اولین جلسه از چهل ودومین دوره کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ شعبه نیما یوشیج بهشهر به استادی مسافر جعفر، نگهبانی مسافر بابک و دبیری مسافر علی با دستور جلسه « وادی هشتم تاثیر آن روی من» در روز سهشنبه مورخ 1404/07/22رأس ساعت 16:30آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان جعفر هستم یک مسافر. در ابتدا خداوند را شکر میکنم و سپاسگزار آقای مهندس و خانواده محترمشان هستم بابت این بستری که ایجاد کردند. سفر اول را طی کردم به درمان رسیدم و در سفر دوم در حال آموزش گرفتن هستم بابت این خدا را شکر میکنم. جا دارد خدا قوتی عرض کنم خدمت خدمتگزاران نمایندگی ،ایجنت و مرزبانان و راهنماهای محترم و هر عزیزی که در کنگره در حال خدمت به هر نحوی است، تشکر میکنم از راهنمای درمانم آقا بهرنگ و راهنمای درمان سیگارم آقا الیاس. امیدوارم جلسه پر باری را در کنار نگهبان و دبیر جلسه داشته باشیم.
دستور جلسه امروز دو قسمت دارد. قسمت اول دستور جلسه هفتگی با موضوع وادی هشتم و تأثیر آن روی من و تولد یک سال رهایی محمدباقر. بهرسم کنگره از محمدباقر میخواهم بلند بشود تا بچهها با ایشان آشنا بشوند. خیلی ممنونم.
با حرکت راه نمایان میشود و تأثیرش رو من چیست. خب در ابتدا من وقتی با کنگره آشنا شدم یک سال طول کشید تا وارد کنگره شوم، چراکه در جای خود نشسته بودم و حرکتی را صورت ندادم. مواد مصرف میکردم و فایلهای صوتی آقای مهندس را گوش میدادم ولی تا زمانی که حرکتی نکردم حس و حال دریافت چیزی را نداشتم.
آقای مهندس هم در کنگره بیشتر صحبتهای خود را با مثال مفهومسازی میکنند تا بهتر لمس کنیم و متوجه شویم. مثالی میزنیم. بچههای جنوب در گرمای تابستان دمای پنجاهتا شصت درجه را تجربه میکنند و وقتی به این منطقه بیایند عین یک سفر اولی که حال بدی دارد حال خرابی دارد. شما در مسیری مثل گلوگاه وقتیکه مسیری را در چنددقیقهای طی میکنید خنک میشوید و آبوهوای مطبوعی را تجربه میکنید ولی برای آن شخص جنوبی غیرقابلتحمل خواهد بود. سفر اولی هم همینطور است وقتی وارد میشود هر چیزی از بهشت و حال خوش برایی او بگویید غیرقابلباور خواهد بود

وقتی شخصی حرکت میکند زحمت میکشد، ماشین را سرویس می کندو بنزین میزند و هزینهای برای او در پی خواهد داشت و در انتها سختی کار را تحمل میکند. بهمرور دماپایین میآید و کمکم تغییرات را حس میکند سفر اول هم همینطور است. پلهها که پایین میآید دو ماه، شش ماه. پله پله حسها باز میشود و بهواسطه حرکت کردن حال خوش را به دست میآورد و وقتی رسید به دمای متفاوتتر درک میکند همچین اتفاقی ممکن است و حقیقت دارد. باید بیاید زحمت بکشد، فایلهای صوتی آقای مهندس را گوش بدهد خلاصه حرکت نکردن در حال در جا زدن است. دوچرخهسواری که رکاب میزند و اگر مسیری را طی کند بعد از مدتی زمین میخورد. همهچیز با حرکت است. حتی مولکولهای موجود در سنگ و هر آنچه ما قادر به دیدن آن نیستیم، در حال جنبش هستند.
در مورد محمدباقر که تولد یک سال رهایی ایشان است. هرچند شش ماهی گذشته. به دلایلی چون تعطیلات و تداخل برخی برنامهها تولدش بههرحال برگزار شد تشکر میکنم از قسمت نشریات، اوتی و گروه مرزبانی و ایجنت محترم که پیگیری کردند. محمدباقر حال خیلی خرابی داشتند. شغلش هم طوری بود که عصر میبایست در سرکار حاضر میشد. شرایط سخت شغلی داشت. آمد به کنگره گوشبهفرمان شد و حرکت کرد و واقعاً حرکت کرد و نتیجهاش را میبینید بعد از سفر اول. در ادامه مسئول سایت شد و یک مقداری فاصله گرفت از کنگره ولی دوباره آمد به کنگره امیدوارم که بتوانند از حال خوشیهای کنگره و از نوشیدنیهایی که آقای مهندس در اختیار ما گذاشته نهایت استفاده را ببرد. مایلم که خودشان بیشتر مشارکت داشته باشند در مورد خودشان. ممنونم که با سکوت خود به صحبتهای من گوش کردید. بهافتخار خودتان.
در ادامه...
تولد یکسال رهایی مسافر محمد باقر

محمد باقر عزیز:
امیدواری بسیار، سبب قدمهای محکم میشود. در ارادهی خود به جهت انجام کارها هیچ هراسی به خود را ندهید و پیش بروید.
یکسال رهایی برشما پر شگون باد

مشارکت مسافر محمد باقر:
سلام دوستان محمدباقر هستم یک مسافر. خدا را شکر میکنم بابت هر چیزی که به من داد و بخشید و چیزهایی که از سر حکمتش به من نداد. ممنون آقای مهندس و خانواده محترمشان هستم بابت مسیر و راهی که ایجاد کردند. بابت اعتیادی که سالیان سال به دنبال راه درمان میگشتم و در کنگره 60 آن را پیدا کردم و به لطف این عزیزان به درمان برسم. از راهنمای درمانم آقا جعفر و راهنمای سیگارم آقا کاظم بزرگوار و همچنین از همه مرزبانان و اینت محترم و همهی خدمتگزاران کنگره 60 بهویژه آقا محسن بهعنوان معلمم در سایت تقدیر و تشکر دارم. خیلی به من کمک کردند.
زمانی که وارد کنگره شدم تمام مفاصلم درد شدیدی داشت و چه درزمانی که مصرف میکردم و چه نمیکردم درد داشتم. تنها چیزی که با مصرف مواد از من دور بود همان اشک و آبریزش بینی بود. تمام دردهای جسمی و استرس شدیدی بر جسم و جانم حاکم بود. درحالیکه هیچ مشکل مالی و تنش خانوادگی نداشتم دائم در اضطراب و ناآرامی بودم و شب و روز بیخوابی میکشیدم.

در زمان اعتیاد اتفاقاتی برایم افتاد که بعدازآن اتفاق میافتاد و میترسیدم که بمیرم. با این شرایط یکی از دوستانم آمد راه کنگره را به من نشان داد و وارد کنگره شدم. راهنما انتخاب کردم. اینکه گفته میشود شخص باید راهنمایش را دلی انتخاب کند حقیقتی است غیرقابلانکار. در همه اینها اذن صادر میشود، درحالیکه در اوایل سفر به این موضوع اعتقادی و نداشتم و میگفتم که همهی اینها شعاری بیش نیست. در ادامه به این باور دست پیدا کردم که هیچکسی جز آقا جعفر نمیتوانست من را درمان کند و به حال خوب برساند.

همانطوری که یک مصرفکننده میخواهد از زیر کار در برود من هم مدام در حال فرار بودم. چون شغلم برایم مهمتر بود اثر درمانی خوبی برایم ایجاد نمیشد. آقا جعفر گفتند اگر میخواهی درمان بشوی باید کار خود را بیخیال بشوی و بیایی اینجا برای درمان. حتی آن روز خیلی ناراحت شدم و میخواستم گریه کنم. اما پایکار ایستادم و به قولی که به آقا جعفر دادم عمل کردم و این فقط به این خاطر بود که خواسته داشتم و رنج زیادی را تحمل میکردم. مصرف اپیوم بالایی داشتم. حدود پنجاه سیسی در روز مصرف اپیوم داشتم، زیادهروی داشتم. در مسیر درمان به شانزده و نیم سیسی رسیدم و اصلاً تصور نمیکردم که بتوانم این را تحملکنم. ولی این ممکن شد.
در مسیر قبل از درمان خیلی زجر کشیدم. کنگره و روش dst بود که نجاتم داد. با روش طب سوزنی سعی کردم خودم را به سمت درمان ببرم. تمام حسهای من بیشازحد بازشده بود. پرحرف میکردم در آن مقطع و اصلاً قابلکنترل نبود. درروش دیگر سراغ سقوط آزاد رفته بودم با همین اپیوم و درنهایت حالم خراب شد و کارم به بیمارستان کشیده شد، دکتری که کشیک بود مرا شناخت و به من گفت تو چرا اینطوری شدی. گفتم حقیقتاً من اپیوم مصرف میکردم و قصد دارم ترک کنم. به من گفت تو اجازه ترک کردن را نداری. به خواهرزادهام گفت برو اپیومی که دارد را بیاور. و با قاشق به خورد من دادند. و تأکید کردند که داروی تو همین است و باید بروی ذرهذره مصرف خود را پایین بیاوری.

در کنگره راه برای من روشن شد. اوایل سخت بود ولی آن سختی که آقای مهندس میگوید به رهایی و آسودگی میرسد همین است. در این مسیر وارد شدم و همیشه گوشبهفرمان راهنمای خودم بودم. درست است که گاهی اوقات حال خوش است و گاهی خراب. ولی وقتی به رهایی میرسیم در سفر دوم تصور نکنیم که دیگر به سفر دوم رسیدم و کار تمام است و من خوب شدم. نه اینطوری نیست. سفر دوم متشکل از چندین سفر است به نظر من.

اولین چیزی که در سفر دوم باید توجه کنم همین نوشتارهای کنگره است و همین چهارده وادی بسیار مهم است. باید اینها را در خودم اجرا میکردم و تمام تلاشم را به کار میبردم تا با عشق و محبت پیش بروم. نمیدانم در این مسیر درست پیش رفتم یا خیر. همانطوری که آقای مهندس میگوید سعی خود را بکنید حتی اگر موفق نشدید دوباره سعی کنید. من دائم در تلاشم. برنامهریزی میکنم تا بتوانم چیزهای که در من هست را از بین ببرم. اشتباهاتی که دارم را اصلاح کنم و جای آن را با خوبی پر کنم.

در مسیر ارزش ها قدم بردارم و از ضد ارزشها دوریکنم. بیشتر از اینکه دنبال لذت باشم دنبال شادی هستم و این خوشی درونی که دارم، لبخندی که میزنم با دیدن شما عزیزان حالم بهمراتب بهتر میشود. اینکه شمارا میبینم حالم خیلی خوب میشود، وقتی در کنار شما هستم آرامش عجیبی دارم. کنگره به من واقعاً انرژی میدهد. اگر یک روزی به من بگویند کنگره نیا. از در مرا بیرون کنند از پنجره وارد میشوم. کنگره را دوست دارم اگر میخواهم در مسیر به درمان برسم باید در سفر دوم روی خودم کارکنم و اینکه تصور نکنم چند سالی گذشت تمام شد. بدون شک با جدا شدن و فاصله گرفتن از آموزشها بیماری به سراغ ما میآید. تشکر میکنم از شما زندگی پر از عشق و محبت در کنار خانواده برای شما آرزو میکنم. سپاسگزارم


عکس:مسافرامیر لژیون شانزدهم
ویرایش و بارگذار:مسافر محمد جواد لژیون هشتم ، مسافر علی لژیون پانزدهم
- تعداد بازدید از این مطلب :
136