یازدهمین جلسه از دور چهل و هفتم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره۶۰ نمایندگی عمان سامانی شهرکرد، به استادی راهنمای محترم مسافر سجاد، نگهبانی مسافر حسین و دبیری مسافر ابراهیم، با دستور جلسه "نظم، انضباط و احترام در کنگره۶۰ و تولد اولین سال رهایی مسافر مسعود" در روز پنجشنبه 17 مهرماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه صحبتهای استاد:
سلام دوستان سجاد هستم یک مسافر.

دستور جلسه این هفته ما ، نظم، انضباط و احترام است.
در طول هفته اشاره شد که کسی که میخواهد به احترام برسد، باید نظم و انضباط را رعایت کند. راجع به وقتشناسی و برنامهریزی هم، دوستان به زیبایی صحبت کردند.
من میخواهم راجع نظم در طبیعت صحبت کنم؛ آقای مهندس فرمودهاند که وقتی شخصی دچار بیماری میشود در واقع نظم از بدن او خارج میشود.
یا آقای امین در جایی اشاره کردند که در منطقهای در چین آمدند و پرندههایی را که از مزارع تغذیه میکردند، با تفنگ زدند، وقتی پرندهها نابود شدند، حشرات به مزارع هجوم آوردند، برای چاره کردن مشکل حشرات آمدند و مزارع را سم زدند؛ بعد از تمام این کارها، علیرغم اینکه انتظار داشتند در سال بعد محصول بیشتری داشته باشند محصول آنها بسیار کاهش یافت؛ و علت این بود که دیگر گرده افشانی و بذر پراکنی برای گیاهان اتفاق نمیافتاد.
بینظمی به این صورت عمل میکند. یک بینظمی کوچک میتواند بسیار آسیبزا باشد.
شخصی که وارد مصرف مواد مخدر میشود، قبل از هرچیز نظم خود را از دست میدهد.
برای کسی که مواد، سیگار، قلیان و ... مصرف میکند، چه اتفاقی دارد میافتد؟ چه بلایی سر میلیاردها سلول زنده در بدن او میافتد؟
چرا چهره این شخص تغییر میکند؟ چرا رنگ پوست او تیره میشود؟ چون نظم سیستم بدن او به هم ریخته است.
حالا این شخص وارد کنگره میشود، باید در همه زمینهها اصلاح شود. اگر سیگار میکشد باید درمان شود، اگر اضافه وزن دارد باید به وزن متناسب برسد.
اصولاً بینظمی از آنجا شروع میشود که شخص فکر میکند مصرف مواد به او انرژی میدهد؛ هرچند که در اوایل دوران مصرف، واقعاً احساس انرژی بیشتری میکند اما در ادامه همهچیز نابود میشود.
نیروهای تاریکی برای رسیدن به هدف خود، ابتدا شخص را بیحس میکنند. کاری میکنند که آن شخص متوجه نشود که چه تخریبی متوجه اوست.
حالا آن شخص با تمام تخریبها وارد کنگره شده است؛ اولین وظیفه او این است که نظم پیدا کند. رأس ساعت در جلسه حاضر شود، رأس ساعت دارو مصرف کند، برای نوشتن سیدی و مطالعه کتابها و حضور در لژیون برنامهریزی کند. اولویتهای زندگی او باید مشخص شود؛ برای این شخص مهمترین کار رسیدگی به برنامه درمان است.
شخصی که رها میشود، سرسبز و سرزنده میشود. و این نشاط و سرزندگی، اول در خانه و خانواده او نمود پیدا میکند. اما در این مرحله مطلبی حائز اهمیت است. اینکه شخص اکنون که به درمان رسیده و خانواده از او انتظار جبران خرابیها را دارند. انتظار پیشرفت مالی دارند، خب این درست، اما حالا طرف میخواهد شروع کند به دویدن در این راه، تا سریعتر تمام چیزهایی را که در گذشته از دست داده بود، جبران کند. در حالی که این نگرش اشتباه است. شخص باید با حوصله و آرام آرام قدم بردارد؛ کسی که میخواهد مسیر طولانی را بپیماید، اگر به آرامی راه برود، روزی به مقصد میرسد، اما کسی که میخواهد بدود، صد متر را که طی کرد باید سر جایش بنشیند.
از این روست که ما میگوییم باید همسفر هم در کنگره حضور پیدا کند؛ باید بیاید تا به دانایی برسد، بداند چه خواستهای معقول است و چه خواستهای نامعقول، بداند از مسافر خود چه چیزی بخواهد و چه چیزی نخواهد.
امیدوارم که همه ما روند زندگی را درک کنیم و هر حرکتی را، با دانایی و آگاهی به انجام برسانیم.
اما در مورد دستور جلسه دوم؛
اولین سال رهایی مسعود عزیز را به خودشان، همسفرشان، راهنمای همسفرشان و همه اعضای کنگره۶۰ تبریک میگویم.

مسعود علاوه بر تخریبهای مواد مخدر، با آسیبدیدگی جسمی و شکستگی از ناحیه کمر وارد کنگره شد. این اتفاق بسیار ناگواری برای او بود و او را بسیار به هم ریخته بود؛ اما مسعود آموزشپذیر بود. همه ما در هر جایگاهی نیاز به آموزش داریم.
آنچه که در اوایل سفر از مسعود دیدم این بود که احساس میکردم از زمین و زمان طلبکار است. بسیار زودرنج بود.
کسی که زودرنج است منیت دارد. از کوچکترین حرفی از جانب دیگران ناراحت میشود، که چرا فلان شخص، به من فلان حرف را زد.
خدا شکر مسعود به سرعت متوجه نواقص کار شد؛ سفرش مرتب شد، حضورش در پارک پررنگ شد، خیلی زود خدمتگزار شد و اینها عواملی بودند که باعث شد مسعود امروز در این جایگاه باشد.
هدف ما از خدمت این است که گرههای وجودی خودمان را باز کنیم. انشاءالله که متوجه باشیم که خدمتی که به دیگران میکنیم، گرهای که از کار دیگران باز میکنیم، اول به خاطر خودمان است و گره کار خودمان را باز میکند.
از همه شما سپاسگزارم که به صحبتهای من توجه کردید.
صحبتهای مسافر مسعود؛
سلام دوستان، مسعود هستم، یک مسافر.
ابتدا از ایجنت محترم، مرزبانان گرامی و راهنمای عزیزم، آقا سجاد، تشکر میکنم که در طول سفرم با صبوری به من کمک کردند و مرا آموزش دادند. همچنین از تمامی شما دوستان و حضار عزیز سپاسگزارم که با حضورتان، نسبت به من لطف و محبت داشتید.
از همسفرم قدردانی میکنم که در طول سفر، با وجود تمام مشکلات و سختیها، همراه و پشتیبان من بود تا بتوانم به مقصد برسم.
امروز بسیار خوشحالم و آرزو میکنم که همه شما نیز شاد باشید.
در اوایل ورودم به کنگره، به خاطر اتفاقات ناخوشایندی که برایم رخ داد و نیز واکنش اطرافیانم، بسیار آزرده خاطر بودم. از درون احساس شرم و گناه داشتم، آبرو و اعتبارم از بین رفته بود و به شدت خودم را سرزنش میکردم. اما با مرور زمان و آموزشهای کنگره فهمیدم که در زندگی، تقدیر وجود دارد، اما نکته مهم این است که نحوه ساختن آن در اختیار خود ماست.
من زمانی در تاریکیها و منجلاب اعتیاد بودم؛ وقتی به کنگره آمدم، متوجه شدم اشتباهات و سختیها میتوانند مقدمهای برای رشد و بلوغ من باشند. در روز رهاییم نیز گفتم: اگر قرار بود بدون حضور در کنگره مشکلم حل شود، امروز در این جایگاه نبودم و این حال را نداشتم. اشتباهات ما، پلی هستند برای رشد و استحکام فکری ما تا بتوانیم مسیر زندگی را آگاهانهتر و محکمتر ادامه دهیم.
اگر در زندگی روابط سمی داشتهایم، اگر از اعتماد به دیگران آسیب دیدهایم، نباید خود یا دیگران را سرزنش کنیم، زیرا همین اشتباهات بخشی از مسیر رشد و تکامل ما هستند.
