سومین جلسه از دوره سی و یکم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی لوئیپاستور با استادی مسافر علیرضا، نگهبانی مسافر مهدی و دبیری مسافر هادی با دستور جلسه «وادی هشتم، با حرکت راه نمایان می شود» چهارشنبه 23 مهرماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷:۰۰ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:
با اجازهی راهنمای عزیزم، آقای سعید میرزایی، که این فرصت را در اختیار من گذاشتند تا بتوانم این جایگاه را تجربه کنم، واقعاً از ایشان ممنونم.
وادی هشتم میگوید: «با حرکت، راه نمایان میشود.» در دو جلسهی قبلی دوستان بهخوبی توضیح دادند و خود جناب مهندس هم در کتاب بهصورت کامل بیان کردهاند که با حرکت، راه خودش را نشان میدهد.
اگر بخواهم از تجربهی خودم بگویم، من مغازه داشتم، زندگی داشتم، همهچیزم ردیف بود، ولی راهی که میرفتم آخرش هیچ و پوچ بود. سعی میکردم و تلاش میکردم، مغازه تا حدی رشد میکرد ولی بعد دوباره برمیگشت به جای قبلی خودش.
راههایی که میرفتم را در واقع من نمیرفتم، بلکه مواد میرفت؛ مواد من را میبرد. مالکیت جسم من در اختیار مواد بود. هیچوقت قبول نمیکردم که مصرفکننده هستم، چون هفده، هجده سال شیشه مصرف کرده بودم. در آن تاریکی و ناامیدی، فکر خودکشی سراغم آمد و تبدیل به انسانی دیگر شده بودم تا اینکه با کنگره آشنا شدم.
وقتی از تاریکی مطلق جدا شدم، فهمیدم انسان نه در تاریکی مطلق قرار میگیرد و نه در روشنایی مطلق؛ همیشه در روشنایی هم مقداری تاریکی هست. در همان تاریکی، بالاخره نوری پیدا کردم، آن نور را گرفتم و وارد کنگره شدم. وقتی وارد کنگره شدم، حالم بسیار خراب بود، آنقدر که فقط گریه میکردم. آقای حسن، مشاور تازهواردین، در جریان بودند. میدانستم همهی این بلاها را خودم سر خودم آوردهام و هیچ راه دیگری نداشتم تا اینکه وارد سفر اول شدم.
دو سه ماهِ اولِ سفر، نیروی بازدارنده کاری با من نداشت. نه اینکه فقط با من کاری نداشته باشد، بلکه در ابتدا معمولاً با کسی کاری ندارد. میگذارد دو سه ماه بگذرد، بعد وقتی میبیند فرد دارد از ضد ارزشها فاصله میگیرد، نمیخواهد او را از دست بدهد و دوباره تلاش میکند او را به سمت خودش بکشد. برای من هم همین اتفاق افتاد.
اما اگر دستم در دست راهنما باشد، اگر فرمانهای کنگره را اجرا کنم، سیدیها را بنویسم و منظم باشم، نیروی بازدارنده حریفم نمیشود و اجازه نمیدهد دوباره سقوط کنم.

کنگره ۶۰ تنها جایی است که انسان میتواند راهش را پیدا کند. آقا سعید به من گفتند: «هفده سال مصرف کردی، ده یازده ماه سفر کن.» به قول جناب مهندس که در کتاب فرمودهاند:
«بهترین کاسب را خودم سراغ دارم؛ اگر ضرر کردی، با من!»
وقتی وارد سفر دوم میشوی تازه میفهمی که لذت این طرف، خیلی بیشتر از لذت مصرف مواد است.
وقتی وارد سفر دوم شدم، فهمیدم نباید خودم را با کسانی که هیچوقت مصرف نکردهاند مقایسه کنم؛ باید خودم را با کسانی مقایسه کنم که تازه شروع کردهاند. مطمئناً ما موفقتر خواهیم بود چون در مسیر مستقیم حرکت میکنیم، و وقتی در مسیر مستقیم باشیم، خدا خودش کمک میکند. من این را تجربه کردهام و حس کردهام.
در وادی هشتم، مهندس دربارهی جبران خسارت هم صحبت میکنند. من چه خواسته و چه ناخواسته خسارتهایی به خودم و خانوادهام وارد کردهام و حالا میخواهم آنها را جبران کنم.
من چکی کشیدهام که باید پاس شود و تنها جایی که میتوانم این چک را پاس کنم، کنگره است؛ با خدمت کردن.
برای خدمت کردن لازم نیست حتماً راهنما یا مرزبان شوم؛ حتی با جارو زدن و چای آوردن هم میتوانم خدمت کنم تا خسارتهایی را که وارد کردهام جبران نمایم.
مهندس در این وادی دربارهی پیمان هم صحبت میکنند، اینکه چطور باید پیمان بست. اگر راهنمای من پیمان بسته باشد، من هم باید ببندم؛ و اگر نبسته باشد، باید با کسب اجازه از مقام بالاتر این کار را انجام دهم. هنوز خدا نصیب من نکرده که پیمان ببندم، چون کار سختی است، اما امیدوارم خدا کمکم کند همانطور که وارد سفر دوم شدم، بتوانم پیمان هم ببندم.
جناب مهندس در کتاب دربارهی وادی هشتم و پیمان بهزیبایی توضیح دادهاند. اگر بخواهم وادی هشتم را کنار بگذارم، باید بگویم امروز بسیار خوشحالم، چون من انسانی بودم که پایپ از من جدا نمیشد، واقعاً جدا نمیشد. روزی که میخواستم گل بگیرم، باورم نمیشد که دارم این کار را انجام میدهم.
واقعاً از راهنمایم تشکر میکنم. اینکه میگویند مواد زورش زیاد است و حتی از خدا هم بیشتر، حرف نادرستی است. در سفر اول، هر وقت وسوسه سراغم میآمد و چهرهی آقای سعید میرزایی جلوی چشمانم میآمد، خجالت میکشیدم. خیلی خوشحالم که خداوند چنین راهنمایی را در مسیر من قرار داد تا بتوانم سفر کنم و قدر او را بدانم.
ممنونم از اینکه به صحبتهایم توجه کردید.
ضبط و تایپ: مسافر مهدی (لژیون ۲)
عکس: مسافر روح الله
ارسال: مسافر حمید
ویرایش: مسافرحسام(گروه سایت نمایندگی لوئی پاستور)
- تعداد بازدید از این مطلب :
127