وقتی به گذشته نهچندان دور خود نگاه میکنم، روزهایی را میبینم که انگار در مه و تاریکی گم شده بودم، روزهایی که حتی سادهترین کارها برایم سنگین بود، روزهایی که امید در دل من جایی نداشت و تنها چیزی که میدیدم، بنبست و ناامیدی بود. هر صبح که بیدار میشدم، سنگینی غم و بیهدفی را روی دوشم حس میکردم و هر شب که میخوابیدم، با ترسی مبهم و اندوهی بیپایان چشمهایم را میبستم.
اما روزی رسید که لطف خداوند شامل حال من شد و به کنگره۶۰ راه یافتم. آن روز، مسیر تازه زندگی من بود. وارد مکانی شدم که بوی آرامش میداد، مکانی که در آن، آدمها با عشق و لبخند به هم خدمت میکردند، حرفها و آموزشهایی شنیدم که مثل آبی زلال بر دل تشنه من نشست.
کنگره برای من فقط مکانی برای درماناعتیاد یا عبور از مشکلات نیست؛ بلکه خانهای است که در آن دوباره متولد شدم. اینجا یاد گرفتم تاریکی ماندگار نیست و هیچ مشکلی پایان راه نیست. یاد گرفتم؛ باید صبر داشته باشم، تلاش کنم، و امید را در دل خود زنده نگه دارم. در کنگره فهمیدم که رنجها و سختیها دشمن من نیستند؛ بلکه معلمانی هستند که آمدهاند تا من را قویتر کنند.
هر سیدی، جلسه و هر آموزش برای من مثل چراغی بود که گوشهای از تاریکی ذهنم را روشن میکرد. آرامآرام یاد گرفتم، بهجای شکایت کردن و بهجای مقصر دانستن دیگران، مسئولیت زندگی خود را بپذیرم، اگر قرار است تغییری رخ دهد؛ باید از خودم شروع کنم. آموختم هر تغییری زمان میخواهد و هیچچیز یکشبه اتفاق نمیافتد. همین آموزشها بود که من را به آرامش و ثبات نزدیکتر کرد.
امروز اگر میتوانم دوباره لبخند بزنم، در کنار خانواده خود طعم آرامش را بچشم و اگر امید در دل من جوانه زده است، همه را مدیون کنگره۶۰، و آموزشهایی هستم که استادان و بنیانگذار این مکان مقدس در اختیار ما گذاشتند، مدیون راهنمایانی هستم که با عشق و صبر ما را هدایت کردند و مدیون خدمتگزارانی، که بیهیچ چشمداشتی برای روشن کردن چراغ دل انسانها تلاش میکنند.
خدا را بارها و بارها شاکر هستم که من را به این مسیر هدایت کرد. اگر به عقب نگاه کنم، خودم را در تاریکی و سردرگمی میبینم؛ اما امروز با امید به آینده نگاه میکنم. ایمان دارم اگر در مسیر کنگره بمانم، آموزشها را در عمل بهکار گیرم و صبور و تلاشگر باشم، هر روز میتوانم انسان بهتری شوم، نه فقط برای خود؛ بلکه برای خانواده، اطرافیانم و حتی برای جامعه با عشق و مسئولیت خدمت کنم.
کنگره برای من فقط یک مکان نیست، کنگره؛ آرامش، امید و ایمان است. اینجا یاد گرفتم که میتوان از دل سختیها عبور کرد و به روشنایی رسید، فهمیدم که زندگی با تمام سختیهایش زیبا است، اگر نگاه من تغییر کند. جایی است که معنای واقعی عشق، محبت، گذشت و آرامش را لمس میکنم.
امروز اگر کسی از من بپرسد، بزرگترین موهبتی که در زندگی بهدست آوردهای چیست؟ بدون شک میگویم: آشنایی با کنگره ۶۰؛ زیرا جایی بود که دوباره به زندگی برگشتم، متولد شدم و امید را پیدا کردم. از خداوند میخواهم که این چراغ همیشه روشن بماند و هیچگاه خاموش نشود، تا انسانهای بیشتری مثل من راه را پیدا کنند و از تاریکی به روشنایی برسند.
رابط خبری: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر مهشید ( لژیون چهاردهم)
نویسنده: همسفر فهیمه رهجوی راهنما همسفر مهشید (لژیون چهاردهم)
عکاسخبری: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر پروا (لژیون پانزدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر عفت (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی هاتف
- تعداد بازدید از این مطلب :
49