سومین جلسه از دور ششم لژیونسردار نمایندگی پروین اعتصامی اراک با استادی راهنمای محترم مسافر رضا، نگهبانی دنور مسافر جواد و دبیری مسافر ناصر، با دستور جلسه «نظم، انضباط و احترام در کنگره۶۰» روز سهشنبه ۱۴۰۴/۰۷/۱۵ ساعت ۱۵:۳۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان رضا هستم یک مسافر.
از نگهبان، دبیر عزیز و خزانهدار سپاسگزارم که این فرصت را برای من فراهم کردند تا بتوانم در این جایگاه آموزش بگیرم.
در رابطه با دستور جلسهی «نظم و انضباط»، من همیشه دوست دارم برگردم به گذشته خودم؛ ببینم که کی بودم و الان چه هستم. هیچوقت گذشتهام را فراموش نمیکنم، چون هر آنچه امروز دارم، نتیجهی همان گذشته است.
در گذشته، من انسانی بسیار بینظم و بیانضباط بودم؛ از نظر گفتار، رفتار و نوع زندگی، در پایینترین سطح ممکن قرار داشتم. در اجتماع، شاید نمونهی کامل یک کارتنخواب بودم. بددهنی، بیاحترامی، و ضد ارزشها برای من ارزش محسوب میشد. تصور میکردم که اگر فحش جدیدی بلد باشم، باهوشترم! این دیدگاهِ اشتباه باعث شده بود که هیچ حرکت سازندهای در زندگیام نداشته باشم.
اما وقتی وارد کنگره شدم، اولین درسی که یاد گرفتم نظم و انضباط بود. اینکه باید سرِ ساعت در کارگاه حاضر شوم، سرِ ساعت دارویم را بخورم و هر کاری را به موقع انجام دهم. همین نظمِ کوچک، آرامآرام به سایر بخشهای زندگیام هم سرایت کرد.
همیشه به دوستانم میگویم: لازم نیست کلِ سیدیها را کامل اجرا کنید، اما اگر فقط یک کلمهاش را عملی کنید، موفق خواهید شد. من هم برای خودم این قانون را گذاشتم و خدا را شکر همیشه نتیجهاش را دیدهام.
اولین چیزی که یاد گرفتم، حفظ قول و قرار بود. اگر با کسی قرار میگذاشتم، باید زودتر از او در محل حاضر میشدم. وقتی انسان به قولش پایبند باشد، در اجتماع هم ارزش پیدا میکند.
در ظاهر شاید بعضی چیزها کوچک به نظر برسد؛ مثلاً صندلی خالی در جلسه نشان از غیبت ما دارد. ممکن است بگوییم: «کار داشتم، وقت نشد»، اما در واقع اینها توجیه است. اگر انسان بخواهد حرکت کند، هیچ مانعی نمیتواند جلویش را بگیرد.
الان که به زندگیام نگاه میکنم، میبینم نظم و انضباط، همهچیز را در من تغییر داده است.
قبلاً حتی وقتی چای میخواستم، با لحن بدی به همسرم میگفتم: «چایی بیار!»
اما حالا وقتی چای درست میکنم، اول برای او میریزم و بعد برای خودم. قبلاً بعد از غذا ظرف را همانجا میگذاشتم و دراز میکشیدم، اما امروز خودم ظرف را میشویم و جمع میکنم. صبحها هم پیادهروی برایم اولویت دارد؛ نه برای لاغر شدن، بلکه به خاطر اینکه آقای مهندس فرمودند:
«اگر میخواهی در پیری به فرزندت التماس نکنی، باید از الان خودت را قوی کنی.»
این جمله شد آویزهی گوش من و نتیجهاش را در زندگیام میبینم.
در ادامهی آموزشها، فهمیدم هرچه آقای مهندس میگوید، برای خودِ ماست. مثلاً وقتی از لژیون سردار صحبت میکند، هدفش فقط پول نیست، بلکه یاد دادنِ بخشش و حرکت است. انسان معاملهگر است؛ چیزی میدهد و در مقابلش چیزی میگیرد. اگر ندهد، هیچچیز به دست نمیآورد.
گاهی افراد میگویند: «من شرایط ندارم، نمیتوانم عضو لژیون شوم.»
اما من باور دارم اگر بخواهی، میشود. خود من زمانی که شرایط مالی خوبی نداشتم، وام گرفتم تا بتوانم در لژیون شرکت کنم، چون به خودم قول داده بودم. امروز هم شاید نتوانم مثل قبل پرداخت زیادی داشته باشم، اما هر ماه مبلغی را کنار میگذارم؛ چون میدانم این کار، حرکتِ رو به رشد من است.
در کنگره یاد گرفتم که نباید تماشاچی باشم؛ باید بازیگر باشم.
تماشاچی فقط نگاه میکند و میگوید: «فلانی کارش درسته!»
اما بازیگر خودش عمل میکند و رشد میکند.
.jpg)
در گذشته برای تأمین مواد حاضر بودم هر کاری بکنم، حتی فروش خانه یا ماشین؛ چون نمیخواستم خمار بمانم.
الان هم همان روحیه را حفظ کردهام، با این تفاوت که آن انرژی را در مسیر درست خرج میکنم: برای خدمت، برای آموزش، برای عضویت در لژیون سردار.
کنگره به من یاد داد که جسم، روان و جهانبینی سه ضلع درمان هستند، و این جهانبینی است که تعیین میکند چطور زندگی کنیم.
برخی فقط برای امضا به جلسه میآیند و میخواهند زودتر بروند، اما بعضیها عاشقانه خدمت میکنند و از دل و جان انرژی میگذارند. تفاوت در جهانبینی است.
من بهعنوان یک مسافر وظیفه دارم خدمتگزار باشم، چون همهچیزم را از کنگره گرفتهام.
اگر در گذشته برای ضد ارزشها اینقدر تلاش میکردم، امروز باید چند برابرش را برای ارزشها انجام دهم.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید از همه شما عزیزان سپاسگزارم.
.jpg)
.jpg)
📸 عکس : مسافر معین
🖊تایپ و ویراستاری: مسافر محمد
⚙ تنظیم: محمدرضا
«مسافران نمایندگی پرویناعتصامی اراک»
- تعداد بازدید از این مطلب :
4117