اولین جلسه از دوره چهارم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی ارگ کرمان به استادی همسفر فرزانه، نگهبانی همسفر زهرا و دبیری همسفر حمیده با دستور جلسه «نظم، انضباط و احترام در کنگره۶۰» روز دوشنبه ۱۴ مهرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
ابتدا خدا را شاکر و سپاسگزارم برای این لحظه و برای امروزم که در کنگره هستم و توانستم این خدمت را تجربه کنم. از راهنما همسفر زهرا که من را برای خدمتگزاری انتخاب کردند تشکر میکنم. از آقای مهندس تشکر میکنم و همچنین از همسفر زهرا راهنمای عزیزم ممنونم که اگر کوچکترین یا حتی اندازه ذرهای حال خوب و انرژی دارم و یا آموزشی گرفتهام همه از تلاش و زحمات ایشان بوده است. از ایجنت محترم، مرزبانان عزیز، تمام خدمتگزاران عزیز و تمام همسفران عزیزی که با حضورشان در جلسات و در کنگره همیشه باعث دلگرمی و امید هستند ممنونم و همچنین از تکتک شما عزیزان.
در مورد دستور جلسه «نظم، انضباط و احترام در کنگره۶۰» یک آیه است که میگوید «الَذی خَلَقَ فَسَوی» خداوند آفرید و سپس نظم داد؛ یعنی میشود گفت نظم از اولینها است یعنی هر چیزی که خدا آفریده را از اول با نظم آفریده است. خداوند یک انسان را با نظم آفریده است و کل جهان هستی بر پایه نظم استوار است. همین گردش سال، شب و روز، همه اینها با نظم است و اگر یک لحظه فکر کنیم که اگر واقعاً این نظم نبود مثلاً در شب و روز یک بار شب بود و یک بار روز بود، یک دقیقه مشخص نبود چیست؛ شاید اصلاً انسان نمیتوانست زندگی کند و زندگیاش ادامهدار باشد.
پا که به کنگره میآییم اگر این نظم را نداشت که چه ساعتی وارد بشویم، چهطور تشکیل لژیون بدهیم، چهطور یک راهنمای تازهوارد میآید و یک همسفر و یا یک مسافر را جذب کنگره میکند؛ اگر اینها نبود مطمئناً دیگر هیچکس حتی یک مسافر به رهایی نمیرسید و شاید یک ماه یا دو ماه میآمد و تمام میشد و دیگر ادامه نداشت. ما وقتی نظم داریم میتوانیم برنامهریزی کنیم، میتوانیم انضباط داشته باشیم و ساماندهی کنیم. وقتی که نظم داشته باشیم تمام برنامهریزیهایمان انجام میشود و میدانیم چه ساعتی باید برویم. مثلاً یک بچه را که میخواهید به مدرسه بفرستید میدانید چه ساعتی باید در مدرسه باشد، میدانید که باید بیدارش کنید، چهطور او را به مدرسه ببرید و تمام کارها برنامهریزی میشود و اگر نظم داشته باشیم واقعاً تعادل داریم.
اما بینظمی و بیانضباطی تعادل انسان را به هم میزند و شاید از آن مسیری که میرویم دور بشویم. قبل از کنگره میتوانم بگویم که شاید من اصلاً نظم نداشتم و شاید یکی از دلایلش هم زندگی با یک مصرفکننده بوده است؛ البته یکی از دلایلش میتواند این باشد که مصرفکننده اصلاً برایش مهم نیست چه ساعتی باید به مهمانی برود! مثلاً عروسی خواهر شوهرم بود و مسافر من یک خواهر داشت که تهتغاری بود و خیلی هم برایشان مهم بود؛ اما ما ساعت ۱۱ شب به تالار رسیدیم و وقتی که رسیدیم دیگر خودمان رویمان نمیشد که داخل برویم.
تقریباً ما ۴ ماه خبر داشتیم که مثلاً فلان روز عروسی است؛ اما همان روز عروسی، مسافر من میرفت که برای خودش لباس بخرد و همان روز ساعت ۴ باید به تالار میرفت و فقط لباس خریدن نبود و این واقعاً بینظمی بود؛ حالا من خودم هم یکسری بینظمیهایی داشتم؛ ولی خب بیشتر دلیلش این بود و الآن میبینم که چقدر مسافرم حالش خوب است و وقتی جایی میخواهد برود شاید از روز قبل برایش برنامهریزی میکند و همه چیز خیلی خوب ردیف میشود، همه چیز سر وقت انجام میشود. مثلاً مسافرت میرفتیم یا میخواستیم به مهمانی برویم شاید وقتی میخواستم از خانه بیرون بروم اوضاع خانه بههمریخته بود؛ چون هیچ برنامهریزی نداشتم و تمام کارهایم را برای لحظه آخر میگذاشتم.
یک وقتهایی خانه دیگران میرفتم و میدیدم چقدر منظم هستند و وقتی میخواهند جایی بروند همه چیز آنها مرتب است و من حسرت میخوردم، خودم را مقصر نمیدانستم و همیشه میگفتم بچههایم خرابکار هستند و خودشان کارهایشان را انجام نمیدهند یا مسافرم اینطور است و فلان و همیشه خودم را مُبرا از اشتباه میدانستم؛ ولی الآن شاید از هزاران پلهای که ما باید برای آموزش باید برویم، من هنوز ۱۰ تای آنها را رفتهام؛ اما خیلی چیزها را آموزش گرفتهام و خیلی چیزها را توانستهام در زندگیام عملی کنم که یکی از آنها همین نظم و انضباط است و یکی دیگر از آنها احترام است.
وقتی من به مسافرم احترام میگذارم احترام میبینم؛ شاید قبلاً اصلاً احترام نمیگذاشتم و شاید من آدمی بودم که مسافرم از من خواهش میکرد و من فلاکس چای را با یک استکان جلوی او میگذاشتم یا سر سفره دیر میرسید یا اکثراً سر سفره نبود. خواهش میکرد و من با قابلمه غذا را میگذاشتم و اصلاً برایم مهم نبود که احترام باید باشد. من به حساب خودم کار خیلی بدی نمیکردم و عادی بود؛ ولی الآن اینطور نیستم، الآن خیلی بهتر شدهام و خیلی به او احترام میگذارم. وقتی در را به رویش باز میکردم شاید هیچوقت به او سلام نمیکردم؛ همینطور در را باز میکردم و میرفتم و از آن طرف احترامی هم نمیدیدم.
به قول راهنما همسفر زهرا که همیشه میگویند باید احترام بگذارید تا به شما احترام گذاشته شود. الآن خدا را شکر اینطور نیستم و خیلی از این زندگی که دارم لذت میبرم؛ واقعاً مسافرم به من احترام میگذارند. من هفته پیش بود که به مدرسه دخترم رفتم حرف خیلی قشنگی معلم به من زدند. به معلم گفتیم که کاری کنید بچهها بترسند و قانون شما را رعایت کنند، کلاس اول هستند و چیزهایی را درک نمیکنند؛ ایشان گفتند من دوست دارم احترام باشد تا ترس، دوست دارم بچهها به احترام من درس بخوانند، به احترام من قانون را رعایت کنند؛ دوست ندارم ترس باشد؛ چون اگر احترام باشد با عشق کار میکنند و اگر ترس باشد آن کار را انجام میدهند؛ ولی لذتی از آن نمیبرند.

در ادامه با تقدیر از نگهبان دوره قبل نگهبان دوره جدید معرفی شدند

و با تقدیر از دبیر دوره قبل دبیر دوره جدید معرفی شدند

مرزبانان کشیک: همسفر فرحناز و مسافر حامد
تایپیست: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
عکاس: همسفر سمیه و همسفر فاطمه رهجویان راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ارگ کرمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
60