💌 دلنوشتهای از مسافر مسعود به استاد عزیزم 💌
استاد عزیزم،
نمیدانم از کجا شروع کنم...
از روزی که گم بودم و راه را نمیشناختم،
یا از وقتی که با نگاهی پر از مهر و لبخندی آرام گفتی:
«میشود... فقط باید بخواهی و صبر کنی.» 🌹
در تاریکیِ بیپایان، صدای تو شد نوری که مسیر را نشانم داد.
یاد گرفتم که سقوط پایان راه نیست،
بلکه شروعِ دوبارهی پرواز است 🕊️
با هر کلمهات، دلم آرام گرفت،
با هر تجربهات، چراغی در درونم روشن شد.
تو فقط یک راهنما نبودی،
برای من نجاتدهندهای بودی که با عشق و ایمان،
مرا از جهنم به آرامش رساندی 💖
امروز که مسیرم را پیدا کردهام،
با افتخار میگویم:
من یک مسافر هستم...
و تو دلیل رهاییام 🌿
سپاسگزارم استاد،
به خاطر صبر، عشق و نوری که در دلم کاشتی ✨
با احترام و عشق،
مسافر مسعود 🌹
🌹🌷
نویسنده: مسافر مسعود، رهجوی لژیون سوم
ارسال: مسافر یوسف لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
87