English Version
This Site Is Available In English

هیچ‌کس مثل خودم نمی‌تواند خودم را قضاوت کند.

هیچ‌کس مثل خودم نمی‌تواند خودم را قضاوت کند.

به‌نام قدرت مطلق الله
سیزدهمین جلسه از دوره چهاردهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی قائم‌شهر، با استادی راهنما اسماعیل، نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر ربیع با دستور جلسه "نظم، انضباط و احترام در کنگره 60" در تاریخ 13 مهرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:


سلام دوستان اسماعیل هستم مسافر، خیلی تشکر می‌کنم از گروه مرزبانی ایجنت محترم و همچنین لژیون خدمتگزار راهنمای محترم آقا اسحاق علی که قابل دانستن این اجازه را دادن تا من در این جایگاه قرار بگیرم و آموزش ببینم. دستور جلسه نظم و انضباط، از تجربه خودم بگویم قبل از کنگره فوق‌العاده به‌هم‌ریخته حتی ازنظر خواب، غذا خوردن، هر نکته‌ای که بگویم مواد مخدر نظم و انضباط را از من گرفته بود نه نظم و انضباط در بدن خودم داشتم نه نظم و انضباط در زندگی خودم، وقتی به کنگره آمدم و دفترچه گرفتم راهنمایم اولین چیزی که اول دفترچه من نوشت نظم و انضباط، رعایت قوانین و فرمان‌برداری. همان روز اول به من گفتن باید نظم داشته باشی تا به درمان برسی. شربت را سر نظم بخوریم شعبه سر نظم بیاییم و برویم همه کارها را منظم انجام بدهیم بعد از ۱۰ تا ۱۱ ماه به درمان می‌رسیم خب هفته پیش هم دستور جلسه در ادامه همین دستور جلسه است وقتی من نظم و انضباط داشته باشم آقای مهندس گفت الآن درمانی که در کنگره انجام می‌شود سلولی مولکولی است یعنی ما با سلول کارداریم یعنی وقتی می‌خواهیم یک سلول دوباره به نظم خودش که به‌واسطه اعتیاد از چرخه خارج‌شده بخواهیم برگردانیم به این چرخه، اولین کاری که می‌کنیم باید نظم داشته باشیم وقتی راهنما به من می‌گوید شربت را سر ساعت بخور ۶ با ۶ و یک دقیقه فرق می‌کند دو با دو یک دقیقه فرق می‌کند برای اینکه یک مولکول یا یک سلول منظم بشود باید نظم را کلاً برقرار کنم تا دوباره آن فضاهایی که بین سلول‌هاست، منظم بشود و همهٔ اتفاقاتی که قرار است در سیستم ایکس بیفتد، مرتب شود. مواد مخدر هم نظم سیستم بدنی من را گرفته بود و هم نظم زندگی مرا. حالا کنگره به من یاد می‌دهد که اگر هردوی این‌ها را منظم کنم، به درمان واقعی می‌رسم. اكثر بچه‌هایی که در درمان به مشکل می‌خورند، اگر ریشه‌یابی کنیم، می‌بینیم بی‌نظمی است. همان روز اول راهنما می‌گوید ساعت شش بیدار شو؛ این حرف دلیل دارد. می‌گوید نظم برقرار کنید تا به آن ساعت طلایی مدنظر کنگره برسید تا سیستم بدن خودش شروع به تولید کند. بدن انسان هوشمند است. اگر منظم نباشید، مواد را منظم تولید نمی‌کند. ولی وقتی من کارم را بانظم انجام می‌دهم، دقیق انجام می‌دهم، بدن یاد می‌گیرد کارش را منظم انجام بدهد و به‌موقع موادش را تولید کند، به‌موقع برای خوابیدن و بیدار شدن. اول صبح، همهٔ این‌ها منظم شروع به تولید می‌کنند، به شرطی که من منظم باشم.

نظم در زندگی من از بین رفته بود. زمان مصرف، ساعت سه-چهار صبح، ده تا پنج‌تا قرص می‌خوردم و تازه ساعت چهار صبح می‌رفتم بخوابم. این بی‌نظمی آخرش باعث شد من به کجا کشیده بشوم؟ به بیست گرم شیره، پانزده‌تا قرص اعصاب، با یک‌مشت گل. این بی‌نظمی آخرش رسید به‌جایی که به کنگره، آمدم. راهنما گفت باید این عملیات را دوباره معکوس کنیم. اگر حرف‌شنوی داشته باشید، نظم و انضباط برقرار کنید، به این درمان واقعی می‌رسید.

برای من یازده ماه طول کشید، سفر اولم خیلی سخت بود که روی نظم باشم، چون زندگی من کاملاً بی‌نظم بود. من واقعاً آدمی نبودم که بتوانم خودم را به نظم برگردانم. اولش خیلی مشکل بود. فکر نکنید که برای من از اول گل‌وبلبل بود؛ نه. یکی دو ماه اول واقعاً اذیت شدم. یک آدمی که بیست یاسی سال با بی‌نظمی زندگی کرده، نه غذا خوردنش، نه خوابیدنش، نه زندگی کردنش، نه سرکار رفتنش، هیچ‌کدام نظم ندارد. وقتی می‌خواهد همهٔ این‌ها را درست کند، یک‌شبه اتفاق نمی‌افتد. ولی اگر من در این مسیر تلاش کنم، زحمت خودم را بکشم، این اتفاق می‌افتد. من بعضی وقت‌ها یاد سفر اول می‌افتم، چقدر زود گذشت. ولی خوش به حال آن‌هایی که در این یازده ماه همهٔ کارشان را منظم انجام داده، درمان واقعی برایشان اتفاق افتاده است. در سفر دوم به‌صورت خودجوش منظم است.

در ادامه می‌رسیم به احترام. برای من احترام یک‌چیز خیلی جالبی می‌باشد. من اگر به خودم احترام بگذارم، می‌توانم به بقیه هم احترام بگذارم؛ یعنی آیا من در خلوت خودم به خودم احترام می‌گذارم؟ اگر سر خودم کلاه نگذارم، یعنی دارم به خودم احترام می‌گذارم. یک موقع‌هایی هست که هیچ‌کس نیست، راهنما نیست، هیچ‌کس بالای سر من نیست. تو خانه تنها هستم، شربت هم دارم، همه کاری هم می‌توانم انجام بدهم. آنجا اگر توانستم به خودم احترام بگذارم، می‌توانم به بقیه هم احترام بگذارم و بقیه هم به من احترام می‌گذارند.
همهٔ این اتفاقاتی که آقای مهندس در نظر گرفتند، دستور جلسات این‌هایی که در نظر گرفتن… داشتم فکر می‌کردم، حول‌وحوش پنجاه‌تا دستور جلسه است. اگر من از هر دستور جلسه واقعاً یک خطش را ببرم در زندگی‌ خودم پیاده کنم، من می‌توانم در یک سال پنجاه تغییر به زندگی‌ خود بدهم. دستور جلسات خیلی قشنگ می‌باشد. مثلاً این هفته دستور جلسه نظم و انضباط است، من می‌توانم حداقل چهارتا از کارهای خودم را منظم کنم.
آقای مهندس بارها گفته‌اند، دنبال کار بزرگ نباشید. همین‌که من از کارهای کوچک شروع کنم، همین کارهای کوچک را بتوانم منظم کنم، بعد می‌توانم کارهای بزرگ انجام بدهم. مثلاً اگر حمام را سروقت نمی‌روم، سروقت بیدار نمی‌شوم… نباید فکر کار بزرگ را داشته باشم اول این‌کارهای کوچک را منظم کنم، بعد خودبه‌خود کار بزرگ هم انجام خواهد شد. امیدوارم حداقل از این دستور جلسات که خیلی برای آن زحمت‌کشیده شده است و به دست من رسیده است را در زندگی ‌خودم پیاده کنم تا زندگی‌ بهتری داشته باشم. هیچ‌کس مثل خودم نمی‌تواند خودم را قضاوت کند.

بعضی‌اوقات در لژیون بچه‌ها می‌پرسند آقا به نظر شما من خوبم. من می‌گویم من نمی‌توانم نظری بدهم، خودت ببین از ماه قبل بهتر شدی یا نه؟ چهارتا تغییر خوب کرده‌ای یا نه؟ اگر خودت از خودت رضایت داشته باشی، یعنی خوب شدی. سرخودت را نمی‌توانی کلاه بگذاری.
. خیلی ممنون که با سکوت خودتان به مشارکت من گوش کردید.

عکس و ویرایش : مسافرعلیرضا لژیون اول

ارسال : مسافرجعفرلژیون پنجم

.

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .