اگر با دقت نگاه کنیم، میبینیم زندگی یعنی رفتن و رسیدن؛ رفتن در این چرخه تا جایی که انسان به کمال نزدیک شود ادامه دارد و فقط معطوف به یک بعد از زندگی نیست. وادی نمایان شدن راه همیشه در زندگی بعد از کنگره مرا یاری کرده است، زیرا دانش کنگره این آگاهی را میدهد که برای بقا و رشد کردن، میبایست حتماً حرکت اتفاق بیفتد. در طبیعت و هستی، از تمام موجودات ریزودرشت گرفته تا منظومه شمسی، همه و همه در حال حرکتاند و اگر نظم حاکم نباشد، همهچیز در کسری از ثانیه از دور و محور اصلی خود خارج میشود.
تمامی موجودات زنده اعم از حیوانات و انسانها نیازمند غذا و سرپناه هستند. همیشه از اینکه حیوانات ضعیف کشته میشدند و به دست ببر و شیر شکار میشدند، ناراحت میشدم؛ یا اگر انسانی به دلیل شرایط سخت زندگی دستی جلوی کسی دراز میکرد و او را مورد تمسخر قرار میدادند، این ناراحتی دوچندان میشد؛ اما بعد از کنگره متوجه شدم ضعیف پایمال است و اگر تلاش و کوشش مناسب نداشته باشی، خواهناخواه افراد یا موجودات برتر و قویتر تو را از چرخه بیرون میاندازند.
شاید بزرگترین سؤال زندگی من این بود که چگونه ترسهایم را کنار بگذارم و دوباره خود را از نو بیافرینم. گاهی ترسها تفکر انسان را میبلعند و راه نجاتی باقی نمیگذارند و ابن درست زمانی اتفاق میافتد که انسان میخواهد مسیر جدیدی را شروع کند. در پی دانش بودن و افزودن به علم را بسیار دوست داشتم؛ همیشه دلم میخواست، اما آنقدر در مشکلات غرق شده بودم که فرصتی برای ادامه تحصیل نداشتم تا اینکه معادلات زندگی بهگونهای دگر رقم خورد و توانستم ترسها، ناامیدیها و جهل را کنار بگذارم و خودم را وارد چرخه باسواد شدن کنم.
در حال حاضر، باوجوداینکه نگرانی از بایت هزینهها داشتم، اما وقتی قدم در مسیر ادامه تحصیل گذاشتم خداوند تمام مسائل را تبدیل به فرصت کرد. کنگره مکانی زنده و تا درصد بالایی الگویی بیعیب است. وقتی به مهندس و آنچه انجام داده است نگاه میکنم، متوجه میشوم اگر انسان در راه مستقیم و خدمت به هم نوع و هستی قدم بردارد، ناخودآگاه راه پیدا میشود یا به قول شاعر: تو پای به ره در نه و از هیچ مپرس، خود راه بگویدت که چون باید رفت.
خدمت کردن بیقیدوشرط و پاک کردن اشک رنجدیده، کلید این معماست و قطعاً اگر درد کسی رنج ما باشد، زنجیره صلح و محبت گسترش خواهد یافت.
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دو سه تا کوچه و پسکوچه و اندازه یکعمر بیابان دارد. ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم؟ من که تا هست نفس، زندگی خواهم کرد و بس. آری، این حکایت انسانهایی است که از طولانی بودن مسیر و فراز و نشیبها ترسی به خود راه نمیدهند و همیشه دنبال تجربه کردن و پیدا کردن مسیر درست هستند وگرنه هر خار و خسی بلد است عمر بگذراند. اینکه انسان چقدر میتواند شکرگزار داشتههایش و حتی نداشتههایش باشد، اصل مطلب است.
منبع: سیدیهای وادی هشتم
نویسنده: راهنما همسفر فاطمه (لژیون دوم)
ویراستاری و ارسال: همسفر رها رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی خلیجفارس بوشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
38