امیدوارم همه ما بتوانیم با اشتباهات خود روبهرو شویم و اجازه ندهیم ترس مانع حرکتمان شود و بدانیم آموزشهایی که ما در کنگره میآموزیم، ابزارهایی هستند تا بتوانیم از مراحل گوناگون زندگی عبور کنیم.
سپاسگزارم از اینکه به صحبتهایم توجه کردید.

صحبتهای راهنمای محترم، همسفر زینب؛
سلام دوستان، زینب هستم، یک همسفر.
شاکر و سپاسگزار خداوندم که اجازه داد در این جایگاه قرار داشته باشم و آموزش بگیرم.
این تولد را در رأس به جناب مهندس دژاکام تبریک میگویم، چرا که اگر در کنگره تولدی اتفاق میافتد، به یُمن وجود و زحمات ایشان است. همچنین به آقای کامران و خانم مرجان عزیز، به راهنمای خودم، خانم سودابه گرامی، و به راهنمای تازهواردین، خانم بهناز و خانم معصومه تبریک میگویم. همچنین به راهنمای محترم آقای سجاد تبریک و خدا قوت عرض میکنم؛ چرا که وقتی یک مسافر در کنگره به رهایی یا تولد میرسد، قطعاً تلاشها و زحمات زیادی از سوی راهنمای او انجام شده است. در پایان، این تولد را به آقای مسعود و همسفر محترمشان نیز صمیمانه تبریک میگویم.
خانم بهناز حدود سه ماه است که در لژیون حضور دارند، اما در همین مدت کوتاه توانستهاند تمامی سیدیها را بنویسند. روش جالبی هم برای نوشتن داشتند؛ بهویژه در مورد وادیها، به این شکل که آنها را برای خودشان رمزگذاری میکردند تا بهتر در ذهنشان بماند. این روش برای من بسیار جالب بود و خودم هم از ایشان یاد گرفتم.
از حضورشان در کنگره بسیار خوشحالم، چون وقتی فقط یکی از اعضای خانواده بهعنوان مسافر یا همسفر در کنگره حضور پیدا میکند، ممکن است در خانواده نوعی اختلاف فاز ایجاد شود؛ اما زمانی که همسفر در کنار مسافر قرار میگیرد، این فاصله از بین میرود و خانواده به تعادل میرسد.
برایشان بسیار خوشحالم، ایشان پتانسیل بالایی برای خدمت دارند و امیدوارم در آینده نزدیک ایشان را در جایگاه راهنمایی ببینیم.
از همه شما سپاسگزارم که به صحبتهایم توجه کردید.
صحبتهای همسفر بهناز؛
سلام دوستان، بهناز هستم، یک همسفر.
از همه شما عزیزان بابت تبریکهایتان صمیمانه تشکر میکنم و از خداوند بزرگ سپاسگزارم که این لحظات زیبا را نصیب من کرد. همچنین عرض خدا قوت دارم خدمت جناب آقای مهندس دژاکام و تمامی خدمتگزاران کنگره ۶۰ که با عشق و ازخودگذشتگی، مسیر روشنایی را برای ما هموار کردهاند.
از آقای سجاد، راهنمای محترم مسافرم، و خانم زینب، راهنمای گرامی خودم، صمیمانه قدردانی میکنم که در این مسیر همراه و پشتیبان ما بودند.
قدردانی ویژهای دارم از همسر عزیزم. با افتخار میخواهم بگویم که بابت مسیری که انتخاب کرده و تلاشی که برای تغییر انجام داده است، به او افتخار میکنم. به حضورش در زندگیام میبالم و همیشه خواهم بالید. آرزو میکنم که در مسیر تلاش، خدمت و آرامشی که امروز در آن قرار داریم، هر روز استوارتر و روشنتر گام بردارد.
از اینکه به صحبتهایم گوش دادید از شما سپاسگزارم.

عکسبرداری: مسافر میلاد لژیون هشتم
نگارش: مسافر حامد لژیون بیست و یکم و مسافر کاظم لژیون پنجم
ویرایش و ارسال: مسافر حمید لژیون نوزدهم
- تعداد بازدید از این مطلب :
910