پنجمین جلسه از دوره هفتم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی الیگودرز با استادی مسافر مهدی و نگهبانی مسافر جواد و دبیری مسافر مهدی با دستور جلسه «نظم،انضباط و احترام » روز یکشنبه ۱۳شهریور ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر
تشکر میکنم از استادم آقا وحید که اجازه داد من در این جایگاه بشینم و از شما دوستان آموزش بگیرم و تشکر میکنم از جناب مهندس که این بستر را فراهم کرد که من از دنیای اعتیاد و دنیای ترس و منیت جدا بشم و به حال خوش برسم، دستور جلسه این هفته نظم و انضباط و احترام در کنگره ۶۰ است، طبق آیین و طبق رسوماتی که در خانواده داریم احترام را از بچگی یادمان دادند و به بزرگتر ها احترام میگذاشتیم، اما مواد مخدر آمد و کم کم من را از تعادل خارج کرد،دیگر آن انرژی را از خانواده دریافت نمیکردم، پدرم میگفت بیرون نرو و این کارها را نکن، پیش خودم میگفتم پدرم افکارش قدیمی شده و همین باعث شد از خانواده فاصله بگیرم و گوش به فرمان آنها نباشم و به مصرف مواد مخدر روی آوردم، فکر نمیکردم مصرف کننده بشوم و میگفتم آنهایی که مصرف کننده شدهاند راهش را بلد نیستند من مثل آنها نمیشوم، روزگار چرخید و با مصرف مواد مخدر به جایی رسیدم که دیگر نمیتوانستم حتی یک ساعت سیگار مصرف نکنم یا مواد مخدر همراهم نباشد هرجا که میخواستم بروم بایستی یک مواد جایگزین مثل ب۲ یا متادون همراهم باشد تا بتوانم سر پا بمانم و این باعث شد نظم و انضباط از زندگی من برود و دیگر ریههای من درست کار نمیکرد، نمیتوانستم درست نفس بکشم، منی که فوتبال بازی میکردم حتی یک کوه رفتن ساده هم برایم سخت شده بود و پیادهروی نمیتوانستم بکنم، ساعت ۴ صبح که همه میخواستند بیدار شوند من تازه میخوابیدم و ساعت ۳ بعد از ظهر از خواب بیدار میشدم و این باعث شد حتی معده و سیستم گوارش من درست کار نکند و از تعادل خارج شدم.
نیت من در ابتدا این بود که به کنگره بیام و با شربت اپیوم شیره بگیرم یعنی با این تفکر به کنگره آمدم زیرا تریاک دیگر حال من را خوب نمیکرد، زمانی که به کنگره آمدم راهنمای تازه واردین برایم از سیستم ایکس گفت و توضیح داد چه بلایی سر جسمم آمده و درمان در یک شب امکانپذیر نیست باید ۱۰ ماه زمان بدهیم و داروی مناسب را سر ساعت مصرف کنیم تا به تعادل برسیم، آن روز متوجه شدم درونم یک نوری روشن شد، فکر میکردم تمام خدمتگزاران حقوق دریافت میکنند زیرا چهرهشان به مصرف کننده نمیخورد، زمانی که راهنما انتخاب کردم استادم بهم گفت باید این دارو را سر زمان مشخص استفاده کنی و هر وعده یک سی سی مصرف کنی، گفتم یک سی سی جواب من را نمیدهد و گفت اگر میخواهی به درمان برسی باید این کار را انجام بدهی، من گوش به فرمان راهنما شدم و هر چیزی که از من خواست انجام دادم، یادم هست آن سه شب اول اصلاً نخوابیدم، کم کم که جلو آمدم دیدم که حالم بهتر میشود،اینجا من خودم را مدیون کنگره ۶۰ و آقای مهندس میدانم و مدیون خدمتگزاران که وقت گذاشتند تا من به حال خوش برسم زیرا فقط خودم میدانم چه وضعیتی و چه حال خرابی داشتم حتی صبحانه را ساعت ۳ بعد از ظهر میخوردم چسبندگی روده داشتم جرات نمیکردم غذا بخورم، دل درد شدیدی میگرفتم، دچار یأس و ناامیدی شده بودم که زندگی برایم معنی نداشت و بیشترین چیزی که باعث شد من به حال خوش برسم جهانبینی بود، هفتهای ۳ سیدی مینوشتم و همه اینها به خاطر خودم بود به خاطر اینکه به حال خوش برسم، اگر میخواهی به حال خوش برسی باید نظم را رعایت کنی سر ساعت بیایی و پیراهن سفید بپوشی و دارو را سر ساعت بخوری، افرادی که در سفر دوم به حال خوش نمیرسند دلیلش این است که در سفر اول نظم و انضباط را رعایت نکردند و گریز زدند، گریز زدن حتماً این نیست که مواد بکشی اگر دارو را سر ساعت نخوری یعنی گریز زدی، باید گوش به فرمان کنگره بود تا به حال خوش رسید.
آقای مهندس میگوید: هر کسی که از این در وارد شد دینش را مپرسید نانش دهید، افرادی که اینجا هستند همه محبت دارند و به همه عشق میورزند، هر جایی در کنگره خدمت کردم انرژی مضاعفی گرفتم، آمدم حال خوشی که کنگره به من داده بود را جبران کنم و انرژی مضاعفی گرفتم و دیدم باز بیشتر به کنگره بدهکار شدم، مرزبان شدم و گفتم بعد از پایان مدت خدمتم دینم را به کنگره ادا کردم و دیدم در دوران مرزبانی هم دارم آموزش میگیرم، توصیهای دارم به سفر دومیها بیایید در کنگره بازیگر باشید و وارد لژیون سردار شوید بخشش را تجربه کنید آقای مهندس میفرماید از خودتان بگذرید تا به خودتان برسید، از اینکه به حرفهای من توجه کردید از شما سپاسگزارم.

تایپ: مسافر حمید
ویرایش: مسافر مهدی
عکس: مسافر حمید
تنظیم و ارائه: مسافر حجت
مسافران نمایندگی الیگودرز
- تعداد بازدید از این مطلب :
12