جلسه سیزدهم از دوره سوم کارگاههای آموزشی لژیون سردار به استادی دنور همسفر فرشته، نگهبانی دنور همسفر بهار و دبیری دنور همسفر مهتاب، با دستور جلسه «وادی هشتم (با حرکت، راه نمایان میشود) و تاثیر آن روی من» روز دوشنبه ۲۱ مهر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۳:۴۵ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:
خدا را شکر این فرصت به من داده شد تا در این ساعت کنار شما عزیزان باشم. دستور جلسه، وادی هشتم: با حرکت، راه نمایان میشود. طبق صحبتهای چهارشنبه آقای مهندس، وادی هشتم اولش حرکت و بعدش تفکر و حرکت کردن در مسیر کنگره را همه ما خوب میدانیم. خیلی افراد آمدند به کنگره و به نتیجه نرسیدند و دلیلش فقط این بود که در این مسیر حرکت درست نداشتند. بارها وقتی استاد یک تازهوارد که وارد میشود و خودش را معرفی میکند و پایان هر جلسه برایش دست میزنیم، میگوید: کفشهای آهنیات را بپوش و حرکت کن. در این مسیر در طول ۱۰ تا ۱۱ ماه به نتیجه برسی، ولی متأسفانه خیلیها میآیند، در این مسیر حرکت میکنند و میخواهند معجزه برایشان رخ بدهد و در عرض یک یا دو ماه بعد سریع میگویند به نتیجه نرسیدیم و میروند. در هر مسیری که میخواهی حرکت کنی، یک سری تاریکیها دارد و باید این تاریکیها را پشت سر بگذارید. هر قدمی که برمیداری، یک چراغی برایت روشن میشود.
زمانی که من، فرشته، آمدم و در مسیر کنگره قرار گرفتم، دنیایی از تاریکی بودم. هیچکس به من نگفت: بیا برایت پرژکتور روشن کنیم، مسیرت روشن شود. نه! به من گفتند: قدمهایت را خوب بردار، حواست را جمع کن کجا آمدی. درست خیلی از عزیزان همراه من بودند، راهنماها، مرزبانها، ایجنتها، ولی کار اصلی را من باید انجام دهم. کار اصلی من چیه؟ کار اصلی من، خواسته من است. وقتی من خواسته داشته باشم و حرکت کنم،
ذره ذره مسیر برای من روشن میشود. اول دست من یک نور شمع را میدهند، وقتی جلوتر که میآیم، فانوس دست من است، وقتی فانوس به من دادند، بعد یک چراغ نفتی قویتری به من میدهند، تا کمکم من برسم به آن پرژکتور و از اینها باید بگذرم و حرکت کنم.
حرکت در کنگره خیلی مهم است که چطور میخواهم حرکت کنم و قدر دان کنگره باشم. حالا آمدم کنگره و حالم خوب شد، فهمیدم در چه مسیری نورانی قرار گرفتم، میخواهم ببینم من چی دارم. خیلیها هستند هنوز مسیر کنگره را ندارند، آموزش درست را انجام دادم، توانستم بیرون از کنگره این مسیر درست را به کسی دیگری نشان بدهم، حرکت کنم، این خیلی مهم و در مقابل این حرکت کردنها، نیرویی هست، نیروی بازدارنده از بدو تولد وقتی به خودمان میآییم و به یک حدی میرسیم همیشه در کارهایمان به دوراهی میرسیم یکی از آن دو راه، نیروی بازدارنده است.
الان لژیون سردار ساعت یک و چهل و پنج دقیقه شروع میشود، مگه چه خبره، من عادت دارم بعدازظهرها یک چرتی بزنم؛ فعلاً بخوابم، به جلسه میرسم. باید امروز سیدی تحویل بدم، ولش کن، حالا نشد، به راهنما یک چیزی میگویم. سر لژیونم خمیازه میکشم، حالشو ندارم، اینها همه نیروی بازدارنده است. در لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیه زندگی، دست بردار نیست، زمانی میتوانی نیروی بازدارنده را کاری کنی، بیاری پایینتر که بتوانی سوارش شوی. من امروز باید در لژیون سردار باشم، امروز در لژیون سردار یک چیزی هست که گره وجودی من را باز میکند، امروز در لژیون سردار افرادی مشارکت میکنند، که برای من است و از تجربیات خودشان میگویند، که خیلی تأثیر دارد. ما همیشه در کنار هم آموزش میگیریم و حرکت میکنیم. یک راهنما میآید سر لژیون از گذشته خودش در کنگره میگوید، که حرکت کرده و روزی که من نیامد، سوخت من است برای این که نیروی بازدارنده کاملاً قدرتش را به من نشان داده.
یکی دیگه از حرکتهایی که در کنگره هست، لژیون سردار است، در یکی از صحبتها آقای مهندس گفتند: یک روز رفتیم پارک طالقانی و زمینی که در آن بازی میکردیم از ما گرفتند، یکی آمد گفت: الان قفلش را میشکنیم، یکی گفت: فنسها را داغون میکنیم، گفتم: عجله نکنید، صبر کنید تا من تفکر کنم، بعد آمدم به همه بچهها گفتم: بروید و ثبتنام کنید برای رشته تیر و کمان، روزی رسید که فقط بچههای کنگره ۶۰ بودند، ببینید چقدر تفکر مهم است و یکی دیگر از تفکرات درست ما در مسیر کنگره، همین لژیون سردار است.
امروز اینجا که نشستهایم، یک میلیارد و خردهای برایش دادیم و ماهی کلی هم کرایه میدهیم. این کرایهها، هزینهها از کجا میآید، از حرکت ما و شماهاست. ما در ماه، هشت جلسه داریم، یعنی دوشنبه و پنجشنبه با هر حال خرابی که به جلسه میآییم، با حال خوب از اینجا میرویم. در جوابش چی داریم، یک سبد قانون یازدهم که میچرخد بین ما، من حساب کردم، هشت جلسه، من هشت تا پنجاه تومن، پایین پایین را میگویم میشود چهارصد تومن و اصلاً هزینهای نیست. شاید چهارصد تومن من یا شما به چشم نیاید ولی وقتی با هم جمع میشود، یک حرکتی میشود کرد.
یک کلاس زبان ثبتنام میکنی، هر چهل و پنج روز دو میلیون و هشتصد هزینهاش است، یک معلمی میآید چند نکته را میگوید و بعد میگوید برو خانه تمرین کن؛ ولی من هر شنبه یک سیدی دارم، چهارشنبه صحبت میشود، هر دوشنبه و پنجشنبه راهنما برای من صحبت میکند، هر طور فکر میکنم من، فرشته، چهارصد تومن پولی نیست. میام لژیون سردار، شش میلیون میدهم در طی یک سال، اگه خوب نگاه کنیم شش میلیون اصلاً پولی نیست.
همهمان خدا را شکر، از خودم میگویم، وقتی آمدیم در مسیر کنگره، اوضاع مالی همه ما خراب بود و صفر بودیم، ولی الحمدلله شکر، وضع همهمان خوب شد. تا حالا من، فرشته، فکر کردم چه اتفاقی افتاده برای من؟ چی شد اینقدر حال من خوب شد؟ روزیه زندگیم زیاد شد؟ برای اینکه هر جا هستیم برای هم دعا میکنیم، برای حال خوب همدیگر، برای این که درک میکنیم همدیگر را، دیگه مسیر از این قشنگتر، اگر در این مسیر حرکت نکنم کجا حرکت کنم.
آقای خدامی، دیدهبان محترم، میگویند:«کشتی در ساحل جایش امن است، ولی برای اینجا ساخته نشده»، برای من میگوید. همیشه که نباید حالم خوب بشود، بالا و پایین زیاد است، خیلی چیزها در هستی هست که برای من آموزش دارد. امیدوارم امسال در لژیون سردار خیلی قویتر حرکت کنیم، اگر تعهدی میدهیم به آن عمل کنیم.
همانطور که در وادی هشتم داریم: با حرکت راه نمایان میشود، و در پایان میرسیم به پیمان، بارها خانم فریبا به من گفتند که وادی چهارده را هم نوشتی ولی به نظر من هنوز در وادی هشتم گیری، راست میگفت، من پیمان نبسته بودم و زمانی که رفتم پیمان بستم، نمیگویم عارف شدم یا خیلی خوب شدم نه؛ ولی اگر یک جایی دارم صحبت میکنم، انگار یک چیزی هست ترمز دستی را میکشد، که به خودت بیا، این مطلب زیبایی بود که در وادی هشتم من جا گذاشته بودم و با پیمان پیداش کردم.
امیدوارم همه ما بتوانیم با تفکر در این مسیر حرکت کنیم و افرادی که بیرون از کنگره هستند، بیایند و این حال خوب را دریافت کنند و یکی دیگه از این چیزها، قانون یازدهم، همین جوری به راحتی از آن نگذریم، انقدری که حالمان خوب است، باید قطرهای از این حال خوبمان را در سبد بیندازیم.


تایپیست: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فریبا (لژیون پنجم)
عکاس: همسفر میترا رهجوی راهنما همسفر مهری(لژیون هفتم)
ویرایش و ارسال: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر سمیه(لژیون چهارم)
همسفران نمایندگی باغستان کرج
- تعداد بازدید از این مطلب :
92