دومین جلسه از دوره ششم سری کارگاههای آموزشی_ خصوصی خانمهای مسافر و همسفر نمایندگی نیلوفر قزوین، با دستور جلسهی «نظم، انضباط و احترام در کنگره ۶۰» با استادی راهنما همسفر سولماز، نگهبانی مسافر ندا و دبیری مسافر حمیده، در روز چهارشنبه ۱۶ تیرماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۱:۳۰ آغاز به کار کرد.
سلام دوستان، سولماز هستم یک همسفر.
از خانم مونا و همه شما عزیزان سپاسگزارم و خوشحالم که امروز این فرصت در اختیار من قرار گرفت تا در خدمت شما عزیزان باشم. دستور جلسهی امروز پیرامون نظم، انضباط و احترام است.
ما میدانیم که ضد ارزشها و تاریکیها، اولین تخریبی که در وجود انسان ایجاد میکنند، از بین بردن نظم فردی اوست. کنگره به ما تعریفی تازه از نظم ارائه داد. در خارج از کنگره، مثلاً وقتی جلسهای ساعت یازده و نیم اعلام میشود، معمولاً سر وقت برگزار نمیشود و ممکن است با بیست دقیقه یا نیم ساعت تأخیر آغاز شود؛ به همین دلیل، افراد جلسه نیز ساعت ورود خود را طوری تنظیم میکنند که مثلاً ساعت دوازده یا یک در جلسه حاضر شوند. اما در کنگره کاملاً متفاوت است.
کنگره میگوید: اگر دیر برسید، اوتوبوس رفته است. اگر دیر برسید جلسه تمام است! حتی اگر فقط نگهبان حضور داشته باشد و حتی یک نفر هم سر وقت معین، در کارگاه نباشد، جلسه دقیقاً در همان ساعت تعیینشده برگزار میشود. اگر نگهبان حضور نداشته باشد، دبیر جای او مینشیند. دلیل این سختگیری چیست؟ برای هر چیزی تدبیری اندیشیده شده است، زیرا نظم اهمیت بسیاری دارد و بدن انسان نیز به شدت به نظم حساس است.
حال ببینیم پروتکل DST از کجا متولد شد؟ زمانی که آقای مهندس سالها درگیر اعتیاد بودند و قصد داشتند خود را درمان کنند و به حال خوش برسند، از طریق روشهای پزشکی و تلاشهای متعدد نتیجهای نگرفتند. چه زمانی به نتیجه رسیدند؟ در ماه رمضان. در آن زمان، ایشان تصمیم به درمان نگرفتند، بلکه فقط تصمیم گرفتند مواد مصرفیشان را منظم کنند. ماه رمضان ما را منظم میکند؛ برای زمان غذا خوردن ساعتی مشخص به ما میدهد، و برای مصرف دارو نیز زمان خاصی تعیین میشود. همین نظم باعث تولد روش DST شد. یعنی بدن ما آنقدر به نظم واکنش مثبت نشان میدهد که این روش از دل آن نظم بهوجود آمد. اگر در هر کاری نظم داشته باشیم، بهترین دستاوردها را بهدست خواهیم آورد.
امروز ما در حال انجام کارهای مرزبانی بودیم. در بخش مرزبانی، کارها بسیار سنگین و پیچیده هستند و تعداد فعالیتها زیاد است. برای اجرای صحیح این وظایف، اگر نظم وجود نداشته باشد، کارها گره میخورد و هیچ کاری پیش نمیرود.
راهنما را تصور کنید؛ اگر راهنمایی منظم نباشد، نمیداند کدام رهجو باید چه مقدار دارو مصرف کند یا در کدام پله دارویی قرار دارد تا دارویش را بنویسد. کلینیک را تصور کنید؛ اگر دفتر کلینیک نظم نداشته باشد، مبصر کلینیک نمیداند شما قرار است چه مقدار دارو بگیرید یا در کدام مرحله درمان هستید. پس همه چیز با نظم معنا پیدا میکند و ما را به نتیجه میرساند.
اهمیت نظم بسیار بالاست. حال در مورد افکارمان؛ ما باید نظمی در افکار خود ایجاد کنیم تا بتوانیم در عملکردمان نیز نظم داشته باشیم. باید از تفکر خودمان آغاز کنیم.
خود من جزو افرادی بودم که ذهنی آشفته داشتم. برای مثال، اگر قرار بود فردا مهمان داشته باشم، دغدغهام این بود که بینقصترین عملکرد را داشته باشم؛ سالادم سر جایش باشد و غذایی که میپزم بهترین باشد. اما اگر قرار بود قورمهسبزی بپزم، تدارکات آن را از روز قبل آماده نمیکردم و برنامهریزی نداشتم. اگر همان لحظهای که مهمان میخواهد بیاید، تازه به فکر پختن قورمهسبزی بیفتم و نه سبزی داشته باشم و نه حبوبات آماده، آیا میتوانم غذای خوشمزهای جلوی مهمان بگذارم؟ پس نظم در آشپزی چقدر اهمیت دارد؟ حال ببینید در مسائل دیگر زندگی چقدر اهمیت بیشتری پیدا میکند.
جهان فیزیکی بر پایه نظم استوار است. در هر سال، زمان تحویل سال تا ثانیهاش مشخص شده است. حال که جهان اینقدر منظم است، من که در این جهان زندگی میکنم چگونه میتوانم بدون نظم به اهدافم برسم؟ شاید بتوانم حرکت کنم، اما هیچ دستاوردی نخواهم داشت.
نتیجه و ثمرهی نظم چیست؟ احترام. امروز اگر من بخواهم با ظاهری شلخته، بدون لباس مناسب یا با مقنعهای نامرتب و ظاهری ژولیده در اینجا حاضر شوم، آیا دیگران به من احترام میگذارند؟ اصلاً آیا مرا به عنوان راهنما میپذیرند؟ آیا اجازه میدهند به عنوان استاد در این جایگاه بنشینم؟ پس نتیجهی نظم، احترام است.
همانطور که آقای مهندس فرمودند: «من دیگران را مجبور میکنم به من احترام بگذارند.» در جامعهی ما برای مصرفکنندگان هیچ ارزش و جایگاهی قائل نبودند. مادر من درگیر اعتیاد بود و خانوادهی ما یک خانوادهی زنسالار بود، اما وقتی مادر درگیر اعتیاد شد، حرفش خریدار نداشت و حتی من، به عنوان فرزندش، حرف او را گوش نمیدادم. اما کنگره باعث شد جایگاه فرد به او بازگردد؛ آن ارزش، عزت و احترام را به شخص بازگرداند. ما تا دیروز با چه کسانی طرف حساب بودیم؟ با ساقی مواد. آیا آنها با احترام با ما برخورد میکردند؟ حالا چطور؟ با چه احترامی به کلینیک مراجعه میکنیم؟ انگار بیماری هستیم که برای دریافت دارو به داروخانه میرود. آنها دیگر به چشم یک معتاد به ما نگاه نمیکنند. همهی اینها بر اساس آموزشهای کنگره و تدابیر آقای مهندس است. نظم به ما آموخت که بتوانیم احترام خود را خودمان خلق کنیم و دیگران نیز به ما احترام بگذارند.
در کنگره، همه چیز تعریفشده است و در پسِ این تعاریف، هدفی بزرگ نهفته است تا ما بتوانیم خویش حقیقی و احترام واقعی خود را دوباره بهدست آوریم.
در رابطه با نظم، انضباط و احترام میتوان بسیار سخن گفت. بینظمی یک نوع بیماری است، همانطور که آقای مهندس در سیدی پنجره شکسته فرمودند: «اگر باتری ساعت خوابیده را یک هفته تعمیر نکنی، بعد میبینی که شیشههای خانه شکسته و اتفاقات دیگری هم از جای دیگر رخ داده است.» پس بینظمی باید از همان لحظهی اول رفع شود، چون بینظمی باعث اضطراب و بیقراری میشود.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید، سپاسگزارم.
گردآوری و تایپ: مسافر فاطمه – لژیون اول – نمایندگی نیلوفر قزوین
بازبینی و ارسال: همسفر سولماز
- تعداد بازدید از این مطلب :
90