار درمان هستند.
نویسنده: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر مائده (لژیون سوم)
رابط خبری: همسفر منیره رهجوی راهنما همسفر مائده (لژیون سوم)
ویرایش: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر طیبه (لژیون چهارم)
ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر طیبه (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی خواجو
- تعداد بازدید از این مطلب :
146