همه جا میگویند؛ اعتیاد درمان ندارد و یک بیماری پیشرونده است؛ حتی در کشورهای پیشرفته اینگونه است. برای اولین بار شخصی آمد و صورت مسئله اعتیاد را پیدا کرد و توسط ایشان برای این بیماری درمان قطعی پیدا شد این فرد کسی نبود جز آقای مهندس دژاکام که واقعاً دانشمند بسیار بزرگی هستند. متد DST برای درمان هرگونه ماده مخدر کاربرد دارد و پس از طی مدت ۱۰ تا ۱۱ ماه هیچگونه آثاری از اعتیاد در کلام، چهره و رفتار فرد دیده نمیشود این نتیجه آموزش و متد کنگره۶۰ میباشد. همه میدانید مثلث درمان، جسم، روان و جهانبینی است که طی ۱۱ ماه با داروی شربت اپیوم، جسم، فیزیولوژی و سیستم ایکس راهاندازی شده و مخدرهای طبیعی بدن به کار میافتد و خودش ماده مورد نیاز بدن را میسازد. ضلع دیگر، مقولهای که دنیای بیرون و درون را دریافت میکنیم،جهانبینی نام دارد. جهانبینی افیونی که دیدگاه یک فرد مصرفکننده مواد مخدر میباشد، مهمترین ضلع مثلث درمان است که بعد از درمان جسم و روان به آن پرداخته میشود که همه اینها در کنگره و در یک قالب به راحتی انجام میشود؛ اما مطالبی که گفته شد در بستری به نام نظم و احترام صورت میگیرد. اگر نظم و احترام نباشد ما هیچکدام از این کارها را نمیتوانیم انجام داده و DST را اجرا کنیم.
آقای مهندس هم در کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر گفتند که من برنامه خود را منظم کردم، تمام کارهای کنگره، کارگاههای آموزشی، لژیونها و جلسات طبق نوشتارها و با نظم شروع شده و به پایان میرسد و تنها کسانی اجازه دارند بیشتر از جلسه صحبت کنند فقط دیدهبانان هستند. میخواهم بگویم همه اینها بر مبنای نظم، احترام و ادب میباشد. ما باید در کنگره مؤدب و منظم باشیم ما با نظم، ادب و احترام ثابت کردهایم که اینجا کلاسش از یک دانشگاه هم بالاتر است. در کنگره۶۰ همه یاد گرفتهاند که به یکدیگر و جایگاهها احترام بگذارند، با تازه واردین با کمال احترام رفتار میشود که این موضوع به شخص مصرفکننده کمک بسیاری میکند؛ پس مهمترین چیز در کنگره نظم، احترام و ادب میباشد. نظم، ادب و احترام از سنتهای قدیم است که در کنگره احیا میشود و لازمه حضور و ماندن در کنگره داشتن ادب، نظم و احترام میباشد.اگر من تبدیل به یک آدم نامنظم و نامرتبی شوم، در هر جلسهای که حضور داشته باشم؛ چون ظاهر، رفتار و گفتار من از روی بینظمی است، شخصیت من را به عنوان یک فرد نامنظم و نامرتب به نمایش میگذارد و دیگران آن چیزی را میبینند که من هستم. بنابراین شخصیت یک راهنما برعهده خود راهنما است و شخصیت او با این مرتبط است که چگونه رفتار میکند، شخصیت یک ایجنت بستگی به رفتار و کردار خود ایجنت دارد. شخصیت چیزی است که تمام آن دست خود ماست که چگونه رفتار کنیم که دیگران به ما احترام بگذارند یا نگذارند. من با رفتار و کردار و همچنین کنش و واکنش خودم نسبت به مسائل میتوانم باعث شوم دیگران به من احترام بگذارند، این کار با التماس و دعوا امکانپذیر نیست، احترام گذاشتن به ما به خودمان بستگی دارد.
کلیدواژه: شخصیت، احترام، منظمبودن
مردم آینه ما هستند و ما هر رفتاری با آنها داشته باشیم آنها، آن رفتار را با ما دارند. شخصیت به معنای شخصی بودن و برای خود بودن است و شخصیت هر کسی را خودش میسازد. در هر جایگاه و در هر مکانی این مورد، صدق میکند. ما اگر به آحاد جامعه احترام بگذاریم، این احترام به خود ما برمیگردد و بالعکس آن نیز صادق است. این توضیحات احترام بود، مسئله بعدی نظم و انضباط است. نظم و انضباط کار ما را سبک میکند، بسیار ما را از گرفتاریها نجات میدهد؛ حتی در مسائل خیلی ساده این امر صادق است، گاهی اوقات کلید خانه و یا سوئیچ ماشین را هر مرتبه در یک جایی میگذاریم؛ اما اگر جایی ثابت داشته باشد، پیدا کردن آن خیلی راحتتر میشود که این نتیجه نظم و انضباط میشود. نظم و انضباط این است که شما همیشه در یک ساعتی بخوابید، با این کار سیستم فیزیولوژی شما هم به همین برنامه عادت میکند. در کنگره هم ما اینها را رعایت کردهایم، مثلاً همیشه جلسه ساعت ۵ بعد از ظهر آغاز میشود. نظم و انضباط این است که شما نمیتوانید وقتی سفرتان را خراب کردید مجدد برگردید و به سادگی آن را تکرار کنید.نظم یکی از پدیدههایی است که در کل جهان هستی از اهمیت ویژهای برخوردار میباشد و ما به دلیل اینکه یک الگو برگرفته از جهان هستی میباشیم آقای مهندس نظم را جزء دستور جلسات در کنگره۶۰ قرار دادهاند.
نظم را به عنوان محدود نمودن ندانید، نظم در هر جایگاهی که باشد آن جایگاه ارتقاء پیدا میکند. ممکن است این نظم برای یک نفر باشد یا برای یک خانواده و حتی برای یک جامعه؛ پس نظم یکی از مهمترین مسائل در جهان هستی میباشد. اگر به تمام هستی بنگرید ثانیههای سپری شده از امسال میتوانند سال دیگر را نیز تشخیص بدهند که چه موقع زمین به دور خورشید میچرخد این برگرفته از نظم میباشد و اینکه نظم اجباری نمیباشد؛ زیرا باید دریافت نماییم و به صورت تدریجی برای ارتقاء دادن نظم اقدام نماییم. اگر توجه داشته باشید زمان قدیم بستن کمربند ایمنی برای راننده و سرنشینان از اهمیت بالایی برخوردار نبود؛ اما در حال حاضر با توجه به تأکید فراوان، فرهنگسازی شد و مردم دریافتهاند که بستن کمربند به نفع خودشان میباشد و جهت ارتقاء و سلامتی خودشان است. زمانی که انسان نظم را به صورت آگاهانه دریافت مینماید ملکه ذهنش میشود و همیشه سعی مینماید این مسئله را رعایت کند. در کنگره۶۰ ابتدا به این صورت نبود؛ ولی به مرور زمان این اتفاق صورت گرفت.
در خاطرم هست تولد یک سال رهایی دیدهبان محترم آقای رضا ترابخانی بنده با پیراهن مشکی بهعنوان استاد جلسه در جایگاه حضور داشتم، آقای مهندس دژاکام به جهت ارتقاء دادن نظم و انضباط در کنگره۶۰ در تمام مراسمات تولد، یک پیراهن سفید هدیه میدادند، رفته رفته در کنگره۶۰ این روش به صورت یک فرهنگ باب شد از جمله: لباس یک دست، رعایت اصول و قوانین و حرمتهای کنگره۶۰. رهجویانی که در کنگره۶۰ حضور پیدا میکنند و بینظم میباشند، با قوانین کنگره۶۰ همخوانی ندارند، سر وقت حضور ندارند و CD نمینویسند تمام اینها یک نوع بیانضباطی محسوب میگردد و انضباط؛ یعنی رعایت نمودن نظم، زمانی که نظم را رعایت مینمایید؛ یعنی یک آدم منضبط میباشید؛ پس انضباط با نظم هماهنگ و همخوانی دارد. ما خودمان با رعایت نمودن قوانین و حرمتها حد و حدود احترام را مشخص مینماییم، به محض اینکه به بینظمی برسیم دیگر مورد احترام قرار نخواهیم گرفت.امروزه آدمها و خانوادهها از یکدیگر دور شدهاند. آدمها میگردند تا خویشتن خویش را پیدا کنند.
کسانی که از نظر تفکر و اندیشه به هم نزدیکتر هستند و میبینند دقایق بیشتری را کنار یکدیگر دوام آوردهاند. اگر انتخاب درست باشد قوام هم صورت میگیرد، ما به دنبال قوام هستیم. انسانها دوست دارند بزرگ و قدرتمند شوند و بیشتر بفهمند و هرچه بیشتر بفهمند دایره عملشان بیشتر میشود و به نتایج بهتری میرسند؛ ولی این اتفاق یک سایبان دارد و آن هم این است که آدمها باید نظم و انضباط داشته باشند. حاصل این نظم و انضباط، احترام است، با احترام بذر از زیر خاک بیرون میآید و به یک توانایی و رشد میرسد که میتواند محصول دهد. کنگره هم از این امر مستثنی نیست، هر ساختاری با خود یک چیزی میآورد، در دوران مصرف اصلاً ساختاری وجود ندارد باز هم نگاه میکنید آنجا هم نظم و انضباط باید باشد و گرنه شما نشئه نمیشدید و هر چه در عمق تاریکی وارد شویم نور و درک کمتری احساس میکنیم. انسان وقتی درک و قدرت تشخیص کمتری دارد دیگر نمیداند چه کلامی یا رفتاری را در چه جمعی باید بیان کند. وقتی به کنگره میآییم قضيه کلاً فرق میکند اگر فکر کنید بلد هستید هیچ اتفاقی برای شما نمیافتد. هر جایی نمیتوانم کلمات را درست ادا و یا صحبت کنم باید سکوت کنم، تا کم کم یاد بگیرم که از چه چیزی صحبت کنم که بتوانم همسو و همحس شوم. ما با یک مشکل، بیماری و درد دور هم جمع شدهایم، نقطه اتصال ما این است، تنها چیزی که ما را دور هم قرار داده هم حس بودن ماست و این خیلی مهم است.
بعضی از آدمها برای پیدا کردن هم حسهای خود به نتیجه نمیرسند و آن تتمه اعتبار، شخصیت، حيثيت و نجابتی هم که دارند را از دست میدهند.یکی از موضوعاتی که آقای مهندس مطرح کردهاند، موضوع الگو است.نکته این است؛ ممکن است مدت زمانی که در کنگره حضور دارم به جهات مختلف، بعضی موضوعات یکنواخت شود یا من فراموش کنم یا نتوانم با آنها ارتباط درست و محکمی داشته باشم؛ چون اگر با موضوع ارتباط محکم برقرار کنیم هیچ موقع آن را از یاد نخواهیم برد. از آن روزی که توفیق خدمت به بنده داده شد به تکتک رفتارهای آقای مهندس توجه میکردم و به صورت پنهانی طرز صحبت کردن ایشان با افراد را نگاه میکردم و همینطور وقتی مشکلی پیش میآید؛ چگونه آن را حل میکنند. آیا به هم میریزند یا نه؟ اینکه چگونه به آن تفکر میکنند که این هم الگو است. نه تنها آقای مهندس، همه ما الگوهای هم هستیم. انسانها آینه یکدیگرند و اگر از نظم، انضباط و احترام صحبت میشود باید بدانید یکی از پایههای حرکت یک رهجو برای اینکه به رهایی برسد همین است. باید مانند ستونهای بنا، عمل کند یک بنا را نمیتوانیم روی یک ستون بسازیم اگر میخواهید به سفر دوم برسید باید ۵۲ ستون بسازید که کتابهای عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر، چهارده مقاله و چهارده وادی هم جزء آن هستند و آن ستونها دستور جلسات هفتگی در طول سال هستند و زیر ساخت سفر دوم این است که یک بخش آن نظم، انضباط و احترام است.
ما تا قبل از از ورود به کنگره به اندازه کافی بیاحترامی دیدهایم و شنیدهایم و بارها ما را انگشتنما کردهاند، اگر قرار باشد در کنگره هر کس به عنوان یک مسئول به کسی که وارد کنگره میشود خدایی نکرده بیاحترامی کند، کار نابجایی انجام داده است؛ البته اصلاً این اتفاق نمیافتد؛ چون گفته میشود اساس کار ما محبت، عشق و ایمان است و از آن جایی که من یک سفر اولی هستم ممکن است اشتباه کنم؛ حالا به این اشتباه من چگونه باید نگاه شود، آیا باید به من توهین و بیاحترامی شود و شخصیت من خرد شود؟ما در کنگره به کسی توهین نمیکنیم و ممکن است این قضیه با بی مهری اشتباه گرفته شود یا از زاویه درست به موضوع نگاه نشود، مثلاً در اوایل زمانی که راهنما شده بودم اگر رهجویی میگفت سفرم را خراب کردهام به او بیمهری میکردم و میگفتم که توان درمان شدن را نداری و با وجود این همه زحمت کنگره برای تو، الآن وضعیتت این است و البته دلایل خودم را نمیگفتم که تو چهقدر وقت من را گرفتهای و اینکه چهقدر برای تو صحبت کردهام و اینها در درون خودم پنهان بود و نتیجه این شد که رهجوها میرفتند و آن ارتباط را که باید با من برقرار کنند، برقرار نمیکردند. عمل معکوس این را از آقای مهندس آموختم، یک روز در مراسم شکرگزاری که صبحها برگزار میشد، همراه با آقای آذرپور میآمدیم و کارها را انجام میدادیم، اتفاقی رخ داد و من مدام نگران عکسالعمل آقای مهندس بودم و ایشان بعد از آگاه شدن گفتند؛ ایرادی ندارد و اصلاً ناراحت نباشید و در صورت امکان اصلاحش میکنیم.
این برای من درسی شد و رفتار خودم با افراد و رفتار آقای مهندس با خودم را مقایسه کردم و بعد از آن اگر رهجویی سفرش را خراب میکرد میگفتم چه کمکی میتوانم انجام دهم؟ چون اگر فکر کنم برای رهجو خیلی زحمت کشیدهام احساس تملک رهجو و لژیون را خواهم داشت و فکر کنم رهجوها زیردستان من هستند و باید به آمار سالیانه رهاییهایم برسم که در صورت نرسیدن مورد بازخواست قرار میگیرم. نیروهای بازدارنده در صور پنهان تمام تلاششان را میکنند فرد در تاریکی اعتیاد بماند و اینطور نیست که ما همهچیز را بتوانیم با چشم سر ببینیم. هرگاه رهجویی سیدیهایش را نمینوشت و میگفت سؤالی دارم به او گوشزد میکردم کسی که سیدی ننویسد نمیتواند مشکلاتش را حل کند و راز حل آنها در نوشتن سیدیهاست. وقتی اینطور عمل میکنی رهجو مقابل عملکرد خودش قرار میگیرد، من اگر فکر کنم برای رهجو زحمت کشیدهام، او را مقابل خودم قرار میدهم یا اگر بگویم کنگره برای تو خیلی زحمت کشیده است او را مقابل کنگره قرار خواهم داد و آنگاه از نظر احساسی، خودش را مقابل کنگره قرار میدهد و فکر اصلاح خطایش را نمیکند؛ ناامید میشود و پیش خودش میگوید این همه کنگره برای من زحمت کشیده و من همه را خراب کردهام.
این قانون در زندگیهایمان هم هست، مثلاً اگر فرزندانمان ناسازگارند ریشهاش در رفتار ماست که آنها را جلوی همه تحقیر کردهایم، اگر نمره کمی گرفته پیش همه به او میگوییم تو کودن هستی و اینجا فکر نمیکنیم چهکار کنیم تا نمرههایش بهتر شوند.ما باید از این قانون در کنگره استفاده کنیم و با شخصیت افراد کاری نداشته باشیم و روی این تفکر متمرکز شویم که باعث میشود برای یکدیگر الگوی خوب باشیم. اینطور نیست در کنگره اصلاً خطایی صورت نگیرد و همه رهجوها در لژیون یکدست باشند؛ راهنماها بر این مهر تأیید میزنند و اینها هم در لژیون الگو هستند تا من تصمیم بگیرم به راه آن سفر دومی بروم یا مثل افرادی که نامنظم هستند و سیدی نمینویسند، باشم. گاهی افراد در لژیون ویلیام از من سؤال میکنند، چرا شما نشان ویلیام نمیگیرید؟ و در جواب میگویم قبل از اینکه مصرفکننده شوم، سیگار را ترک کرده بودم و ادامه میدهند آیا ناراحت نمیشوید اگر رهجوهایتان راهنمای دیگری انتخاب کنند و من معتقد هستم که مالک رهجو نیستم و او باید در لژیون ویلیام راهنمای دیگری باشد تا به درمان و رهایی برسد. من به عنوان یک راهنما باید آنقدر قوی باشم که اگر رهجو بین من و راهنمای ویلیام که البته اصلاً نباید قیاس کند و این قیاس از اساس اشتباه است؛ ولی اگر هم قیاس کرد باید من را به خاطر اینکه قوی هستم بپذیرد. بار درخت هر چهقدر بیشتر است، شاخههایش پایینتر است. این منش آقای مهندس است که همه ما مدیون ایشان هستیم.
منابع مقاله: صحبتهای آقای مهندس
سخنان دیدهبانان: آقای حکیمی، آقای زرکش، آقای خدامی و آقای ترابخانی
نویسنده مقاله: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر ساناز (لژیون ششم)
رابط خبری: همسفر سحر رهجوی راهنما همسفر ساناز (لژیون ششم)
عکاس: همسفر سحر رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
ویرایش: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر سلیمه (لژیون چهارم) دبیر سایت
ارسال: همسفر توران رهجوی راهنما همسفر نجمه(لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی گنجعلیخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
53