English Version
This Site Is Available In English

فقط کنگره می‌تواند جانم را نجات دهد

فقط کنگره می‌تواند جانم را نجات دهد

پسرم را برای خدمت سربازی تا پای اتوبوس بدرقه کردم و به خانه بازگشتم؛ اما با تعجب دیدم که پسرم در خانه است. پرسیدم: چرا همین حالا برگشتی؟ گفت: تجدیددوره شدم. دلیلش را جویا شدم؛ اما چیزی نگفت.

با برادرم صحبت کردم و گفتم که پسرم صبح رفته و حالا برگشته است. او آدرسی از یک مکان اداری به من داد تا دلیل تجدیددوره شدن پسرم را بپرسم. وقتی به آنجا رفتم، آقایی گفت: شاید پسر شما مصرف‌کننده‌ باشد. نمی‌دانستم چه کنم، باورم نمی‌شد. البته می‌دانستم فرزندم سیگار می‌کشد، بارها دیده بودم. وقتی از او سؤال کردم، فهمیدم که قبل از رفتن به پادگان، با چند سرباز دیگر مواد مخدر مصرف کرده است، و به همین دلیل آن‌ها را تجدیددوره کردند. از همان زمان فهمیدم که فرزندم مصرف‌کننده است.

بالاخره با کلی دردسر، دوباره به خدمت سربازی رفت. در پادگان نامه‌ای به او دادند تا به کمپ برود و ترک کند. وقتی به کمپ رفت، هنوز یک هفته نگذشته بود که برگشت و گفت: آمدم کار کنم و پول ببرم؛ یعنی باج بدهم تا در کمپ نمانم.

خدمت سربازی تمام شد؛ اما پسرم با کوله‌باری از جهل و نادانی برگشت. با مصرف‌هایی که در خانه انجام می‌داد و با توهم‌هایی که داشت، متوجه شدم مصرف‌کننده‌ حشیش، شیشه، مریم‌گلی و قرص است. دیگر از همه‌چیز ناامید شده بودم. در خانه‌ ما همیشه جنگ و دعوا بود، آرامش و آسایش از بین رفته بود. مدام می‌گفتم: خدایا، یک راه نجاتی نشانم بده. چند بار او را به کمپ بردیم؛ اما فایده‌ای نداشت و هر بار مصرفش بدتر می‌شد. شبانه‌روز گریه می‌کردم، نمی‌دانستم چه کنم، فقط دعا، نذر و نیاز می‌کردم.

تا این‌که یک دوست، کنگره را به من معرفی کرد. با پسرم به کنگره رفتیم. او در ابتدا زیاد جدی نگرفت؛ اما کم‌کم آموزش‌های کنگره اثر خود را گذاشت و مسافر من پایدارتر شد. شاید آن زمان هنوز اذن رهایی‌ او از سوی خداوند صادر نشده بود؛ زیرا سفرش را خراب کرد. دوباره به کنگره رفت؛ اما باز سفرش خراب شد و هر بار وضعیتش بدتر از قبل می‌شد.

دیگر من هم او را رها کردم؛ اما چه رها کردنی، باز هم آمد و گفت: مادر، فقط کنگره می‌تواند جانم را نجات دهد. برای بار سوم به کنگره آمد، این بار با خواسته‌ای قوی‌تر سفرش را آغاز کرد، و خدا را شکر فرمان الهی صادر شد تا مسافر من نیز به رهایی برسد و از بند اعتیاد و سیگار نجات پیدا کند.

چند ماهی به رهایی او نمانده بود که مدام به من اصرار می‌کرد به کنگره بیایم و همسفرش شوم؛ اما من قبول نمی‌کردم؛ چون خجالت می‌کشیدم. با اصرار همسرم و مسافرم، بالاخره اذن ورود به کنگره برای من هم صادر شد. وقتی بعد از دو سال دوباره به شعبه رفتم، مرزبانان با آغوشی گرم از من استقبال کردند. واقعاً همان لحظه که من را در آغوش گرفتند، حس و حال من تغییر کرد و باعث شد در کنگره ماندگار شوم. با محبت، من را به مشاور تازه‌واردین معرفی کردند. در همان جلسه، راهنمای خوب و پیشینم  همسفر عفت را دیدم. ایشان من را با آغوشی گرم در برگرفتند و من از دیدن دوباره‌ ایشان، بسیار خوشحال شدم و انرژی زیادی گرفتم. با لبخند و شوق گفتم: آیا می‌توانم دوباره در لژیون شما باشم؟ ایشان با رویی گشاده و مهربان فرمودند: بله، فقط؛ باید سه جلسه‌ تازه‌واردین را دوباره بگذرانید. و این‌گونه، من دوباره در لژیون چهارم قرار گرفتم؛ جایی که آرامش، عشق و آموزش در کنار هم معنا پیدا کرد، حس و حال من تغییر کرد و باعث شد در کنگره ماندگار شوم. با توجه به این‌که قبلاً ۴۰ سی‌دی نوشته بودم، دوباره شروع به نوشتن کردم و با خود گفتم: حتماً قرار بوده دوباره بنویسم. این بار توانستم آموزش‌های کنگره را بهتر در زندگی‌ خود کاربردی کنم.

مسافر من نیز با به‌کارگیری آموزش‌های کنگره و راهنمای خوب خود، مسافر محمد شکوری، توانست روح و روان خود را به تعادل برساند. وقتی پسرم به رهایی رسید، حس‌های به‌خواب‌رفته‌ او بیدار شدند و تصمیم به ازدواج گرفت. همیشه با خود می‌گفتم: چه کسی با فردی که قبلاً مصرف‌کننده بوده ازدواج می‌کند؟ اما بعد فهمیدم فقط کسانی که در کنگره آموزش دیدند و به آگاهی رسیدند، می‌توانند درک کنند که این افراد چه انسان‌های دوست‌داشتنی و متعالی شده‌اند. در پایان هر جلسه، زمانی که گفته می‌شد هرکس خواسته‌ای دارد در ذهن خود متصور شود، من ازدواج پسرم را در ذهنم تجسم می‌کردم. خدا را شکر، دعای من نیز مستجاب شد و مسافر من، پسرم‌، ازدواج کرد. اکنون هر دو باهم به کنگره می‌‌آیند و آموزش‌ها را دریافت می‌کنند و در کنار هم به آرامش و حال خوش رسیده‌اند و از برکات کنگره دوباره آرامش و آسایش به زندگی ما بازگشت.

مسافر من از تاریکی و ظلمت خارج شد و در مسیر صراط مستقیم قرار گرفت، به حال خوش رسید و توانست با رفتار و کردار خود، الگوی دیگران شود و مورد احترام اطرافیان قرار گیرد. او که پیش از کنگره در ضدارزش‌ها، بی‌نظمی، هرج‌ومرج، بی‌انضباطی و بی‌احترامی غوطه‌ور بود، اکنون که حدود ده ماه از رهایی او می‌گذرد، خدارا شکر، فردی منظم، باانضباط و بااحترام شده است. در پایان، از آقای‌مهندس صمیمانه تشکر و قدردانی می‌کنم که با آموزش‌های ناب کنگره، مصرف‌کنندگان بسیاری مانند مسافر من را به رهایی رساندند، و زندگی از‌ دست‌رفته‌ آن‌ها را دوباره به ایشان باز گرداندند و این بستر زیبا را برای خانواده‌هایی که در رنج، ناراحتی و جهالت به سر می‌بردند، فراهم کردند تا بتوانیم با آموزش‌های ناب ایشان به دانایی برسیم، و ان‌شاالله آن دانایی، دانایی مؤثر باشد.

رابط خبری: همسفر راضیه رهجوی راهنما همسفر عفت ( لژیون چهارم)
نویسنده: همسفر راضیه رهجوی راهنما همسفر عفت (لژیون چهارم)
ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر عفت (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی هاتف

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .