English Version
This Site Is Available In English

اکنون زندگی می‌کنم و از لحظه‌ها بهره می‌برم

اکنون زندگی می‌کنم و از لحظه‌ها بهره می‌برم

جلسه اول از دور چهارم جلسات لژیون سردار نمایندگی شعبه یوسف، با استادی پهلوان محترم مسافر علی اکبر ، نگهبانی دنور مسافر علی و دبیری موقت مسافر رضا با دستور جلسه
"وادی هشتم ، با حرکت راه نمایان می شود" در روز دوشنبه 21 مهرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۹:۳۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

خداوند را بسیار شاکرم، زیرا هرچقدر فکر می‌کنم که چگونه باید شکرگزار او باشم تا درونم آرام گیرد، می‌بینم هیچ‌گاه کافی نیست، گاهی در ذهنم فراز و نشیب‌های زیادی را تجربه می‌کنم، به‌ویژه زمانی که تازه‌واردی وارد جلسه می‌شود و از تاریکی‌ها می‌پرسد، با خود می‌گویم باید این مسیر و فرایند را طی کنم تا معنای واقعی تاریکی را درک کنم، من زبان تاریکی را تجربه کرده‌ام و واقعاً برای گذشته‌ی خود متأسفم،

به‌خاطر مصرف مواد، شب‌ها پنهانی از محدوده نظام تا شهرری می‌رفتیم تا کسی نفهمد مصرف‌کننده‌ایم، روزی در شهریور، در شرایطی پنهانی بودم تا خانواده متوجه نشوند، و بعدها فهمیدم چه جایگاه پستی در آن زمان داشتم، آن روزها گذشت، اما یادشان همیشه ذهنم را بیدار و ناراحت می‌کند، زیرا حالا که به روشنی رسیده‌ام، می‌فهمم از کجا به کجا آمده‌ام،

برای جبران گذشته باید از بسیاری چیزها بگذرم و مسیر درست را ادامه دهم، همان‌طور که در جلسات اخیر شنیدیم، گفته شد، با حرکت راه نمایان می‌شود، در ابتدا معنای این جمله را نمی‌دانستم، همچنین نمی‌فهمیدم چرا گفته می‌شود امر اول در آخر اجرا می‌شود، اما با گذشت زمان و تجربه در این مسیر فهمیدم این گفته‌ها چقدر درست‌اند،

روزی بود که برای مبلغی اندک، مثلاً یک میلیون تومان، وسوسه می‌شدم و رنج می‌کشیدم، اما امروز، با اجازه‌ی عزیزان و تجربیاتی که از شما آموخته‌ام، فهمیده‌ام پهلوان شدن چه معنایی دارد، خدا را شکر، امروز توانسته‌ام در مسیر پهلوانی قدم بگذارم، هرچند برخی اطرافیانم این را چندان مهم نمی‌دانند و می‌گویند پهلوان شدن هنر نیست، اما من می‌دانم که به کنگره بدهکارم، بدهکارِ زندگی‌ای که دوباره به من داده شد،

در طول سفرم بسیاری از دوستانم که مصرف‌کننده بودند، از دنیا رفتند و این برایم بسیار دردناک است، برای آن‌هایی که پیام کنگره دیر به آن‌ها رسید و جانشان را از دست دادند، متأسفم، راه کنگره، راه زندگی است، راهی که انسانیت را به انسان بازمی‌گرداند و معنای واقعی بودن را می‌آموزد،

من به یاد جمله‌ای از آقای مهندس افتادم که فرمودند، اگر فکر کنم هیچم، در واقع خودم را هیچ می‌بینم، در حالی‌که من هستم، پس همه‌چیز دارم، این جمله برایم معنای عمیقی دارد، وقتی در مسیر اشتباه قدم می‌گذارم، خودم را نابود و بی‌ارزش می‌بینم، اما وقتی در مسیر درست حرکت می‌کنم، در وجودم قدرت و ارزش را احساس می‌کنم،

در شعبات مختلف، افراد بسیاری را دیده‌ام که در سنین بالا، حتی در هفتادسالگی، وارد کنگره شده‌اند، دیدن آن‌ها به من امید می‌دهد و می‌فهمم هنوز دیر نشده است، شاید روزی من هم مانند آن‌ها به مراحل بالاتری برسم، اگر خداوند عمری بدهد، امروز، هر نفسی که می‌کشم، برایم موهبتی است، خداوند به من اجازه داده تا زنده باشم، پس باید کار نیک انجام دهم، درست بیندیشم و در مسیر درست گام بردارم،

افکار منفی همیشه زودتر به ذهن می‌آیند و انسان را به سمت اشتباه می‌کشانند، اما فکر مثبت تلاش می‌خواهد و گاهی درد دارد، مثلاً زمانی که باید پول خرج کنم، در ابتدا احساس سختی می‌کنم چون برای به‌دست‌آوردنش زحمت کشیده‌ام، اما بعد که می‌فهمم نتیجه‌اش خیر است، آرام می‌شوم،

همین امروز پیش از جلسه، در محل کارم مشغول تراشکاری بودم، دستانم خیس و رنگی شده بود، مثل دست‌های نقاشان، اما احساس رضایت داشتم چون می‌دانستم از تلاش من ثمری به‌دست می‌آید، وقتی کار می‌کنم، حال دلم خوب می‌شود و خداوند روزی‌ام را بیشتر می‌کند، زمانی بود که حساب و کتاب زندگی‌ام هیچ‌وقت درست درنمی‌آمد، هرچقدر تلاش می‌کردم، نتیجه نصف می‌شد، چون راه اشتباه می‌رفتم و روزم را با وعده و دروغ از دست می‌دادم،

به‌یاد دارم مدتی به‌خاطر مشکل برادرم، هر روز به دادسرا رفت‌وآمد می‌کردم و بعد از آن، تا شب سر کار می‌رفتم، خسته و بی‌رمق برمی‌گشتم و همه‌ی درآمدم را خرج مواد می‌کردم، برای تهیه‌ی آن، دروغ می‌گفتم، پنهان‌کاری می‌کردم و خودم را کوچک‌تر از همیشه می‌دیدم، اما امروز به لطف خدا و کنگره، دیگر دروغ در خانواده‌ام جایی ندارد، سال‌هاست نه من دروغ می‌گویم، نه خانواده‌ام، چون فهمیده‌ام تنها راه آرامش، صداقت و درست‌کاری است،

گاهی می‌شنوم بعضی افراد می‌گویند، کنگره به پول ما نیاز دارد، اما واقعیت این نیست، یادم هست روزی شخصی از آقای مهندس خواسته بود پولش را پس بگیرد و ایشان فرموده بودند، پولش را بدهید، این نشان می‌دهد کنگره به مال ما نیاز ندارد، بلکه ما به کنگره نیازمندیم،

روزی که برای اجازه گرفتن خدمت آقای مهندس رفتم، از من پرسیدند، چه داری و چه خواسته‌ای داری، من گفتم، هیچ خواسته‌ای ندارم، آن موقع نمی‌دانستم روزی خواسته‌ای در من شکل می‌گیرد که هرگز تصورش را نمی‌کردم، آن روز فقط آمده بودم ترک کنم، نه اینکه روزی در جایگاهی قرار بگیرم که به من بگویند پهلوان یا استاد جلسه، هرگز فکرش را نمی‌کردم روزی از من دعوت شود تا در جمع دیگران صحبت کنم،

خدا را شکر می‌کنم که مسیرم را درست انتخاب کردم، امروز بزرگ‌ترین نعمت برای من این است که مورد اعتماد کنگره هستم و اجازه دارم چند دقیقه وقت دوستان را بگیرم و از تجربه‌ام بگویم، شب‌هایی پیش می‌آید که از شدت شوق و سپاس، خوابم نمی‌برد و فقط با خودم می‌گویم، خدایا، چگونه شکر تو را به‌جا بیاورم که چنین آرامشی به من بخشیدی.

به یاد دارم زمانی که برای ترک، دارویی تازه گرفته بودم، بعد از مصرفش همچنان خماری داشتم، امروز که به اطراف نگاه می‌کنم و می‌بینم مواد مخدر صنعتی مثل گل در خیابان‌ها فراگیر شده، واقعاً نگران می‌شوم، آن روزها تریاک پنهانی بود، اما حالا این مواد خطرناک آشکارا در دست جوان‌هاست، از صمیم قلب برای آن‌ها دعا می‌کنم که خداوند نجاتشان دهد،

من باید خدا را هزاران بار شکر کنم که چنین جایی وجود دارد، جایی که انسان را از تاریکی بیرون می‌کشد و به روشنایی می‌رساند، واقعاً اگر کنگره و آقای مهندس نبودند، من نمی‌دانم امروز کجا بودم، باید دست ایشان را بوسید و حتی کف پایشان را، زیرا خداوند ایشان را وسیله‌ی نجات انسان‌هایی قرار داد که در تاریکی گرفتار بودند،

روش‌های مختلف ترک وجود دارد و هرکدام برای خود جایگاهی دارند، اما روش کنگره برای من معنای دیگری داشت، روزی که پایم را در این مکان گذاشتم، کم‌کم فهمیدم که با دانشگاهی واقعی روبه‌رو هستم، دانشگاهی که در آن درس انسان بودن می‌دهند، آن‌قدر از این مسیر آموخته‌ام که به همه می‌گویم، من به دانشگاه می‌روم و مقصودم همین کنگره است،

خدا را شکر می‌کنم که در مسیر پهلوانی قدم گذاشتم، با اینکه نه پول اضافه‌ای داشتم و نه شرایط مالی مناسبی، اما با توکل به خدا و ایمان به راه درست، آرام‌ آرام همه‌چیز در مسیر خود قرار گرفت، امروز احساس می‌کنم دِینی که به گذشته داشتم، تا حدی ادا کرده‌ام،

اکنون زندگی می‌کنم، از لحظه‌ها بهره می‌برم و آرزو دارم روزی به نشان بی نشانی برسم، از خداوند می‌خواهم توانم دهد تا همواره خدمت‌گزار این مسیر باشم و بتوانم جبران محبت‌هایش را هرچند اندک، به‌جا آورم،

در پایان، از همه‌ی عزیزانی که به من فرصت دادند تا چند دقیقه‌ای در جلسه سخن بگویم، صمیمانه تشکر می‌کنم، این دقایق برای من، بزرگ‌ترین افتخار و نشانه‌ی لطف خداوند است،
این همم همینطور،


عکاس: مسافر نظام خدمتگزار سایت
ضبط صدا: مسافر محمدحسین خدمتگزار سایت
تایپ، ویرایش و ارسال: مسافر محمد خدمتگزار سایت

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .