English Version
This Site Is Available In English

کنگره‌۶۰ معجزه‌ای برای من و خانواده‌ام بود

کنگره‌۶۰ معجزه‌ای برای من و خانواده‌ام بود

سایه تاریکی را حس می‌کنی؟ گویی خانه تاریک است. شاید عشق و محبت‌ها پر کشیده‌اند. شاید دوست داشتن‌ها به سر رسیده‌اند. شاید دلیل آغوش سردت آن چیزی است که تن تو را به بند کشیده است.
شاید امید در خانه ما به سر رسیده است. سفید شدن تک‌تک موهایت، قلب مرا به درد کشیده است.

وقتی قدم‌هایم را به سمت کنگره‌۶۰ برداشتم، نمی‌دانستم چرا آنجا هستم. سردرگم و ناامید بودم و حالم اصلاً خوب نبود. اطمینان داشتم که دیگر راهی برای تغییر نیست؛ چون هر مسیری را امتحان کرده بودیم و به نتیجه‌ای نرسیده بودیم. فکر می‌کردم مصرف‌کنندگان هرگز درمان نمی‌شوند و این حال بد تا ابد با آن‌ها خواهد ماند. گمان می‌کردم آن‌ها همیشه در پی مواد خواهند بود و طعم واقعی زندگی و شادی را هرگز دوباره نخواهند چشید؛ مگر اینکه به دوران کودکیشان بازگردند که این هم محال بود؛ اما خیلی زود افکارم نادرست از آب درآمد.

در کنگره‌۶۰، افرادی با لباس‌های سفید از من و مسافرم به گرمی استقبال کردند. انگار همه آن‌ها روزی در موقعیت ما بودند. خانواده‌هایشان نیز آنجا بودند؛ کسانی که روزی حالشان مثل ما بد بود؛ اما اکنون چهره‌هایشان سرشار از امید و شادی بود. با لباس‌های آراسته و دانشی که به واسطه کنگره‌۶۰ به‌دست آورده بودند، حضوری الهام‌بخش داشتند. در ابتدا باورم نمی‌شد که کنگره‌۶۰ بدون تبعیض، با بهترین امکانات و بی‌هیچ چشم‌داشتی، همه را به رهایی می‌رساند؛ اما این حقیقت داشت!

فهمیدم که مسافرم قطعاً به حال خوش می‌رسد و از دام مواد رها می‌شود، اگر خودش واقعاً بخواهد؛ اما روزنه امیدی در دل دارم. او به من می‌گوید: «تو در سفرت موفق خواهی شد، به رهایی خواهی رسید و دوباره آن عشق و محبت به خانه بر می‌گردد. آن موادی که جسم تورا به بند کشیده است، نالان گشته و از تن گریزان می‌شود.» آری! آوای کنگره‌۶۰ به تحقق می‌پیوندد؛ می‌دانم که می‌شود. همه خانواده در کنار تو می‌مانند تا بشود. می‌دانم که منزل ما نیز روزی گلستان می شود.

چندین ماه که گذشت، گویی نوری به خانه ما تابید. حال بد مسافرم کم‌کم بهتر شد. زندگی روی خوشش را به ما نشان داد و ما معنای واقعی زندگی کردن را درک کردیم. کنگره‌۶۰ معجزه‌ای برای من و خانواده‌ام بود.
امیدوارم به زودی شاهد رهایی مسافر عزیزم باشم.
از آقای مهندس تشکر می‌کنم که این مسیر را برای من و افرادی مانند من هموار کردند که به آرامش برسیم و همچنین از راهنمای خودم خانم اکرم و راهنمای مسافرم آقا اسماعیل تشکر می‌کنم که در این مسیر به ما کمک کردند.

نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر اکرم (لژیون چهارم)
رابط خبری: همسفر مهناز رهجوی راهنما همسفر اکرم (لژیون چهارم)
عکاس: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون ششم)
ویرایش و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دنا شهرضا

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .