English Version
This Site Is Available In English

آن‌گاه که راه در قدم‌هایت متولد می‌شود

 آن‌گاه که راه در قدم‌هایت متولد می‌شود

مشارکت تعدادی از اعضای لژیون هجدهم شفا درباب دستورجلسه‌هفته
" وادی‌هشتم‌وتاثیرآن‌روی‌من"

مسافر رضا؛

حرکت یعنی رسیدن از یک نقطه به نقطه دیگر....
انسان برای اینکه تغییر کند نیازمند حرکت است که این حرکت می‌تواند سه‌گونه باشد؛ یا حرکت ما بیرونی است که در صور آشکار انجام می‌شود که قابل مشاهده است مثل سفر اول از مصرف مواد تا قطع آن، یا حرکت ما درونی است که هیچ جابجایی انجام نمی‌شود مثل سفر دوم که از قطع مواد تا رسیدن به خود ادامه دارد یا به عبارتی سفر جهان بینی ( افکار و اندیشه) که در آن ذره‌ذره شاهد تغییراتی هستیم و دیگری حرکت خنثی یعنی شخص در جای خودش می‌ماند و درجا می‌زند و هیچ پیشرفتی ندارد، حتی ممکن است رو به عقب هم حرکت کند و این ساکن بودن نهایتا انسان را به سقوط می‌کشاند.
(سکون مساوی‌است با سقوط)
در وادی هفتم تفکر کردیم و راه درست را انتخاب کردیم اما تا یک جایی که تفکر کردیم دیگر باید شروع به حرکت کنیم تا راه برای ما نمایان شود. گاهی ترس از مشکلات یا ناامیدی ما را از حرکت باز می‌دارد که باید بدانیم این حقه نیروهای منفی و بازدارنده است. در کتاب 60درجه می‌خوانیم که:« لحظه‌ی دشواری در آن لحظه احساس نمی‌شود آن‌چنان که یادآوری آن دشواری، دشوارتر است » این جمله به من یادآوری می‌کند که مشکلات و دشواری‌ها مانع حرکت من نشود و آن‌چنان که من در مورد مشکلات مسیر فکر می‌کنم مسیر سخت و دشوار نیست!
این نکته هم مهم است که فکرکردن بیش از حد و تمرکز روی جزئیات مسیر من را از کلیات هدفم دور و باعث ایجاد رکود و ترس می‌شود و جلوی حرکت من را می‌گیرد، پس تا زمانی که حرکت را شروع نکنیم هیچ اتفاقی نمی افتد! همان‌طور که سفر هزار فرسنگی با قدم اول آغاز می‌شود و تا قدم اول را برنداریم قدم‌های بعدی را هم نمی‌توان برداشت، پس حرکت کردن به نوعی خارج شدن از تاریکی و ورود به نور است. 
قبل ازحرکت باید ابتدا خواسته و هدفم را مشخص کنم که برای چه این کار را انجام می‌دهم و بعد با تمام وجودم برای رسیدن به آن خواسته تلاش کنم، مثل تشنه‌ای که به دنبال آب است. حواسم جمع باشد به بیراهه نروم و این را نیز بدانم انسان همواره در مسیر دوراهی انتخاب قرار می‌گیرد و باید راه درست را از نادرست تشخیص دهد! حال هر چه قدر انسان خردمند و دانا باشد مسیر بهتری را انتخاب و کمتر هم اشتباه می‌کند.
انسان کم خرد همیشه می‌خواهد از کوتاه‌ترین راه به هدف و مقصد خود برسد پس همواره حرکت رو به عقب دارد چون باید مسیر را برگردد و دوباره از نو شروع کند، انسان خردمند با تفکر راه درست را انتخاب می‌کند و اگر دیر هم به مقصد برسد سالم و کامیاب خواهد رسید‌. جایگاه هر انسانی بر اساس سعی و تلاشش مشخص می‌شود، اگر انسان همت بلند داشته باشد و تلاش لازم را انجام دهد آن‌گاه درب‌های بسته باز و راه های نامرئی نمایان خواهند شد. 
گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به رَه بِنه و هیچ مپرس ِ
خودِ راه بگویدت که چون باید رفت.

مسافر اسماعیل؛

مطالعه وادی هشت و سر فصل این وادی که با جمله  حرکت راه نمایان می شود در ناخواسته در ذهن من ضرب المثل‌های ایرانی را تداعی کرد، مثل با حلواحلوا کردن دهان شیرین نمی شود یا با دست‌روی‌دست گذاشتن کاری از پیش نمی رود......
همه ما در زندگی با یکسری مسائل و مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کنیم، یا هرکدام از ما به‌دنبال اهدافی که در ذهن داریم هستیم، ولی آیا به‌نظر شما می‌توانیم در منزل روی مبل بنشینیم و فقط به اهداف خودمان فکر کنیم و هیچ حرکت و تلاشی هم برای رسیدن به چیزهایی که دوستشان داریم انجام ندهیم و توقع داشته باشیم که به آن‌ها برسیم.
مسلما خیر، چون اگر ما فقط با حرف و زبان اگر بخواهیم به هدفهای خود برسیم هیچ وقت امکان پذیر نخواهد بود. وادی هشتم می‌خواهد به ما بگوید که اگر می‌خواهید به هدفی که دارید برسید باید حرکت و تلاش کنید تا به آن دست یابید.

مسافر مرتضی؛

عشق مارا پی کاری به جهان آوردست
ادب آن است که مشغول تماشا نشویم
برای من که از تاریکی عبور کردم و به لطف متد DST و آموزش‌های کنگره ۶۰ به روشنایی رسیدم، این جمله فقط یک شعار نیست، بلکه خاطره‌ای زنده است. من معنای این جمله را نه در کتاب، بلکه در خویشتن خویش یافتم. من سال‌ها در تاریکی بودم و تلاش می‌کردم خودم را نجات دهم، اما مدام شکست می‌خوردم و به وضعیتی بدتر فرو می‌رفتم.
حرکت من از یک تصمیم کوچک آغاز شد، حضور در یک جلسه، نوشتن یک سی‌دی، عمل به یک دستور ساده، مصرف طبق فرمان راهنما و... اما همین قدم‌های کوچک، ستون‌های نجات من شدند. فهمیدم که در کنگره، عمل کردن همان معجزه است. وادی هشتم فقط یک وادی نیست، بلکه نقشه و هدف زندگی انسان بر روی زمین را نشان می‌دهد و پیام آن روشن است: هیچ راهی با ایستادن پیدا نمی‌شود.
باید حرکت کرد، به پیمان عمل نمود و ایمان داشت که نور در ادامه‌ی راه پدیدار خواهد شد. درمان من نتیجه‌ی همین حرکت و عمل به فرامین بود، نه نشستن و ناامیدی. حرکت، فقط برای بیرون آمدن از تاریکی نیست؛ حرکت یعنی زندگی کردن، در مسیر ماندن، رشد کردن، حضور داشتن و خدمت کردن. در واقع، حرکت همان ادامه‌ی درمان است. درمان حقیقی پایان مصرف نیست، بلکه آغاز پویایی است.
آغاز سفری از جسم به نفس، از صور آشکار به صور پنهان، از ظلمت به نور، از نادانی به دانایی، از کفر به ایمان، از نفرت به عشق و درنهایت این راه، تا آخرین دم زندگی ادامه دارد...

مسافر احمد؛

در وادی هشتم یاد می‌گیریم که برای پیدا کردن راه، باید حرکت کنیم. تا وقتی درجا می‌زنیم و فقط فکر می‌کنیم که "چه کنم؟"، راهی پیدا نمی‌شود. اما وقتی اولین قدم را برمی‌داریم، حتی اگر کوچک و ناپایدار باشد، کم‌کم مسیر روشن می‌شود. من در زندگی‌ام بارها تجربه کردم که وقتی در تاریکی مانده بودم و نمی‌دانستم از کجا شروع کنم، تنها زمانی امید در دلم زنده شد که حرکت کردم؛ مثلاً با شرکت در جلسات، با گوش دادن به سی‌دی‌ها، با خدمت کردن یا حتی با تغییر یک رفتار کوچک.
در کنگره یاد گرفتم که خداوند راه را به انسان‌های در حال حرکت نشان می‌دهد، نه به کسانی که فقط آرزو دارند. همان‌طور که در طبیعت، هرچیز زنده‌ای در حال حرکت است — از اتم گرفته تا کهکشان — ما هم باید در حرکت باشیم تا زنده بمانیم. حرکت همیشه آسان نیست. گاهی با ترس، تردید و سختی همراه است. اما در کنگره یاد گرفتم که اگر نیت من درست باشد و در مسیر صراط مستقیم قدم بردارم، نیروهای الهی هم به کمکم می‌آیند.
برای من وادی هشتم یعنی: “به جای منتظر ماندن برای روشن شدن راه، باید قدم بردارم تا راه روشن شود.”
و همین قانون ساده باعث شد از تاریکی به سمت نور حرکت کنم. برای خودم قبل از ورود به کنگره می‌خواستم به درمان برسم ولی خودم حرکت نمی‌کردم و با اینکه از کنگره۶۰ اطلاعاتی کسب کرده بودم خودم پی‌گیر نبودم تا اینکه توفیق حاصل شد و خودم حرکت کردم و ماه‌ها به پشت درب کنگره آمدم تا پذیرش گرفتم.  پس از ورود هم تمام تلاش خودم را برای داشتن سفری خوب و پر بار انجام دادم تا اینکه الان نزدیک به یک‌سال است بدون وابستگی به مواد دارم زندگی می‌کنم. چیزی که حتی در خواب شب هم نمی‌دیدم و در باورم نمی‌گنجید. با حرکت در مسیر کنگره، اجرای قوانین و احترام به حرمت‌ها راه نمایان و از گذرگاه سخت عبور انجام پذیرفت.

پیام‌هایی که از این وادی دریافت می‌شوند؛
1. حرکت، نشانه حیات است. هر چیزی که در هستی زنده است، در حال حرکت است. حتی سنگ و زمین و اتم‌ها.
2. توقف یعنی مرگ. رکود در اندیشه، احساس یا رفتار، انسان را از رشد بازمی‌دارد و به مسیر تاریکی می‌کشاند.
3. حرکت باید در مسیر درست باشد. جهت حرکت اهمیت دارد؛ همان‌قدر که خودِ حرکت مهم است.
4. با آغاز حرکت، نیروهای درونی و بیرونی فعال می‌شوند. یعنی وقتی تصمیم می‌گیری و قدم برمی‌داری، شرایط به نفع تو تغییر می‌کند و در آخر مبحث جبران خسارت و اجرای پیمان مطرح است.  باید ابتدا خودم را ببخشم، از خودم و سلامت جسمم جبران خسارت کنم و سپس تخریب‌هایی که بدلیل نا‌آگاهی و در تاریکی بودن در خانواده به وجود آورده‌ام را جبران کنم.
در انتها تخریب‌هایی که در جامعه و محیط پیرامون به وجود آورده‌ام را با خدمت کردن صادقانه به بهترین نحوه ممکن جبران کنم. و در انتها با اجرای پیمان در این راه استوار بمانم.

مسافر ابوذر:

در این وادی بایستی قوانین حرکت را پیدا، خواسته و هدف اصلی‌مان را انتخاب کنیم و برای رسیدن به صلح، سلامتی، آرامش، آسایش و عشق حرکت کنیم و با تسویه و باز پرداخت بدهی‌های از خودمان و جامعه و خانواده پا به راه صراط مستقیم بگذاریم.
خودمان هموار کنیم، نا‌همواری‌هایی را که با دست خودمان با نابودی جسم و از تعادل خارج شدن در اثر مصرف مواد مخدر به‌وجود آورده‌ایم‌. هر خسارتی که به هر کس وارد شده باید جبران کرده و اولین جبران خسارت از خودمان است، کافی‌است به عنوان ناظر خود را نظاره کنیم، خواهیم دید که چه صدمات جبران ناپذیری به جسم، روان و حیثیت خود وارد ساخته‌ایم.
چه مخرب‌هایی را تحت عنوان مواد مخدر، الکل و یا قرص در جسم خود ریخته، در صورتی که جسم ما بهترین موادمخدر را خود تولید می‌کرد و ما با این عمل کارخانه.های تولید موادمخدر طبیعی جسم و سیستم‌های ضددرد و عصبی خود را به نابودی کشانده‌ایم و در پله‌های بعدی از خانواده و جامعه جبران خسارت کنم.

مسافر عطا؛

کنگره واقعا مکان امن و مقدسی است، یک مصرف‌کننده با دنیایی از تاریکی ‌‌ها وارد می‌شود، بدون هدف خاصی، با این طرز تفکر که این‌جا نیز شاید اتفاق درست بیفتد یا خیر، ولی نیروهایی همگام می‌شوند و با هر قدم در مسیر ارزش‌ها در طول مسیر راه نمایان می‌شود. درمان راه روشنی است که چراغ آن در دست راهنما می‌باشد و با گوش به فرمان‌بودن می‌توان به انتهای مسیر درمان رسید.
یک مصرف‌کننده که مسیر درمان را با تمام پیچ‌وخم آن گذرانده است، به مرحله جبران خسارت می‌رسد. دیگران برای ما چراغی روشن نگه داشتند من نیز باید ادامه دهنده این چراغ روشن باشم، بهترین آبمیوه کنگره در لژیون سردار پیدا شده، گره‌ها باز و راه نمایان‌تر می‌شود و کوله‌بار دانش‌پذیر بودن دو چندان می‌شود.

مسافر احسان؛

در سکوت ازلی، آنگاه که پیمان بستیم و بر پهنه‌ی خاک هبوط کردیم، گمان می‌بردیم که راه، نقشه‌ای از پیش کشیده شده است؛ جاده‌ای هموار که از ابتدا تا انتها، بی‌کم و کاست، در برابر دیدگانمان گسترده خواهد بود. اما وادی هشتم، این سرآغازِ دوباره، نجوایی دیگر در گوش جانمان سر می‌دهد. می‌گوید: «سکون، مرداب است و حرکت، رودِ زندگی. برخیز و گام بردار، که با حرکت، راه نمایان می‌شود.»
اینجا، در عمقِ دره‌ی هشتم، به خویشتنِ خویش بازمی‌گردیم. به آن لحظه‌ی مقدس که عهد بستیم تا از خاک برآییم و به افلاک رهسپار شویم. اینجا میعادگاهِ تجدید پیمان است؛ پیمانی که غبارِ فراموشی و وسوسه‌های نفس، بر آن زنگار بسته بود. در این وادی، تو را به خلوتی بی‌همتا فرا می‌خوانند. قلمی به دستت می‌دهند و کاغذی سپید پیش رویت می‌نهند. نه برای آنکه قصه‌ی پیروزی‌هایت را بنویسی، که این بار، رسالت تو، نگاشتنِ شجاعانه‌ی آن پیمان‌هایی است که شکسته‌ای. باید سیاهه کنی تمام آن لحظاتی را که از مسیر منحرف شدی، آن‌گاه که به جای عشق، کینه ورزیدی و به جای راستی، دروغ را برگزیدی. این اعترافی است نه در برابر دیگری، که در پیشگاه وجدانِ خویش و آن قدرت مطلقی که شاهد ازلی و ابدیِ پیمان تو بود.
و چه شکوهمند است آن لحظه که این سیاهه، این دفترِ سنگینِ گذشته، در شعله‌های آتش می‌سوزد و خاکستر می‌شود. این آتشی تطهیرگر است؛ نه برای پاک کردنِ گذشته، که آن جزئی از توست، بلکه برای رها شدن از زنجیرهایش. در این شعله‌ها، سنگینیِ حسرت‌ها، پشیمانی‌ها و تردیدها می‌سوزد و تو، سبکبال و آزاد، آماده‌ی حرکتی نو می‌شوی.
وادی هشتم به ما می‌آموزد که برای یافتنِ راه، نیازی به دیدنِ تمامِ مسیر نیست. همچون مسافری در شبی مه آلود که تنها به اندازه‌ی نورِ چراغش، چند قدم پیش رو را می‌بیند، اما با همان چند قدم، راهِ صدها فرسنگ را می‌پیماید. روشناییِ راهِ تو، در اراده و حرکتِ تو نهفته است. اولین قدم را که برداری، زمین زیر پایت جوانه می‌زند. دومین گام، افقی تازه در برابرت می‌گشاید و با هر قدمِ دیگر، گویی کائنات، خود را از نو برایت می‌آراید. دیگر نه آن سردرگمی نبودن ، که لذتِ کشف و سرزندگیِ شدن، وجودت را فرا می‌گیرد.
این وادی، وادیِ اعتماد است. اعتماد به آن نیروی برتر که وعده داد: «گام از تو، راه از من.» وادیِ امید است؛ آنجا که درمی‌یابی هیچ ویرانه‌ای آنقدر تباه نیست که نتوان بر خرابه‌هایش، قصری از نو ساخت. پس برخیز، ای مسافرِ راهِ عشق! پیمانِ خویش را به یاد آر. گذشته‌ات را در آتشِ آگاهی بسوزان و اولین قدم را با یقینی عمیق بردار. مترس از ابهامِ فردا، که راه، زیرِ قدم‌های استوارِ تو، خود را آشکار خواهد ساخت. در این حرکت، تو تنها یک رونده نیستی؛ تو خودِ راهی. راهی که با هر تپشِ قلبی عاشق و هر گامی مصمم، از نیستی به هستی می‌آید.

مرزبان‌خبری؛ مسافر علی‌اصغر
ارسال؛ مسافر محمدرضا ل۷

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .