زندگی دفتری از خاطره هاست
یک نفر در دل شب
یک نفر در دل خاک
یک نفر همدم خوشبختی هاست
چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد
ما همه رهگذریم
آنچه باقیست فقط خوبی هاست .
خداوندا هرچه تورا سپاس گویم کم است:
برای این چراغی که در دل شب برایم روشن کردی و سوی امیدی که به من نشان دادی ،منی که روزی نا امیدی تمام وجودم را پر کرده بود.
چشمهایم را که می بندم اولین روزی که قدم به کنگره گذاشتم را یادم می آید، با چشمانی اشکبار ودلی خون و با احساس سرمای شدید وارد نمایندگی اسلام آباد شدم و همانجا شخصی با چهره ای متین وخوش برخورد یک صندلی کنار بخاری برایم گذاشت ویک لیوان چای داغ برایم آورد که مرا گرم کرد،اول کمی حس غریبی داشتم چون تنها خانمی بودم که در آنجا بودم
تا اینکه یک خانم را دیدم که به سمت من آمد،خیلی خوشحال شدم که او را دیدم ،فراموش نمیکنم طوری با من برخورد کرد انگار که آشنایی قبلی داشتیم،بسیار گرم وصمیمی،دیگر حس غریبی نکردم،آن خانم راهنمای تازه واردین بودند ومن این را نمیدانستم و از اینکه یک نفر هم جنس خودم را پیدا کرده بودم حس درد ودلم گل کرد ،اشک هایم بند نمی آمد،از حال و روز خرابم و چیزهایی که به سرم آمده بود برایش گفتم ،
ایشان هم با متانت تمام به حرف هایم گوش دادند و بعد خود را اینگونه معرفی کردند :نام من بیتا است راهنمای تازه واردین هستم ،
تمام چیزهایی را که گفتی همه ما تجربه کرده ایم ومیدانم چه حالی داری ،اما مطمئن باش حال تو ومسافرت خوب می شود جای درستی آمده ای ،من از کلمه مسافر تعجب کردم که ادامه دادند در کنگره ۶۰ ما به شخص مصرف کننده نمیگوییم معتاد بلکه مسافر می گوییم ، چون از تاریکی به طرف نور در حال سفر است و تو اگر در این راه همراهش باشی همسفرش می شوی ،با همین حرف دلم آرام شد ،پیش خودم گفتم جایی که حقیرانه تو را نگاه نکنند یقینا جای امنی است ومن همسفر شدم وآماده سخت ترین وبهترین سفر وشروع یک نقطه جدید از زندگی با حال خوب و براستی آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است.
به امید این که اگر همسفری در منزل با مصرف کننده مواد مخدر زندگی می کند این نوشته را بخواند و بداند تنها راه درمان اعتیاد کنگره ۶۰ است .
دلنوشته همسفر: سهیلا ،رهجو لژیون اول
تهیه تنظیم و ارسال مطلب: همسفر بیتا
- تعداد بازدید از این مطلب :
247