جلسه چهارم از دوره دوم جلسات آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی سالار خمین با استادی مسافر مهدی و نگهبانی مسافر عباس و دبیری مسافر رضا با دستور جلسه "وادی هشتم و تأثیر آن روی من " در روز پنجشنبه ۲۴ مهر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ شروع به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد؛
سلام دوستان، مهدی هستم، یک مسافر. ابتدا از خداوند بزرگ شاکر و سپاسگزارم که این فرصت را به من داد تا در این جایگاه خدمت کنم و از شما دوستان آموزش بگیرم. از ایجنت نمایندگی آقا رسول عزیز هم تشکر و قدردانی میکنم که شرایط این خدمت را برای من فراهم کردند.
در ابتدای صحبتهایم، جا دارد که به آقا محسن عزیز، از نمایندگی خمین، تبریک بگویم به خاطر دریافت شال پهلوانیش. همچنین، تبریک میگویم به آقا رسول عزیز بابت جایگاه پهلوانی و امیدوارم که همهی دوستان به این خواسته برسند. خیلی خوشحالم که برای اولین بار در جایگاه استاد در این شعبه حضور دارم. حس و حال خیلی خوبی دارم. شعبه سالار هم حس و حال خوبی دارد.
اما دستور جلسه امروز وادی هشتم با حرکت راه نمایان میشود. اگر بخواهم در مورد این وادی صحبت کنم، باید به پیمان وادی هشتم اشاره کنم. یکی از زیباترین روزهایی که من در عمرم تجربه کردم، روزی بود که با همسفرم برای انجام پیمان وادی هشتم رفتیم. حس و حال بسیار زیبایی داشتم که واقعاً زندگیام را تغییر داد.
این تجربه به دو بخش تقسیم میشود: یکی قبل از اجرای وادی هشتم و دیگری بعد از آن. روز خیلی زیبا بود؛ روزی که اعلام کردم به هستی که میخواهم به خودم خدمت کنم و در این جایگاه به خودم خدمت کنم. به کنگره آمدم تا به خودم خدمت کنم.
ما امروز لژیون سردار داشتیم که به ما میگوید در عنوان وادی هشتم و یکی از پیامهای آن، میگوید: "در فکر آن باشید که از زمین برخاسته و به مکانی که فرمان است حرکت کنید." اینکه میگوید "از زمین برخاسته" یعنی اینکه بار خود را سبک کنیم. اولین قدم این است که مواد را راحت ترک کنیم. باید بخشش را به زندگیام بیاورم. من، مهدی، باید بخشش را در زندگیام بگنجانم تا بتوانم بار و وزنم را سبک کنم و به مکانی که فرمان است رهسپار شوم.
بخشیدن از مال و بخشی از وجودم است. سفر اول، اولین قدمش این است که به رهایی برسد و باید بخشش را یاد بگیرد. من مهدی از سفر اول، بخشش را یاد گرفتم. جایی که از موادم کم میکردم. پله به پله کم میکردم و از وقتم میزدم. سه ساعت در هفته وقتی از وقتت میزنی شما وقتی از وقتت میزنی، بیست درصد اوتی کم میکنی و از آن طرف، هجده برابر یا حتی صد برابر دینورفین بدنت تولید میشود. مواد شبه یونی بدنت هم تولید میشود. وقتی وقتت را صرف میکنی و به شعبه و کنگره میروی، در واقع برای خودت این کار را میکنی.
اما در همین حین که از وقتت میزنی، خداوند به تو وقت میدهد. حالا برمیگردم به سفر اول خودم. وقتی میگویم خداوند وقت میدهد، چطور ممکن است؟ ما که بیست و چهار ساعت داریم، چطور وقت میدهد؟ من مهدی، قبل از سفرم ساعت ده یا دوازده از خواب بیدار میشدم، اما الان چه شده؟ ساعت پنج صبح، چهار و نیم صبح یا شش صبح بیدار میشوم. چند ساعت اضافه شده؟ هم انرژی بیشتری دارم و هم حال درونی بهتری.
من مهدی، وقتی به کنگره میروم، خودم را سبک میکنم. با همسفرم بعضی مواقع صحبت میکنیم و میگوییم کنگره بهشت است. واقعاً هم بهشت است! بهشتی که در آن رودها جاریاند و چشمههای عسل و شیر وجود دارند. این عشق و لذتهای که ما در کنگره داریم، مخصوصاً در لژیون سردار، واقعاً بینظیر است.
این عشق از کجا میآید؟ مگر غیر از این است که خط خمر من راه میافتد؟ وقتی داروی اوتی را کم میکنم، درونم موادی شبه افیونی تولید میشود بهعنوان دینورفین که دویست برابر مورفین قدرت دارد و حال مرا خوب میکند. خط خمرم درست میشود و در کنارش عقل و ایمانم روز به روز قویتر میشود.
یادم میآید اولین روزی که به کنگره آمدم، اصلاً خدا را قبول نداشتم و چیزی دربارهاش نمیدانستم. همان راهنما واقعاً نماینده خداوند بود. خداوند در کلام خود بارها میگوید که ما چقدر از طریق خدمت به یکدیگر به او نزدیک میشویم.
در اینجا جا دارد از همهی راهنمایان عزیز، چه راهنمایان تازه وارد و چه راهنمایان ، به خاطر خدمتشان تشکر کنم. من اکنون در اینجا خدمت میکنم و در واقع به خودم خدمت میکنم. در بحث معنویت دارم رشد میکنم و پیشرفت میکنم.
هر بار که از هر خدمتی صحبت میکنیم، بار معنوی آن مشخص است و هر جایی که بار معنوی داشته باشد، قطعاً بار مادی هم خواهد داشت. من از وقتم و از مال خودم میزنم تا حالم خوب شود. علی آقا، در لژیون سردار، به زیبایی گفت: "ما همه به دنبال خوشی هستیم، ما همه به دنبال بهشتیم." اگر دنبال بهشتی، اگر دنبال حال خوب هستیم، بیایید قوی شویم.
اگر بخواهم بزرگترین آرزویی که در حق یک نفر بکنم، به والله شاید باورتان نشود، میگویم: "خدا کنه این شخص مصرفکننده بشود و پایش به کنگره باز شود." پایش به این علوم ناب و خاص که در کنگره وجود دارد، باز شود.
من درون کنگره خیلی چیزها یاد گرفتهام و از وادی هشتم خیلی درک کردهام. از روز پیمان وادی هشتم، همه خواستههایم تغییر کرد. قبل از پیمان، تمام خواستههای من مادی بود؛ فقط میگفتم که فلان خانه را داشته باشم، فلان ماشین را داشته باشم و پول داشته باشم. اما روز پیمان، به طرز عجیبی خواستههای من عوض شد و القای افکارم تغییر کرد.


نویسنده: مسافر احمد از لژیون دوم
تنظیم و ارسال: مسافر عباس
- تعداد بازدید از این مطلب :
181