جلسه چهارم از دوره هفتم جلسات لژیون سردار نمایندگی خواجو با استادی؛ مسافر سعید، نگهبانی؛ مسافر سعیدمحسن، دبیری؛ مسافر حامد و خزانهدار؛ مسافر امیرمحمد با دستور جلسه: "وادی هشتم؛ با حرکت راه نمایان میشود" در روز یکشنبه مورخ 20 مهر ماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۵:۳۰ آغاز بهکار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان سعید هستم یک مسافر.
از دوستان و خدمتگزاران لژیون سردار سپاسگزارم که این فرصت و خدمت را در اختیار من قرار دادند تا آموزش بگیرم.
دستور جلسه در مورد وادی هشتم است؛ در کلِ هستی چیزی نداریم که بدون حرکت اتفاق افتاده باشد، حتی جناب مهندس، با حرکت راه خود را یافتند.
قبل از به دنیا آمدن با پروردگار خود ملاقاتی داشتیم و قبول کردیم برای انسان شدن و تکامل به زمین بازگردیم، شاید الان به یاد نیاوریم ولی این درس را گرفتیم که در این بُعد از حیات، فرصتی داده شده تا وادی هشتم را اجرا کنیم.
پیمانی که با خدا بستم برای من شروع و تولدی دوباره بود، متوجه شدم هستی منتظر بازگشت یک شخص از مسیر غلط به مسیر درست است البته اینبار با آگاهی و دانایی بیشتر با همان داستان "مرنج و مرنجان" که باید به عمل تبدیل گردد.
شاید سفر دومی که هنوز اجرای پیمان را انجام نداده؛ قطعاً نه کار خاصی و نه حرکتی را شروع کرده است. همه مخلوقات عزیزند ولی عزیزترین آنها کسانیاند که از ضدارزشها برگشت و به صراط مستقیم روی آورده باشند، دقیق مثل پدری که فرزندانش از راه کج به سرمنزل رسیده باشند و مدام، ذوق آنها را مینماید.
قبلاً همهچیز داشتم؛ ولی اعمال و جهالتم باعث شد آنها را از دست بدهم، هر کاری در سفر اول کرده بودم خراب از آب در آمده بود و میدانستم این تاوان کارهایی است که خودم انجام داده بودم. گاهی حداقلهای زندگی خودم را هم نداشتم و مخارج با مکافات جور میشد، پول نداشتم عضو لژیون سردار شوم، ولی خیلی علاقمند بودم و مطمئن بودم محاسن زیادی دارد.

در سفر دوم با خدا عهد کردم پرداخت داشته باشم، طبق فرمایش جناب مهندس، پساندازی با خرید خٌردخٌرد طلا داشتم، ارزیابی کردم و پول سرداری جور شد، در اوج نداری پرداخت کردم ولی هیچ انتظاری برای بازگشت نداشتم.
موقع پرداخت اولین دنوری هم خدا از در غیب جور کرد، آنجا بود که متوجه شدم اگر حس بخشش آمده باشد، هستی به زور هم که شده به تو خواهد داد.
بعد از آن لطف خداوند متعال شامل حالم شد و پنج دنوری برای خودم و خانوادهام، پرداخت کردم، اما اینبار مقداری انتظار بازگشت داشتم و همین باعث شد با مشکل مواجه شوم.
عشق بلاعوض خوب و صراط مستقیم یکطرفه است، اگر میبخشی نباید منتظر باز پسگیری باشی. اگر به کسی خوبی کردی یا به تو بدی شد، باید از یاد ببری و اگر کسی به تو خوبی کرد و تو به کسی بدی کردی، نباید فراموش کنی.
خدا را شاکرم بهخاطر جایگاهی که امروز لمس کردم، برایم غیر منتظره بود و فکرش را نمیکردم. فعالیتم در شعبه کم شده و مدتی بود خیلی کم حضور داشتم، اما از من درخواست شد در این جایگاه خدمت کنم، این بود که متوجه شدم هیچ چیز در هستی بدون جواب نمیماند، هر آنچه کاشتی برداشت خواهی کرد. حق تو را حتماً خواهند داد، حتی اگر حضور نداشته باشی، هرگز چیزی از چشم بینای خداوند پنهان نمیماند.
از این که با سکوت زیبایتان به حرفهای من گوش دادید از همه شما سپاسگزارم.

تایپ: مسافر موعود لژیون نهم و مسافر محمود لژیون بیست و یکم
عکس: مسافر مرتضی لژیون یازدهم
تنظیم و ارسال: مسافر حجت لژیون شانزدهم
نمایندگی خواجو
- تعداد بازدید از این مطلب :
290