English Version
This Site Is Available In English

تو پای به راه در نه از هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت

تو پای به راه در نه از هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت

جلسه چهارم از دوره چهل و هشتم از سری کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره 60 در نمایندگی شهرری، به استادی مسافرمهدی و نگهبانی مسافر حسین و دبیری مسافر محسن با دستور جلسه: "وادی هشتم (با حرکت راه نمایان می‌شود)" چهارشنبه 1404/07/23 ساعت 17 آغاز به کار نمود.

سلام دوستان مهدی هستم مسافر، در ابتدا از نگهبان دبیر و گروه مرزبانی تشکر می‌کنم که این فرصت رو در اختیار من قرار دادند تا از شما دوستان آموزش بگیرم، موضوع دستور جلسه وادی هشتم «با حرکت راهنمایان می‌شود» است، گر کتاب را خوانده باشید، در ابتدای داستان مهندس درباره طغیان شیطان صحبت می‌کند؛ اینکه خداوند به او دستور سجده داد و نپذیرفت،

اما تنها خواسته‌اش این بود که تا ابد قدرت داشته باشد تا بتواند از آن در مسیر خودش استفاده کند، وقتی انسان (آدم و حوا) در بهشت بودند، شیطان در افکارشان نفوذ کرد و باعث شد کار ضد ارزشی انجام دهند و از بهشت رانده شوند، خداوند تنها چیزی که به انسان داد، اختیار و حق انتخاب بود؛ و شیطان هم دقیقاً همین را می‌خواست، او می‌دانست با وسوسه و پیشنهادهایش انسان را به مسیر ضد ارزشی بکشاند من خودم قبل از ورود به کنگره ۶۰ همه راه‌ها را امتحان کرده بودم،

فکر می‌کردم دارم حرکت می‌کنم، اما حرکتم باعث بهبودی نمی‌شد، هر راهی می‌رفتم، دردم بیشتر می‌شد، تا اینکه وارد کنگره شدم، و از همان روز اتفاقات خوبی برایم رقم خورد، یاد پنج سال پیش خودم افتادم؛ آن زمان کرونا بود، کنگره تعطیل، جلسه و لژیون نداشتیم، شرایط سختی بود اما کم‌کم که جلسات شروع شد، با آدم‌ها و بچه‌ها آشنا شدم و محبت واقعی‌شان را دیدم، دیدم برخلاف خیلی جاها، محبت در کنگره از دل می‌آید،

نه از روی ظاهر، همین دلگرمی باعث شد بمانم، حرفم بیشتر با تازه‌واردین و سفر اولی‌هاست؛ فکر نکنید حرف‌هایی که به شما می‌زنند، از روی شعار است، من خودم تجربه‌اش را دارم و از سر گذرانده‌ام، روزهای اول که وارد شدم، اولین هدفم خدمت بود، عاشق این بودم که نگهبان نظم بشوم، بعد کم‌کم جلوتر رفتم؛ مهماندار شدم، میکروفون گردان شدم،

هدف‌گذاری کردم و قدم‌به‌قدم جلو رفتم، هر هدف را جلوی چشمم می‌گذاشتم تا بهش برسم، وقتی در جلسات می‌نشستم و بچه‌ها را می‌دیدم که گل رهایی می‌گیرند و راهنما آنها را بالا می‌برد، در ذهنم تصور می‌کردم که روزی نوبت من می‌شود، بعد از آن، هدفم تولد یک‌سالگی بود،

هر بار که در جلسات شنبه شرکت می‌کردم، خودم را آن بالا تصور می‌کردم که یک سال از درمانم گذشته و دارم از ته قلبم لذت می‌برم، در کنگره یاد گرفتم هیچ راهی آسان نیست، مسیر کنگره راه مشخص و امنی دارد، مثل جاده‌ای آسفالت با علائم راهنمایی کامل، اما انتخاب اینکه چطور در این مسیر حرکت کنی، دست خودت است، در میانه وادی هشتم گفته می‌شود:

حالا که حالت خوب شده، نوبت جبران خسارت است اولین جبران خسارت از خودت شروع می‌شود. نه اینکه بگویی من که به خودم بد نکرده ام، مواد زدم و لذت بردم؛ منظور، آسیب‌های روحی و روانی‌ای‌ است که به خودت زدی. باید بیایی و آن‌ها را جبران کنی تا به تعادل برسی، بعد نوبت جبران خسارت از خانواده است، شاید فکر کنیم به خانواده آسیبی نزدیم، اما همین‌که پدر و مادر به‌خاطر ما شرمنده بودند، خودش بزرگ‌ترین خسارت بوده حالا وقتش رسیده است که با سربلندی، باعث افتخارشان شویم،

سپس می‌رسد به جبران خسارت از جامعه، شاید فکر کنیم به جامعه ضرری نزدیم، ولی همین‌که در دوران اعتیاد، الگوی اشتباه برای کسی شدیم، خودش ضرر بوده، حالا باید با خدمت و کمک به دیگران، آن را جبران کنیم، در پایان وادی هشتم صحبت از پیمان می‌شود، پیمان یعنی وقتی به تعادل رسیدی،

با خودت و قدرت مطلق عهد ببندی که دیگر خطا نکنی، اما دقت کنید چرا گفته می‌شود «من سعی می‌کنم»؟ چون اگر خطایی کردی، دچار عذاب وجدان نشوی؛ بلکه دوباره برخیزی و جبران کنی، امیدوارم همه‌ی شما به این مرحله از پیمان برسید، چون حس فوق‌العاده‌ای دارد، ان‌شاءالله روزی برسد که همگی نشان پیمان را از دستان مهندس بگیرید

 

مرزبان کشیک: مسافر حسین

تنظیم و ویراستار: مسافراسماعیل از لژیون سوم

تایپ:  مسافر هاشم از لژیون ششم

مسافران نمایندگی شهرری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .